منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 154
بازدید کل : 114463
تعداد مطالب : 339
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 339
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 36

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 43
:: بازدید ماه : 154
:: بازدید سال : 1319
:: بازدید کلی : 114463
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393
کد خبر: ۸۳۸۱۶
۲۲ تير ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۶


فرارو- آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به پرسشی درباره مرتاضان هندی گفت: «ارتباط با ارواح و کمک گرفتن از شیاطین، امور خارق العاده اى را انجام مى دهند و می توان کارهاى مرتاضان که غالبا از طریق تمرین هاى شاق و تمرکز نیروهاى روحى و جسمى انجام مى گیرد را نوعى سحر شمرد».

به گزارش فرارو، مرتاضان افرادی هستند که توانسته‌اند با ریاضت‌های غیر شرعی و تحمل سختی‌های نامشروع بدنی و فیزیکی کارهایی انجام دهند که دیگران را به شگفتی وادار کند؛ حرکت دادن اشیاء بدون لمس کردن آنها و تنها با نگاه کردن به آنها، معلق شدن و پیچ و تاب بدن، کارهایی است که مردم را در برابر مرتاضان به شگفتی وا می دارد. 

اما اعمالی که از مرتاضین دیده می‌شود از منظر اسلام چه پاسخی داشته و تفاوت آن با سحر چیست؟ 

در همین رابطه برنا از حضرت آیت الله مکارم شیرازی استفتاء کرده است که ایشان در پاسخ آورده اند: 

در این که سحر چیست و از چه تاریخى به وجود آمده است بحث هاى فراوانى وجود دارد. مشکل است تاریخ معینى بتوان براى آن تعیین کرد؛ ولى مى توان گفت: سحر در اصل به معناى: هر کار و هر چیزى است که سرچشمه آن پنهان باشد و معمولا به کارهاى خارق العاده‌اى مى‌گویند که با استفاده از وسایل مختلف انجام مى‌شود و هدف از آن اغفال و فریب مردم است.

گاهى از عوامل تلقینى در آن استفاده مى‌کنند یعنى با تلقین هاى قوى و مؤثر مسائلى را در نظر عوام منعکس مى کنند که واقعیتى ندارد و گاه از تردستى و خدعه و نیرنگ و به اصطلاح چشم بندى بهره مى‌گیرند. به این ترتیب که بینندگان را سرگرم مسائلى کرده سپس با سرعت و مهارت چیزهایى را جابه جا و دگرگون مى سازند که ببینندگان هرگز متوجه این جابجایى و دگرگونى ها نشوند؛ بلکه آن را یک خارق عادت مى پندارند.

گاهى از خواص ناشناخته فیزیکى و شیمیایى بعضى از اجسام، یا مسائلى مربوط به چگونگى تابش نور از زوایاى مختلف بهره مى گیرند؛ به طورى که بینندگان، امور خارق عادتى را در برابر خود مى بینند که از اسرار آن بى خبرند.

خلاصه آنکه آنها از طریق ارتباط با ارواح و کمک گرفتن از شیاطین، امور خارق العاده اى را انجام مى دهند و همه اینها در مفهوم جامع لغوى کلمه سحر درج است.

کارهاى مرتاضان غالبا که از طریق تمرین هاى شاق و تمرکز نیروهاى روحى و جسمى انجام مى گیرد را نیز مى توان نوعى سحر شمرد؛ هرچند گاهى آن را خارق عادتى در برابر سحر قرار مى دهند.

در همین رابطه نگاهی تصویری به این اعمال خارق العاده مرتاض ها می اندازیم؛ اعمالی که انجام آنها از سوى بعضى از انسان ها غیر قابل انکار است.


:: بازدید از این مطلب : 146
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

وحشتناک ترین کار مرتاض !! + 16

وحشتناک ترین کار مرتاض !! + 16
یک مرد هندو در مراسم سنتی "چاداک" که همه ساله در کلکته برگزار می شود در اقدامی نمادین یک چاقوی بزرگ را از میان گردن خود عبور داد.
 

:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

وحشتناک ترین کار مرتاض !! + 16

وحشتناک ترین کار مرتاض !! + 16
یک مرد هندو در مراسم سنتی "چاداک" که همه ساله در کلکته برگزار می شود در اقدامی نمادین یک چاقوی بزرگ را از میان گردن خود عبور داد.
 

:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

ساعات و روز های مناسب استخاره

 

عالم بزرگوار شیخ عباس قمی در کتاب شریف مفاتیح الجنان از محدث کاشانی و او نیز از (مدخل منظوم محقق طوسی (رضی الله) ساعاتی را برای استخاره نقل کرده است که خلاصه ان چنین است _

شنبه – از طلوع افتاب تا ساعت 10 و بعد از اذان ظهر تا ساعت 16 عصر.

یک شنبه _ از طلوع افتاب تا ساعت 12 و بعد از ساعت 16 عصر تا مغرب.

دو شنبه – از طلوع فجر تا طلوع افتاب و بعد از ساعت 10  تا ساعت 12 ظهر و از ساعت 16 عصر تا عشا اخر(وقت خوابیدن)

سه شنبه -  از ساعت 10 صبح تا ساعت 12 ظهر و بعد از ساعت 16 عصر تا عشای اخر(وقت خوابیدن).

چهار شنبه _ از طلوع افتاب تا ساعت 12 ظهر و بعد از ساعت 16 عصر تا عشای اخر( وقت خوابیدن)

پنج شنبه _ از طلوع فجر تا طلوع افتاب و بعد از ساعت 12 ظهر تا عشا اخر(وقت خوابیدن)

جمعه _ از طلوع فجر تا طلوع افتاب و بعد از زوال تا ساعت 16 عصر.


:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

مفتاح پنجم در بیان استخاره به تسبیح است

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۴۷ ب.ظ

علامه حلى (قدس اللّه روحه ) در کتاب منهاج الصلاح از پدر بزرگوار خود سدیدالدین یوسف (رحمه اللّه ) روایت کرده است ، و او از حضرت صاحب الزمان (صلوات اللّه علیه ) روایت کرده ، که چون در امرى کسى خواهد استخاره کند سوره فاتحه را ده مرتبه مى خواند و به سه مرتبه و به یک مرتبه نیز اکتفا مى تواند کرد، پس ده مرتبه سوره انا انزلناه را مى خواند، پس این دعا را سه مرتبه مى خواند:
اللّهمّ انّى استخیرک لعلمک بعواقب الامور، و استشیرک لحسن ظنّى بک فى المامول و المحذور. اللّهمّ ان کان الامر الفلانىّ ممّا قد نیطت بالبرکة اعجازه و بوادیه ، و حفّت بالکرامة ایامه و لیالیه ، فخرلى فیه خیرة تردّ شموسه ذلولا، و تقعض ایامه سرورا، اللّهمّ امّا امر فا تمر، و امّا نهى فانتهى ، اللّهمّ انّى استخیرک برحمتک خیرة فى عافیة
پس قصد مى کند که اگر این امر براى من خوب است طاق مى آید، و اگر بد است جفت مى آید یا برعکس ، پس قطعه از تسبیح را مى گیرد و مى شمارد تا معلوم شود که طاق است یا جفت است .
و سید (قدس سره ) در فتح الابواب گفته است که یافتم به خط برادر صالح پسندیده محمد بن محمد حسینى آوى خدا سعادتش را مضاعف گرداند و مشرف گرداند خاتمه او را: که روایت رسیده است از حضرت صادق (صلوات اللّه علیه ) که هر که خواهد طلب خیر خود از خدا بکند، پس سوره حمد و انا انزلناه را هر یک ده مرتبه بخواند، پس سه مرتبه این دعا را بخواند، و آن دعاى سابق را ذکر کرده است ، پس گفته است که کفّى از سنگ ریزه یا تسبیح بگیرد، و سید گفته است که مراد آن است که قصد کند که اگر طاق باشد بکن و اگر جفت باشد مکن .

پس باز سید گفته است : که بعضى از اصحاب ما حدیث مرسلى نقل کرده است در صفت قرعه به تسبیح ، که سوره حمد را یک مرتبه ، و سوره انا انزلناه را یازده مرتبه بخواند، پس آن دعا که گذشت بخواند، و رفیقى به هم رساند و خود کردن را، و او نکردن را یا برعکس به خاطر بگذرانند، پس دو رقعه بنویسد یکى به اسم خود و دیگرى به اسم رفیقش و در جایى بگذارد و دست کند و بدر آورد اسم هر یک که بدر آید به خاطر گرفته ، او عمل کند.
طریق دیگر: شیخ یوسف بن حسین ، از خط شیخ شهید (قدس اللّه روحهما) روایت کرده است ، که ده مرتبه سوره انا انزلناه مى خوانى ، پس ‍ مى گوئى :
اللّهمّ انّى استخیرک لعلمک بعاقبة الامور، و استشیرک لحسن ظنّى بک فى المامول و المحذور. اللّهمّ ان کان الامر الّذى عزمت ممّا قد نیطت البرکة باعجازه و بوادیه ، و حفّت بالکرامة ایّامه و لیالیه ، فاسالک بمحمد و على و فاطمة و الحسن و الحسین و علىّ و محمد و جعفر و موسى و علىّ و محمد و علىّ و الحسن و الحجة القائم علیهم السلام ان تصّلى على محمد و علیهم اجمعین ، و ان تخیرلى فیه خیرة تردّ شموسه ذلولا، و تقیّض ایّامه سرورا. اللّهمّ ان کان امرا فاجعله فى قبضة الفرد، و ان کان نهیا فاجعله فى قبضة الزّوج پس تسبیح را مى گیرى و عمل مى کنى به آنچه مى آید، یعنى : اگر یک مى ماند عمل مى کنى و اگر دو مى ماند ترک مى کنى .
مؤ لف گوید: که عبارت سید، اجمالى دارد، فقیر از عبارت او چنین مى فهمم واللّه یعلم .
و بدان که ظاهر روایات آن است که از سنگ ریزه چند یا دانه تسبیحى چند دست کند و مشتى بردارد و بشمارد نه به روشى که متعارف است .
و بعضى از مشایخ ما (رضوان اللّه علیهم ) تسبیح منظوم را در میان کف مى گرفتند و دانه ها که در میان کف واقع مى شد مى شمردند که طاق است یا جفت . و این نوع نیز با روایت فى الجمله انطباقى دارد.
اما آنچه دست بدست از اکثر مشایخ دیده و شنیده ایم همان روش متعارف است که به انگشت میان تسبیح را بگیرند. و اگر حمد و انا انزلناه و آن دعا را به یکى از آن عددها که در روایات مذکور شد بخواند و نیت کند و تسبیح را بگیرد و دو تا دو تا بشمارد و اگر یک بماند عمل کند و اگر دو بماند ترک کند ظاهرا بد نباشد.
و والد مرحوم فقیر، از شیخ عظیم الشان بهاالدین محمد (علیهماالرحمة و الرضوان ) نقل مى فرمود: که ما دست بدست ، از مشایخ خود شنیده ایم که از حضرت صاحب الامر (صلوات اللّه علیه ) روایت مى کردند در طریق استخاره تسبیح که سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند و تسبیح را بگیرند و دو تا دو تا بشمارند، اگر طاق مى ماند خوب است و اگر جفت مى ماند بد است . و والد مبرور (رحمه اللّه ) به این روش اکثر اوقات در امورى که در آن استعجالى بود استخاره مى کردند.
و طریق دیگر در میان عوام شهرت دارد که سه تا سه تا بشمارند، اگر یک بماند خوب است و دو وسط است و سه بد است . و این طریق در کتب مشهوره به نظر فقیر نرسیده .
و لیکن یکى از فضلاى بحرین از کتاب السعادات از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که حمد را یک مرتبه و سوره قل هواللّه را سه مرتبه بخواند و پانزده مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد، پس ‍ بگوید:
اللّهمّ انّى اسالک بحقّ الحسین و جدّه و ابیه و امه و اخیه و الائمة من ذریّته ان تصّلّى على محمد و آل محمد، و ان تجعل لى الخیرة فى هذه السّبحة ، و ان ترینى ما هو الاصلح لى فى الدین و الدّنیا. اللّهمّ ان کان الاصلح فى دینى و دنیاى و عاجل امرى و آجله فعل ما انا عازم علیه فامرنى و الاّ فانهنى ، فانّک على کلّ شى  قدیر پس قبضه از تسبیح مى گیرى و مى شمارى و مى گویئى سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الاّ اللّه تا آن قبضه تمام شود، اگر آخرش سبحان اللّه باشد مخیرى میان کردن و نکردن ، و اگر الحمدللّه باشد امر است ، و اگر لا اله الاّ اللّه باشد نهى است .


:: بازدید از این مطلب : 130
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

مفتاح دوم در بیان نوع دوم استخاره است

يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۰۶ ب.ظ

بیان نوع دوم استخاره است که بعد از عمل استخاره رجوع به قلب خود کند و آنچه در خاطرش رجحان به هم رسانیده به آن عمل نماید.
چنانچه شیخ طوسى (قدس اللّه روحه ) در کتاب اقتصاد گفته است : که کسى که اراده امرى کند سنت است که غسل کند و دو رکعت نماز به جا آورد، و بعد از آن به سجده رود و صد مرتبه بگوید استخیراللّه تعالى فى جمیع امورى کلّها خیرة فى عافیة پس آنچه در دلش افتد به آن عمل کند.
و کلینى و شیخ و سید و طبرسى (رحمة اللّه علیهم ) به سند کالصحیح روایت کرده اند که ابن اسباط اراده مصر داشت و در راه دریا و صحرا متردد بود، حضرت امام رضا (صلوات اللّه علیه ) فرمود: که برو به سجده در غیر وقت نماز واجب ، و دو رکعت نماز بکن ، و صد مرتبه طلب خیر خود از خدا بکن ، و آنچه در دلت مى افتد به آن عمل کن .

و به روایت على بن ابراهیم صد و یک مرتبه استخیراللّه بگوید و اگر استخیراللّه برحمته خیرة فى عافیة بگوید بهتر است .
و شیخ (رحمه اللّه ) در مجالس به سند معتبر از حضرت امام على نقى (علیه السلام ) روایت کرده است که حضرت صادق (صلوات اللّه علیه ) فرمود: که هرگاه یکى از شما را حاجتى عارض شود باید که مشورت با پروردگار خود بکند، گفتند: چگونه مشورت کند؟ فرمود: که بعد از نماز فریضه به سجده رود و صد مرتبه بگوید اللهمّ خرلى پس متوسل شود به ما و صلوات فرستد بر ما و ما را شفیع گرداند در درگاه خدا، پس آنچه حق تعالى به دلش مى اندازد به آن عمل کند. و این مطالب را اگر به فارسى بگوید نیز خوبست .
و اگر بگوید که : اللهمّ انّى اتوسل الیک بنبیّک نبىّ الرحمة محمد و اهل بیته الطاهرین ، و اتوجه بهم الیک ان تصلى على محمد و آل محمد، و ان تلهمنى ما هو خیر لى فى دینى و دنیاى و آخرتى خیرة فى عافیة ، برحمتک یا ارحم الراحمین ظاهرا خوب باشد.
و در فقه الرضا علیه السلام مذکور است که هرگاه امرى را اراده کنى دو رکعت نماز بکن و صد مرتبه استخیراللّه بگو پس بگو: لا اله الاّ اللّه العلىّ العظیم ، لا اله الا اللّه الحلیم الکریم ، ربّ بحق محمد و على خرلى فیما اردت للدنیا و الاخرة خیرة من عندک لک فیه رضا ولى فیه صلاح فى خیر و عافیة ، یا ذالمن و الطول پس آنچه رایش بر آن قرار گیرد به عمل آورد.
و سید (رضى اللّه عنه ) به سندهاى صحیح و معتبر روایت کرده است که مردى به حضرت امام محمد جواد (علیه السلام ) عریضه در باب فروختن ملکى نوشت ، در جواب نوشتند: که دو رکعت نماز به جا آور و بعد از آن صد مرتبه طلب خیر خود از خدا بکن ، و در اثناى استخاره با کسى سخن مگو تا صد مرتبه تمام شود، پس اگر در دلت بیفتد فروختن آن ملک بفروش .
و دیلمى در فردوس الاخبار روایت کرده است که حضرت رسول (صلى اللّه علیه و آله ) به انس گفت : که هر وقت که امرى را اراده کنى هفت مرتبه طلب خیر از پروردگار خود بکن ، پس آنچه در دل تو بیفتد بکن که خیر تو در آن است .
و ایضا در صحاح عامه از جابر بن عبداللّه انصارى روایت کرده اند که حضرت رسالت پناه (صلى اللّه علیه و آله ) استخاره را تعلیم ما مى کرد چنانچه سوره قرآن را تعلیم مى کرد و مى گفت : که هر یک از شما که امرى را قصد نماید دو رکعت نماز بکند در غیر وقت نماز واجب ، پس ‍ بگوید:
اللهمّ انّى استخیرک بعلمک ، و استقدرک بقدرتک ، و اسالک من فضلک العظیم ، فانّک تقدر و لا اقدر، و تعلم و لا اعلم ، و انت علام الغیوب . اللهمّ ان کنت تعلم انّ هذا الامر خیر لى فى دینى و معاشى و عاجل امرى و آجله ، فاقدره لى و یسره لى ثم بارک لى فیه . اللهمّ و ان کنت تعلم انّ هذا الامر شرّ لى فى دینى و معاشى و عاجل امرى و آجله ، فاصرفه عنّى و اصرفنى عنه ، واقدر لى الخیر حیث کان و رضنى به و حاجت خود را نام ببرد!
و شیخ مفید در مقنعه و على بن بابویه در رساله گفته اند: که هرگاه امرى را اراده کنى دو رکعت نماز بکن و صد و یک مرتبه استخیراللّه برحمته بگو و این دعا بخوان :
لا اله الّا الله العلى العظیم ، لا اله الّا اللّه الحلیم الکریم ، ربّ بحقّ محمّد و آل محمّد صلّ على محمّد و آله ، و خرلى فیما اردت للدّنیا و الآخرة خیرة منک ف عافیه پس هرچه بر آن عزم کنى به عمل آور.
و کلینى و شیخ و سید و غیر ایشان به سند معتبر روایت کرده اند که اسحاق بن عمّار، به خدمت حضرت صادق (علیه السلام ) عرض کرد که بسیار واقع مى شود که امرى را اراده مى کنم ، و بعضى مرا امر مى کنند به آن و بعضى نهى مى کنند، حضرت فرمود: که هرگاه چنین باشد دو رکعت نماز بکن و صد و یک مرتبه طلب خیر از خدا بکن ، پس نظر کن که کدم یک در دل تو راجح است ، پس آن را بکن که ان شا الله خیر تو در آن است ، و باید که طلب خیر را در عافیت بکنى ، یا آن که بگویى : استخیر اللّه برحمته خیرة فى عافیة زیرا که بسا باشد که خیر آدمى در بریدن دست او باشد، یا در مردن فرزند او، یا در رفتن مال او، یعنى : هرچند خیر در اینها باشد اما چون اکثر خلق صبر بر این بلاها نمى توانند کرد و حق تعالى قادر است بر آن که خیر را در امرى قرار دهد که مقرون به عافیت از این بلاها باشد، پس در دعا باید که شرط عافیت بکند.
و سید به سند صحیح از امام محمد باقر (علیه السلام ) روایت کرده است که هر بنده که صد مرتبه طلب خیر از حق تعالى بکند البته آنچه خیر اوست در دلش مى افتد مى گوید : اللّهم عالم الغیب و الشّهادة ان کان ما اردت خیرا لامر دنیاى و آخرتى و عاجل امرى و آجله ، فیّسره لى و افتح لى بابه و رضّنى فیه بقضائک .
ودر عیون اخبار الرضا از آن حضرت (علیه السلام ) روایت کرده است که حضرت صادق (صلوات اللّه علیه ) فرمود: در استخاره که بعد از نماز فریضه به سجده مى رود و صد مرتبه مى گوید: اللّهم خرلى پس متوسل مى شود به رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه علیهم ، و صلوات برایشان مى فرستد و ایشان را شفیع خود مى گرداند، پس آنچه بعد از آن خدا او را الهام کند عمل به آن مى کند، زیرا که البته از جانب حق تعالى است .


:: بازدید از این مطلب : 130
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

مفتاح ششم استخاره به رقاع است

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

و سید بن طاووس و اکثر متاخرین علما (رحمة اللّه علیهم ) این نوع را بهترین استخارات مى دانند.
و در کتاب احتجاج منقول است که حمیرى عریضه نوشت به خدمت حضرت صاحب (علیه السلام ) و پرسید که اگر کسى در امرى متردد شود میان کردن و نکردن و دو انگشتر بگیرد و بر یکى بنویسد بکن و بر دیگرى مکن ، پس هر دو را پنهان کند و چندین مرتبه طلب خیر خود را از حق تعالى بکند، پس یکى از آنها را بیرون آورد و به آن عمل کند آیا حکم استخاره دارد؟ حضرت در جواب نوشتند: که آنچه عالم اهل بیت (علیهم السلام ) در باب استخاره مقرر فرموده نماز کردن و رقعه ها نوشتن است ، یعنى : چنان باید کرد.
مؤ لف گوید: که این نوع از استخاره به چند طریق وارد شده :


اول :

آن است که کلینى و شیخ طوسى و سید و دیگران (رضوان اللّه علیهم ) به سندهاى معتبر از هارون بن خارجه روایت کرده اند که حضرت امام جعفر صادق (صلوات اللّه علیه ) فرمود: که هرگاه امرى را اراده کنى شش رقعه کاغذ بگیر و در سه تاى آنها بنویس بسم اللّه الرحمن الرحیم خیرة من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلانه افعله و در سه رقعه دیگر بنویس بسم اللّه الرحمن الرحیم خیرة من اللّه العزیز الحکیم لفلان ابن فلانة لاتفعل پس آن رقعه ها را در زیر مصلاى خود بگذار و دو رکعت نماز بکن ، و چون فارغ شوى برو به سجده و صد مرتبه بگو استخیر اللّه برحمته خیرة فى عافیة پس درست بنشین و بگو اللّهمّ خرلى و اخترلى فى جمیع امورى فى یسر منک و عافیة
پس دست بزن و رقعه ها را مشوش کن ، یعنى : به یکدیگر مخلوط گردان و یک یک از آنها را بیرون آور و ملاحظه کن ، اگر سه افعل پیاپى درآید پس ‍ بکن آن کار را که اراده کرده ، و اگر سه لاتفعل پیاپى بیرون آید پس مکن آن کار، و اگر بعضى افعل و بعضى لاتفعل برآید تا پنج رقعه بیرون آور اگر افعل بیشتر است عمل کن و اگر لاتفعل بیشتر است ترک کن و احتیاج نیست به بیرون آوردن رقعه ششم .
مؤ لف گوید: که به جاى فلان بن فلانة در هر دو جا اسم خود و مادر خود را بنویسد.
و بدان که غسل در این روایت وارد نشده است ، و بعضى از علما در این استخاره ذکر کرده اند به اعتبار این که در استخاره مطلقه که در محل خود ذکر کردیم واقع شده است و شاید بد نباشد، و ورود غسل در نمازهاى حاجت نیز شاید مؤ ید تواند شد، و اگر قصد زیارت ائمه (علیهم السلام ) نیز در آن غسل بکند شاید احوط باشد.
و ایضا تعیین سوره در این نماز وارد نشده است ، و بعضى سوره حشر و سوره رحمن را ذکر کرده اند، به اعتبار آن که در نوع دیگر استخاره وارد شده است و شاید بد نباشد، و اگر در هر رکعت سه مرتبه قل هواللّه بخوانند چنانچه بعد از این مذکور مى شود ایضا بد نیست ، و ظاهرا هر سوره که بخوانند خوب است .
و آنچه در روایت واقع شده است که اگر درهم درآید افعل و لاتفعل باید پنج تا بیرون آورند اشکالى ندارد، زیرا که در بعضى از صور احتیاج نمى شود به بیرون آوردن پنجم ، مثل آن که اول یک لاتفعل درآید و بعد از آن سه افعل یا برعکس ، یا آن که دو افعل برآید و یک لاتفعل و یک افعل یا برعکس ، و دور نیست که مراد آن باشد که احتیاج به بیرون آوردن ششم هرگز نمى شود کواحتیاج به پنجم نیز در بعضى از شقوق نشود. و احتمال دارد که در همه صور پنجم را باید بیرون آورد تعبدا کو [که او] فائده اش بر ما معلوم نباشد اما بعید است .
و ایضا باید دانست که اگر مختلف بیرون آید و یکى بیشتر باشد از حدیث تفاوتى در خوبى و بدى در میان صور آن ظاهر نمى شود، و بعضى از علما به اعتبار زود بیرون آمدن هر یک یا توالى آنها تفاوت در مراتب خوبى و بدى قرار داده اند، مثل آنکه سه افعل در چهار رقعه بیرون آید بهتر است از آن که در پنج رقعه بیرون آید، و همچنین لاتفعل در بدى ، و اگر دو افعل بیرون بیاید پیاپى و یک لاتفعل و یک افعل بهتر است از آن که اول لاتفعل بیرون آید و بعد از آن سه افعل ، و بر این قیاس سایر شقوق نیکى و بدى معلوم مى شود.


دوم :

آن است که سید (رضى اللّه عنه ) از طریق عامه از ابن مسعود روایت کرده است که او در استخاره این دعا را مى خواند:
اللّهمّ انّک تعلم و لااعلم و تقدر و لا اقدر و انت علام الغیوب ، اللّهمّ انّ علمک بما یکون کعلمک بما کان ، اللّهمّ انّى قدعزمت على کذا و کذا فان کان لى فیه خیرة للدین و الدّنیا و العاجل و الاجل فیسره و سهّله و وفّقنى له و وفّقه لى ، و ان کان غیر ذلک فامنعنى منه کیف شئت
پس به سجده مى رفت و صد و یک مرتبه مى گفت : اللهمّ انّى استخیرک برحمتک خیرة فى عافیة پس در سه رقعه مى نوشت خیرة من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلان افعل على اسم اللّه و عونه و در سه رقعه دیگر مى نوشت خیرة من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلان لاتفعل و الخیرة فیما یقضى اللّه و در زیر سجاده مى گذاشت و چون از نماز و دعا فارغ مى شد یک یک از آنها را بیرون مى آورد، و هر یک که بیشتر بیرونمى آمد به آن عمل مى کرد.
مؤ لف گوید: که به جاى على کذا و کذا حاجت خود را به عربى بگوید، و اگر نتواند بگوید على الامر الّذى علمت و به جاى فلان بن فلان اسم خود و پدرش را بنویسد در همه رقعه ها. و این روایت اگر چه از طریق اهل سنت است اما مؤ ید روایت اول است ، و عمل به روایت اول که از طریق شیعه است اولى است ، و اگر این دعا را بخواند بد نیست .


سوم :

آن است که باز سید (رحمه اللّه ) از طرق مخالفان نقل کرده است از جابربن عبداللّه انصارى که از اکابر صحابه است گفت : که حضرت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) ما را تعلیم مى کرد استخاره در امور را چناچه تعلیم مى نمود به ما سورهاى قرآن را، و مى فرمود: که هرگاه احدى از شما اراده کارى بکند دو رکعت نماز بکند غیر نمازهاى واجب ، پس ‍ بگوید:
اللهمّ انّى استخیرک بعلمک ، و استقدرک بقدرتک ، و اسالک من فضلک العظیم ، فانّک تقدرو لا اقدر و تعلم و لااعلم و انت علام الغیوب . اللهمّ ان کنت تعلم انّ هذا الامر خیر لى فى دینى و معاشى و عاقبة امرى [فى عاجل امرى و آجله خ ل ] فاقدره لى و یسره لى ثمّ بارک لى فیه ، و ان کنت تعلم انّ هذاالامر شرّ لى فى دینى [فى عاجل امرى و آجله خ ل ] و معاشى و عاقبة امرى ، فاصرفه عنّى و اصرفنى عنه ، و اقدر لى الخیر حیث کان ثمّ رضّنى به .
پس سید گفته گفته است که بعضى از مشایخ ما (رحمم اللّه ) گفته است که چون این نماز را بکند و این دعا را بخواند شش رقعه از کاغذ قطع کند، و در سه تا افعل بنویسد، و در سه تا لاتفعل بنویسد، و به یکدیگر مخلوط گرداند و در میان آستین خود بگذارد، پس سه تا را یکى یکى بدر آورد، اگر همه افعل باشد آن کار را بکند با طیب خاطر، و اگر دو تا افعل باشد و یکى لاتفعل باکى نیست که آن را بکند اما پست تر است از شق اول ، و اگر همه لاتفعل باشد نکند، و اگر دو تا لاتفعل باشد حذر کردن اولى است ، و اکثر حکم کل دارد.
مترجم گوید: که از فحواى اصل حدیث ظاهر مى شود که این نماز و دعا براى مطلق طلب خیر است بدون آن که عملى با آن باشد، و آن عملى که سید از بعض مشایخ نقل کرده است جز آن نیست ، و در روایت دیگر ندیده ام ، پس بهتر آن است که به نحو اول به عمل آورند، و اگر خواهند این دعا را نیز بخوانند.


چهارم :

آن است که باز سید (قدس سره ) در فتح الابواب گفته است که به من رسیده است از بعضى علما در کیفیت استخاره که در سه رقعه بنویس ‍ بسم اللّه الرحمن الرحیم خیرة من اللّه العزیز الحکیم افعل ودر سه رقعه دیگر بنویس بسم اللّه الرحمن الرحیم خیرة من اللّه العزیز الحکیم لاتفعل و رقعه ها را در زیر سجاده بگذارد و دو رکعت نماز بکن ، و در هر رکعت بعد از سوره فاتحة الکتاب سه مرتبه سوره قل هواللّه احد بخوان .
پس سلام بگو و بگو اللهم انى استخیرک بعلمک تا آخر دعا که مذکور شد، پس به سجده برو و صد مرتبه بگو استخیراللّه العظیم پس سر از سجده بردار و پنج رقعه را بیرون آور اگر افعل سه تا باشد بکن که صلاح تو در آن است ، و اگر لاتفعل سه تا باشد مکن که خیر تو در نکردن است انشااللّه .


پنجم :

آن است که باز سید (رضى اللّه عنه ) از شیخ ابوالفتح کراچکى (رحمة اللّه علیه ) نقل کرده است ، و او به سند خود از هارون بن حماد روایت کرده است ، که حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود: که هرگاه امرى را اراده کنى شش رقعه بگیر و بر سه رقعه بنویس بسم اللّه الرحمن الرحیم خیرة من اللّه العزیز الحکیم و به روایت دیگر العلىّ الکریم لفلان بن فلان افعل کذا انشااللّه و نام خود را و پدر خود را و آن کارى که مى خواهى بکنى بنویس ، و در سه رقعه دیگر بسم اللّه الرحمن الرحیم خیرة من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلان لاتفعل کذا انشا اللّه و چهار رکعت نماز کن ، و در هر رکعت پنجاه مرتبه سوره قل هو اللّه احد، و سه مرتبه سوره انا انزلناه فى لیلة القدر یعنى بعد از سوره حمد، و رقعه ها را در زیر سجاده خود بگذار، پس این دعا را بخوان :
بقدرتک تعلم و لااعلم ، و تقدر و لا اقدر، و انت علام الغیوب . اللّهمّ بک فلا شى  اعظم منک ، صلّ على آدم صفوتک ،و محمد خیرتک و اهل بیته الطاهرین ، و من بینهم من نبىّ و صدّیق و شهید و عبد صالح و ولىّ مخلص و ملائکتک اجمعین ، و ان کان ما عزمت علیه من الدخول فى سفرى الى بلد کذا و کذا خیرة لى فى البد و العاقبة و رزق تیسّر لى منه ، فسهله و لاتعسّره و خرلى فیه ، و ان کان غیره فاصرفه عنّى و بدّلنى منه بما هو خیر منه ، فسهّله و لاتعسره و خرلى فیه ، و ان کان غیره فاصرفه عنّى و بدّلنى منه بما هو خیر منه ، برحمتک یا ارحم الراحمین پس هفتاد مرتبه بگو خیرة من اللّه العلىّ الکریم پس به سجده برو و رو را بر خاک بگذار و حاجت خود را از خدا بطلب .
و در روایت دیگر وارد شده است که بعد از آن رقعه ها را بیرون آور بنحوى که در روایت اول مذکور شد.
مؤ لف گوید: که این دعا در خصوص اراده سفر است ، و اگر اراده امر دیگر داشته باشد باید که به جاى من الدخول فى سفرى الى بلد کذا و کذا آن حاجت را ذکر کند، و اگر اراده سفر باشد به جاى الى بلد کذا و کذا، آن سفر و آن شهرى را که اراده دارد ذکر کند، و بر هر تقدیر عمل به روایت اول بهتر است ، و اگر خواهد این دعا را نیز اضافه کند.
و سید بن باقى (رحمه اللّه ) در مصباحش گفته است : که در دست آن کس که استخاره مى کند انگشتر عقیقى بوده باشد که در آن نام محمد و على نقش کرده باشند و به دست راست رقعه ها را بدر آورد.
و بدان که سید بن طاووس (رضى اللّه عنه ) چون این استخاره را بهترین استخارات مى داند و مدارش بر عمل بر این استخاره بوده است چند امر غریب از تجربه این استخاره نقل کرده است :
اول : آن که بعضى از ارباب مناصب دنیویّه مرا طلبید و من در جانب غربى بغداد بودم و بیست و دو روز در آنجا ماندم ، و هر روز استخاره کردم که او را ملاقات کنم و همه استخاره ها یا سه لاتفعل متوالى مى آمد یا در چهار رقعه سه لاتفعل آمد، و ظاهر شد که خیر من در ندیدن او بوده است ، و چنین اتفاقى نمى باشد مگر از جانب خداوندى که عالم الخفیات است .
دوم : آن که در ایامى که در دارالسلام بغداد اقامت داشتم وارد شهر حله شدم ، و بعضى از ارقاب من تکلیف نمود مرا که بدیدن یکى از حکّام حلّه بروم ، و چنان اتفاق افتاد که یک ماه در حله ماندم و هر روز که اراده ملاقات او مى کردم در اول آن روز و آخر آن روز استخاره مى کردم براى دیدن او، و در همه استخارات سه لاتفعل مى آمد، تا آن که پنجاه استخاره در عرض آن مدت کردم و در همه لاتفعل بیرون آمد، و معلوم شد که خیر من در آن بوده ، و عقل باور مى کند این را که پنجاه استخاره کسى براى یک مطلب بکند و بر سبیل اتفاق بدون اراده قادر على الاطلاق همه بد بیاید.
سوم : آن که تا حالت تحریر این رساله پنجاه و سه سال از عمر من گذشته است ، و تا حقیقت استخاره بر من ظاهر شده است پیوسته در امور خود استخاره کرده ام ، و در همه آنها خیر خود را در آن یافته ام که استخاره مرا به آن دلالت کرده است ، و همیشه سعادت دنیا و عقباى خود را در آن یافته ام .
مؤ لف گوید: که فقیر نیز در انواع استخارات تجربه هایى بسیار کرده ام ، و از جمعى از برادران و صلحاى خویشان و آشنایان خود، امور غریبه در این باب شنیده ام ، خصوصا این استخاره و استخاره به مصحف مجید، و اللّه الموفق
 


:: بازدید از این مطلب : 131
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

و سید بن طاووس و اکثر متاخرین علما (رحمة اللّه علیهم ) این نوع را بهترین استخارات مى دانند.
و در کتاب احتجاج منقول است که حمیرى عریضه نوشت به خدمت حضرت صاحب (علیه السلام ) و پرسید که اگر کسى در امرى متردد شود میان کردن و نکردن و دو انگشتر بگیرد و بر یکى بنویسد بکن و بر دیگرى مکن ، پس هر دو را پنهان کند و چندین مرتبه طلب خیر خود را از حق تعالى بکند، پس یکى از آنها را بیرون آورد و به آن عمل کند آیا حکم استخاره دارد؟ حضرت در جواب نوشتند: که آنچه عالم اهل بیت (علیهم السلام ) در باب استخاره مقرر فرموده نماز کردن و رقعه ها نوشتن است ، یعنى : چنان باید کرد.


:: بازدید از این مطلب : 121
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

آن چند قسم است :


اول :

شیخ طبرسى (رحمة اللّه علیه ) در مکارم الاخلاق از عبدالرحمن بن سیابه روایت کرده است ، که در سالى رفتم به مکه معظه و با خود متاعى برده بودم و آن متاع در آن سال کساد بود و کسى به هم نرسید که بخرد، بعضى از اصحاب ما گفتند: که متاع را به مصر بفرست و به کوفه برمگردان ، و بعضى گفتند: که به یمن بفرست ، پس رفتم به خدمت حضرت امام موسى کاظم (علیه السلام ) بعد از آن که از منى به مکه مراجعت کرده بودیم و احوال خود را عرض کردم و پرسیدم که شما چه مى فرمائید؟
حضرت فرمود که قرعه بزن میان مصر و یمن و تفویض کن امر خود را به خدا و اسم هر شهر که بیرون آید متاع خود را به آنجا بفرست ، گفتم فداى تو شوم چگونه قرعه بزنم ؟
فرمود: که در یک رقعه بنویس بسم اللّه الرحمن الرحیم اللّهمّ انت [انّه لااله خ ل ] اللّه لا اله الاّ انت عالم الغیب و الشّهادة انت العالم و انا المتعلّم ، فانظرلى فى اىّ الامرین خیر لى حتى اتوکّل علیک فیه و اعمل [فاعمل خ ل ] به پس بنویس مصر انشا اللّه .
پس در رقعه دیگر همان دعا را بنویس ، پس بنویس یمن انشا اللّه ، پس در رقعه سوم باز همان دعا را بنویس ، و بعد از آن بنویس یحبس المتاع و لایبعث الى بلد منهما یعنى : حبس کنم متاع را و به هیچ یک از آن دو شهر نفرستم ، پس رقعه ها را جمع کن و به یکى از برادران مؤ من خود بده که در جائى پنهان کند از تو، پس دست خود را در آنجا داخل کن و هر یک از آن رقعه ها که به دستت مى آید بیرون بیاور و بر خدا توکل کن ، و به آنچه در آن رقعه هست ، عمل کن که انشا اللّه خیر تو در آن است .


:: بازدید از این مطلب : 131
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

 

شیخ شهید(ره ) در ذِکْرى فرموده و از جمله استخاره ها استخاره به عدد است و این مشهور نبوده در عصرهاى گذشته پیش از زمان سیّد کبیر عابد رضىّالدّین محمّد بن محمّد الاوِّىِ الحسینى مجاور مشهد غروىّ رضى اللَّه عَنْهُ وما روایت مى کنیم این استخاره را با جمیع مرویّات او را از جماعتى از مشایخ خودمان از شیخ کبیر فاضل جمال الدّین بن المطهّر از والدش رضى اللَّه عَنْهُما از سیّد رضى الدین مذکور از حضرت صاحب الامر عَلَیْهِ الصَّلوة وَالسَّلامُ مى خوانى فاتحه را ده مرتبه و اقلّش سه مرتبه و کمتر از آن یک مرتبه پس مى خوانى سوره قدر را ده مرتبه پس مى خوانى این دعا را سه مرتبه :

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَخیرُکَ لِعِلْمِکَ بِعاقِبَةِ الاُْمُورِ وَ اَسْتَشیرُکَ

خدایا من خیرجویى کنم از تو به خاطر دانشت به سرانجام کارها و با تو مشورت کنم

لِحُسْنِ ظَنّى بِکَ فِى الْمَاْمُولِ وَالْمَحْذُورِ اَللّهُمَّ اِنْ کانَ الاَْمْرُ الْفُلانى مِمّا

به خاطر خوش گمانیم به تو در آنچه مورد آرزو و بیم است خدایا اگر فلان کار از آنهایى است که

قَدْنیطَتْ بِالْبَرَکَةِ اَعْجازُهُ وَ بَوادیهِ وَ حُفَّتْ بِالْکَرامَةِ اَیّامُهُ وَ لَیالیهِ فَخِرْلى

انجام و آغازش به برکت بسته شده و روز و شبش سرتاسر کرامت است پس بَرگزین برایم

اَللّهُمَّ فیهِ خِیَرَةً تَرُدُّ شُمُوسَهُ ذَلُولاً وَ تَقْعَضُ اَیّامَهُ سُرُوراً اَللّهُمَّ اِمّا اَمْرٌ

خدایا آن خیرى را که چموشش رام و روزگارش شادمان گردد خدایا اگر دستور است

فَاَئْتَمِرُ وَ اِمّا نَهْىٌ فَاَنْتَهى اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَخیرُکَ بِرَحْمَتِکَ خِیَرَةً فى عافِیَةٍ

انجام دهم و اگر قدغن است خوددارى کنم خدایا خیرجویى کنم به رحمت تو خیرى را در تندرستى

پس مى گیرى یک قبضه از تسبیح را و نیّت مى گیرى حاجت را اگر عدد آن قبضه جفت است پس آن اِفْعَلْ است یعنى بجا آور و اگر طاق است لاتَفْعَلْ است یعنى مکن آن کار را یا بعکس یعنى طاق خوب است و جفت بد و این بسته است به قصد استخاره کننده فقیر گوید: تَقْعَضُ بِضاد معجمه است به معنى تَرُدُّ وَ تَعْطُفُ و ما در باب نمازها استخاره ذات الرّقاع و بعضى از اقسام استخاره و ساعات آن را ذکر کردیم بدانجا رجوع شود


:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

استخاره را عموما به چند طریق انجام می دهند که هرکدام پشتوانه روایی معتبری دارند و در سنت مورد  استفاده قرار می گرفتند که هم می توانند برای خود و هم برای دیگری مورد استفاده قرار بگیرند.
 


:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

استخاره برای ازدواج

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

 

یکی از مواردی که شاید بیشترین اشتراک را بین مردم برای استخاره کردن دارد ازدواج است که حداقل یکی از طرفین را درگیر خود می کند. استخاره برای ازدواج و حدود و شرایط آن نیز بالتبع جزو سوالات رایج از دفاتر مراجع تقلید است که سوال ذیل یکی از همین سوالات است و پاسخ پنج تن از مراجع در این زمینه ارائه می شود:
 

سوال: آیا برای ازدواج می توان استخاره نمود؟ شرایط آن چیست؟ عمل به استخاره در این نوع موارد واجب است؟

 


 حضرت آیت الله العظمی خامنه ای:

سعى کنید براى انجام کارهاى خود ابتدا تأمّل و دقّت کند و با فکر کردن راه حل مناسب را پیدا کنید و چنانچه از این طریق به نتیجه نرسیدید، با انجام مشورت خود را از تحیّر خارج کنید و اگر از طریق مشاوره با اهل فنّ و خبره در آن مورد نیز به نتیجه نرسیدید و همچنان بر تحیّر باقى ماندید، نوبت به استخاره مى‌رسد؛ در هر صورت الزام شرعى در عمل به استخاره وجود ندارد ولى بهتر است بر خلاف آن عمل نشود. 

آیت الله سیستانی:

اشکال ندارد و واجب نیست . عمل به آن نیز واجب نیست.

آیت الله مکارم شیرازی:

استخاره نوعی مشورت با خداوند است، بدین معنی که اگر انسان در انجام یا ترک کاری مردّد شود ابتدا در اطراف آن فکر و اندیشه می کند اگر به نتیجه ای رسید طبق آن عمل می کند و گرنه با افراد کاردان و با تجربه و آگاه در مورد آن مشورت می کند اگر به نتیجه رسید طبق آن عمل می کند در غیر این صورت از طریق استخاره با خداوند مشورت نموده و مطابق آن عمل می نماید. عمل به استخاره واجب نیست، ولی حتّی الامکان مخالفت نشود. مگر این که مدّت قابل ملاحظه ای تأخیر بیندازد و بعد اقدام کند.

آیت الله علوی گرگانی:

برای ازدواج و امثال آن در صورتی میتوان استخاره کرد که مشورت و تحقیق انجام گیرد و همچنان دچار تردید باشید و در این صورت استخاره مانعی ندارد و عمل به استخاره وجوب اخلاقی دارد یعنی اگر عمل نکند و ضرر کند خود او مقصر است البته اگر قصد اهانت و بی توجهی به استخاره را داشته باشد گناه کرده است. 

آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی:

برای ازدواج می توان استخاره نمود و تفصیل آن در کتب مختصه ذکر شده است و مخالفت با استخاره ممکن است موجب پشیمانی شود.


:: بازدید از این مطلب : 100
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

استخاره برای ازدواج

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

 

یکی از مواردی که شاید بیشترین اشتراک را بین مردم برای استخاره کردن دارد ازدواج است که حداقل یکی از طرفین را درگیر خود می کند. استخاره برای ازدواج و حدود و شرایط آن نیز بالتبع جزو سوالات رایج از دفاتر مراجع تقلید است که سوال ذیل یکی از همین سوالات است و پاسخ پنج تن از مراجع در این زمینه ارائه می شود:
 

سوال: آیا برای ازدواج می توان استخاره نمود؟ شرایط آن چیست؟ عمل به استخاره در این نوع موارد واجب است؟

 


 حضرت آیت الله العظمی خامنه ای:

سعى کنید براى انجام کارهاى خود ابتدا تأمّل و دقّت کند و با فکر کردن راه حل مناسب را پیدا کنید و چنانچه از این طریق به نتیجه نرسیدید، با انجام مشورت خود را از تحیّر خارج کنید و اگر از طریق مشاوره با اهل فنّ و خبره در آن مورد نیز به نتیجه نرسیدید و همچنان بر تحیّر باقى ماندید، نوبت به استخاره مى‌رسد؛ در هر صورت الزام شرعى در عمل به استخاره وجود ندارد ولى بهتر است بر خلاف آن عمل نشود. 

آیت الله سیستانی:

اشکال ندارد و واجب نیست . عمل به آن نیز واجب نیست.

آیت الله مکارم شیرازی:

استخاره نوعی مشورت با خداوند است، بدین معنی که اگر انسان در انجام یا ترک کاری مردّد شود ابتدا در اطراف آن فکر و اندیشه می کند اگر به نتیجه ای رسید طبق آن عمل می کند و گرنه با افراد کاردان و با تجربه و آگاه در مورد آن مشورت می کند اگر به نتیجه رسید طبق آن عمل می کند در غیر این صورت از طریق استخاره با خداوند مشورت نموده و مطابق آن عمل می نماید. عمل به استخاره واجب نیست، ولی حتّی الامکان مخالفت نشود. مگر این که مدّت قابل ملاحظه ای تأخیر بیندازد و بعد اقدام کند.

آیت الله علوی گرگانی:

برای ازدواج و امثال آن در صورتی میتوان استخاره کرد که مشورت و تحقیق انجام گیرد و همچنان دچار تردید باشید و در این صورت استخاره مانعی ندارد و عمل به استخاره وجوب اخلاقی دارد یعنی اگر عمل نکند و ضرر کند خود او مقصر است البته اگر قصد اهانت و بی توجهی به استخاره را داشته باشد گناه کرده است. 

آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی:

برای ازدواج می توان استخاره نمود و تفصیل آن در کتب مختصه ذکر شده است و مخالفت با استخاره ممکن است موجب پشیمانی شود.


:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

استخاره به قرآن

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۳۱ ب.ظ

 

 

 

 

 

 

 

کیفیت استخاره به قرآن در ساعاتى از ایّام هفته

بدانکه ما در باب ششم بعضى از استخارات را ذکر خواهیم کرد و بدان نیز که مرحوم محدّث کاشانى در تقویم المحسنین براى استخاره به قرآن مجید در ایّام هفته ساعاتى نقل کرده و گفته اختیار این مطلب بنابر مشهور است و اگر چه یافت نشده بر آن حدیثى از اهل بیت علیهم السلام پس گفته روز یکشنبه نیک است تا ظهر پس از عصر تا مغرب روز دوشنبه نیکست تا طلوع شمس پس از ناهار تا ظهر و از عصر تا عشاء آخر روز سه شنبه نیکست از اوّل وقت ناهار تا ظهر پس از عصر تا عشاء آخر روز چهارشنبه نیکست تا ظهر پس از عصر تا عشاء آخر روز پنجشنبه نیکست تا طلوع آفتاب پس از ظهر تا عشاء آخر روز جمعه نیکست تا طلوع آفتاب پس از زوال تا عصر روز شنبه نیکست تا وقت ناهار پس از زوال تا عصر و این جدول ماءخوذ است از مدخل منظوم محقّق طوسى طاب ثراه .

تفاءل به قرآن

سید بن طاوس ازدعوات خطیب مستغفرى نقل کرده که او از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود هرگاه خواستى تفاءّل بزنى به کتاب اللَّه عزّوجلّ پس بخوان سوره اخلاص سه مرتبه پس صلوات بفرست بر پیغمبر و آل آن حضرت سه مرتبه پس بگو:

اَللّهُمَّ اِنّى تَفَاءَّلْتُ بِکِتابِکَ وَ

خدایا من تفاءل زدم به کتاب تو و

تَوَکَّلْتُ عَلَیْکَ فَاَرِنى مِنْ کِتابِکَ ما هُوَ مَکْتُومٌ مِنْ سِرِّکَ الْمَکْنُونِ فى غَیْبِکَ

بر تو توکل کردم به من بنما از کتاب خود آنچه را پنهان است از راز نهان در غیب تو

پس باز کن جامع را یعنى قرآنى که جامع تمام سُورَ آیات باشد و بگیر فال را از خطّ اوّل از جانب اوّل بدون آنکه بشمرى اوراق و سطور

 

استخاره به قرآن

بدانکه علاّمه مجلسى از بعض مؤ لّفات اصحاب از خطّ شیخ یوسف قطیفى نقل کرده و او از خطّ آیة اللَّه علامه که روایت شده از حضرت صادق علیه السلام که فرمود هرگاه اراده کردى که استخاره کنى از کتاب عزیز بگو بعد از بسمله :

اِنْ کانَ فى قَضائِکَ وَقَدَرِکَ اَنْتَمُنَّ عَلى شیعَةِ آلِمُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ بِفَرَجِ

اگر در قضا و قدر تو است که منّت نهى بر شیعیان آل محمّد علیهم السلام به ظهور

وَلِیِّکَ وَ حُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ فَاَخْرِجْ اِلَیْنا آیَةً مِنْ کِتابِکَ نَسْتَدِّلُ بِها عَلى ذلِکَ

ولىّ و حجّتت بر خلق خود پس برون آر براى ما آیه اى از کتاب خود که بدان راه یابیم بر این کار

 

پس مى گشائى مصحف شریف را و مى شمرى شش ورق و از ورق هفتم مى شمرى شش سطر و نظر مى کنى در آن و مطلب را از آن بیرون مى آورى

  • ش

:: بازدید از این مطلب : 100
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
سه شنبه 22 مهر 1393

شرایط استخاره

سه شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۱۱ ب.ظ

 

اگرچه استخاره کردن شرط خاصی خاصی ندارد و در بیشتر اموری که مترتب می شود استخاره کردن جایز است و مختص شرایط خاصی نیست اما محدودیت هایی در موراردی که می توان برای آنها استخاره نمود وجود دارد که بشرح ذیل ارائه می شود. البته این محدودیت ها محدود شرعی نیستند اما برای حفظ کارکرد مناسب استخاره دانستن آنها لازم است. 

 

1. استخاره در مورد مسائلی که شرع مقدّس در خصوص انجام و یا عدم انجام آنها امر و نهی دارد، هیچ وجهی ندارد.

به عنوان مثال، شخص نمی‌تواند در مورد احکام عملی خود، استخاره کند، مثلاً استخاره کند که وضو را چگونه بگیرد؟ و یا غیبت کسی را بکند یا نه؟ و یا حتّی در مورد انجام دادن مکروهات نیز استخاره کردن معنا ندارد. مثلاً استخاره کند که به هنگام ورود به مسجد، اوّل پای چپ خود را بگذارد یا پای راست را؟


2. استخاره کردن در خصوص مسایل بی‌اهمیّت و پیش‌ پا افتاده که ارزش استخاره را ندارد، صحیح نیست. برخی از افراد برای هر کاری استخاره می‌کنند؛ در حالی که استخاره در مورد کارهای مهمّی است که واقعاً تصمیم گرفتن در باره آنها دشوار شده است     .


3. انسان در کارهایی که می‌تواند از طریق شرع،‌ عقل، تجربه، مشورت و یا استفاده از علوم پذیرفته شده بشری تشخیص دهد که آن کار خیر است یا شرّ، نیاز به استخاره ندارد، و در غیر آن در خصوص هر کار مهمّی می‌تواند استخاره کند.


4. استخاره جهت پذیرفتن یافته‌های قطعی علوم طبیعی و تجربی بشر که مورد پذیرش تمام عقلا و اهل فنّ واقع شده، جایی ندارد. مثلاً استخاره کسی که مریض شده و تمام پزشکان می‌گویند باید برای درمان آن فلان کار را بکند، و یا نسخه‌ای خاص را به او تجویز می‌کنند، صحیح نیست.

 

5.  تردید در استخاره و تکرار آن برای رسیدن به نتیجه ای که خودش می خواهد، موجب بی‌اعتبار شدن استخاره می‌شود و تکرار استخاره تنها در حالتی مجاز است که مدت قابل توجهی از استخاره اول گذشته باشد و یا شرایط موثر بر نیت استخاره کننده تغییر کند. مثلا در موردی که شخصی بین انجام دادن یا ترک یک فعلی متحیر است اما یکی از این دو را بر دیگری ترجیح بدهد اگر استخاره کند و جواب استخاره اش با ترجیح او یکی نشود نباید  استخارهخود را تکرار کند. البته می تواند به استخاره عمل نکند  و عمل نکردن به استخاره  منع شرعی ندارد . لیکن  این کار صحیح نیست و اخلاقا مذموم است که کسی با خدا مشورت نماید و خلاف آن را انجام بدهد.

 

6.  استخاره‌کننده باید بداند که استخاره فقط مختصّ مقام تردید و حیرت است، آن هم تردیدی که مکلّف، با تکیه بر مشورت و تجربه و استفاده از آموزه‌های شرعی و عقلانی یا تجربی نمی‌تواند تردید خود را رفع نماید و به نتیجه‌ای قطعی برسد. بنابراین، استخاره‌کننده نمی‌تواند در خصوص هر تصمیمی که می‌خواهد بگیرد، بلافاصله و بدون تعقّل و تفکر دست به استخاره زده و از وظیفه خود در خصوص قوّه تعقّل و تفکّر و مشورت با دیگران و موعظه‌پذیری هیچ بهره‌ای نبرد و در واقع بخواهد تمام امور خود را با استخاره پیش ببرد.

 

7. استخاره هر کس، تنها در مورد آن بخش از کار که مربوط به خود او می‌شود، ارزش و اعتبار دارد و کسی حق ندارد حاصل استخاره خود را بر دیگران تحمیل کند  و یا برای کس دیگری بدون اینکه خودش بخواهد استخاره نماید و نیت استخاره باید توسط کسی انجام شود که قرار است فاعل یک فعلی باشد


:: بازدید از این مطلب : 99
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393
 
روابط  نامشروع دختر و پسر و عواقب آن از ديدگاه پیامبر: هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می کنند. و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد به زور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود.

 

 

عاقبت روابط نامشروع در کلام رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم

 

 

 

 

در هر خیابان و پارکی نگاه کنی یک دختر و پسر دست همدیگر را گرفته و در حال عبور و مرور هستند هر چقدر هم خوشبین باشیم باز یک جای سؤال باقی میماند که : اینها که سنشان به ازدواج نمی خورد و به طور معمول خواهران و برادران هم چنین صمیمانه تمام مدت دست در دست هم نیستند تمام طول مسیر ، پس این ها چه نسبیتی با هم دارند؟یا زیبنده یک جامعه مسلمان است که این چنین راحت حکمی صریح از دین نادیده گرفته شود ؟

با هیچ زبانی نمیشود به جوانان عزیز گفت که کارشان درست نیست چون توجیهات زیادی برای این رابطه تراشیده شده و کلا به گونه ای آن را پذیرفته و منطقی میدانند و نبودش را غیر ممکن میدانند خوب در این مقاله چند سخن گهربار از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می آوریم باشد که از پیامبر حرف شنوی داشته باشیم و کمی در کار خود تأمل کنیم . بدون پیش داوری  این ها نه حرف ستاد امر به معروف است و نه اداره منکرات حرف کسی است که خداوند به جان شریفش سوگند میخورد و او راستگو ترین راستگویان است .

باید این نکته را افزود که این دوستی های نامشروع سبب حرص و ولع و از بین رفتن حجب و حیاء در بقیه جوانان می گردد. وقتی جوانی دید جوانان دیگر به راحتی با دختر یا دخترانی دوست می شوند، و یا دختری دید دختران مثل او، با پسران ارتباط برقرار می کنند، پیش خود فکر می کند، گویا برای این کارها مانعی پیش پای او نیست. لذا اگر چه دختر و پسری باشند که چندان تمایل به ارتباط نامشروع ندارند، اما به خاطر عدم نبودن تقوای بالا و نداشتن  شناخت درستی از دین و برخوردار نبودن از معارف بلند دینی و از طرفی وسوسه شیطان، همه اینها دست به دست هم می دهند، زمینه را برای ورود اکثر جوانان به این باتلاق متعفن فراهم می سازند.

وقتی در بین اکثر جوانان جامعه روابط نامشروع رواج یافت، زندگی برای افراد سالم و متدین و کسانی که پایبند به دین و مذهبی هستند، مشکل خواهد بود. در حقیقت چنین جامعه ای به مرضی مبتلا شده که درمان آن بسیار سخت و یا غیر قابل علاج می گردد. همان گونه که اکثر جوامع غربی و برخی کشورهای اسلامی از این روابط نامشروع به ستوه آمدند و دائم در صدد درمان آن می باشند، که متاسفانه به خاطر دوری از دین و معنویت موفق نشده اند. و تنها راه درمان، بازگشت به دین و هویت و اصالت فرهنگی می باشد. اکنون به روایاتی در این مورد توجه فرمایید:

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم درباره ارتباط زن و مرد نامحرم فرمود:

«با عدوا بین انفاس الرّجال و النساء فانه اذا کانت المعاینة واللقاء کان الدّاء الّذی لا دواء له».

بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد کنید [تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند]؛ زیرا هنگامی که آنان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و آمد داشتند، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت. 1

همچنین آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمود: « ایاک و الخلوة بالنساء و الذی نفسی بیده ما خلا رجل بامراة الا دخل الشیطان بینهما و لان بزحم رجل خنزبراً منلطخاً بطین و حماة خبر له من ان یزحم منکئه امراة لا نجلّ له ».

از خلوت کردن با زنان بپرهیزید، قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست مردی با زنی خلوت نمی کند. مگر اینکه شیطان (برای وسوسه و به گناه انداختن آن دو) وارد می شود. اگر خوکی آلوده به کثافت و لجن باشد و به انسان برخورد کند بهتر است از آنکه شانه زن بیگانه ای با مرد نامحرم برخورد کند. 2

و نیز آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمود: « لان یطعن فی راس احدکم بمخفط من یدیه خیر له من ان یمس امراة لا تحل له ». اگر سوزنی با شدت و ضربه بر سر یکی از شما فرود آید، بهتر از آن است که زنی را که نامحرم است لمس کند. 3

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم  درباره شوخی با زن نامحرم فرمود: «من فاکه امراة لا یملک ها حبس به کل کلمة کلمها فی الدنیا الف عام فی النّار، و المراة اذ طاوعت الرجل فالنزمها او قبل ها او باشرها خراما او فاکهها واصاب منها فاحشة فعلیها من الوزر ما علی الرّجل فان غلبها علی نفسها کان علی الرّجل وزره ووزرها».

هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می کنند. و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد به زور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود. 4

حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم فرمود: از خلوت کردن با زنان بپرهیزید، قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست مردی با زنی خلوت نمی کند. مگر اینکه شیطان (برای وسوسه و به گناه انداختن آن دو) وارد می شود. اگر خوکی آلوده به کثافت و لجن باشد و به انسان برخورد کن بهتر است از آنکه شانه زن بیگانه ای با مرد نامحرم برخورد کند

حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم در مورد دست دادن با زن نامحرم فرمود:

«من صافح امراة حراماً جاء یوم القیامة مغلولاً ثم یومر به الی النّار».

هر کس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت با دست زنجیر شده به گردن محشور شود، سپس امر می شود تا او را به آتش ببرند. 5

حضرت علی علیه السلام در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:

« عباد الله! اعلموا... محادثة النّساء تدعوا الی البلاء و بزبغ القلوب. و الرّمق لهنّ یخطف نور ابصار القلوب و لمح العبون مصائد الشّیطان ».

ای بندگان خدا! بدانید که... گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل ها را منحرف می سازد، و پیوسته به زنان چشم دوختن نور چشم دل را خاموش می گرداند، و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام های شیطان است. 6

(منظور از با گوشه چشم آن است که شیطان ملعون گاهی انسان را وسوسه می کند و می گوید: یک لحظه به این زن بنگر و فوری چشمت را برگردان! که همین کار باعث نگاه های بعدی و مقدمه گناهان بزرگ خواهد شد.)

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:

« ایاک و محادثة النساء فانه لا یخلوا رجل بامراة لیس لها محرم الا هم بها ».

از گفتگو و اختلاط با زنان بپرهیز. به راستی هیچ مردی با زن نامحرمی در خلوت سخن نمی گوید مگر اینکه در دل او نسبت به وی رغبت پیدا می کند. 7

خوب اکنون کدامیک از شما دوست دارد به خاطر شوخی و لذتی زودگذر آخرت خود را نابود کند جوانانی که این قبیل روابط را داشته اند و بعدا صدمه هایی از همان محبوب و معشوق خود می بینند صدها بار در دل آرزو می کنند که  ای کاش هرگز وارد این روابط نمی شدند که از یک طرف ترک آن حتی بعد از ازدواج برایش سخت باشد و هم اینکه لذت پاک بودن را مثل کسانی که وارد این گود نشده اند از دست داده اند هر چند توبه کنند توبه اگر واقعی باشد مجازات اخروی آن را از بین می برد اما اثر وضعی آن گناه خو د را نشان خواهد داد مثل یک اثر سوختگی روی پوست که با درمان سوزش آن از بین میرود و حس نمیشود اما ردش بر روی پوست باقی میماند بالاخره باید فرقی بین آن هایی که  گناه می کنند و آن هایی که خویشتن داری میکنند باشد یا نه ؟ پاک ماندن هنر است و والا گناه کردن که کاری ندارد


:: بازدید از این مطلب : 112
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

گناه دوستی دختر و پسر در روایات

 


 

در اطرافم می بینم که دختران و پسرانی هستند که با هم دوستند آیا کار این ها گناه نیست؟ آیا در روایات اشاره ای به این قبیل دوستی ها و عاقبت آن شده است ؟

 


 

دوستی خیابانی-دختر و پسر

 

پاسخ :‌

اولاًاسلام دوستى با نامحرم را منع كرده و فرموده است: با زنان یا دختران دوست نشوید. دوم اینكه، این دوستى، مى‏تواند تبدیل به دامى براى خود شما گردد و ما حق نداریم خودمان را با دست خودمان، به هلاكت اندازیم: «لا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»(بقره (2)، آیه 195. )

 ارتباط زن و مرد نامحرم بسیار حساس، ظریف و در عین حال خطرناک است. روزى از عالم بزرگ مقدس اردبیلى پرسیدند: آقا اگر شما با یك زن نامحرم در یك اتاق قرار بگیرید، چه مى‏كنید؟ او فرمود: به خدا پناه مى‏برم!! على‏رغم اینكه او یكى از بزرگان اهل تقوا و معنویت بود، قرار گرفتن در چنین شرایطى را براى خود خطرناك دید. علت اینكه اسلام حتى قرار گرفتن زیر یك سقف و در یك جاى تنها با زن نامحرم را - اگر احتمال گناه داده شود - حرام مى‏داند و اگر احتمال گناه نباشد، مكروه مى‏شمارد؛ نشانگر حساسیت ارتباط بین زن و مرد نامحرم است، و راهى خطرناك است.

قرآن كریم در دو جا، یكی در سوره مائده آیه 5 و دیگری در سوره نساء آیه 25 زنان و مردان را از داشتن روابط دوستانه با جنس مخالف بر حذر داشته است و آن را مورد مذمت قرار داده است. آیه 25 سوره نساء به مردان می گوید: با دخترانی كه روابط دوستی مخفیانه ای با دیگران داشته اند ازدواج نكنید.

«...فانكحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان...؛آنان را با اجازه خانواده هایشان به همسری خود در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید (به شرط آنكه) پاكدامن باشند و زناكار و دوست گیران پنهانی نباشند.» در آیه 5 سوره مائده نیز به مردان خطاب می كند و می فرماید: «شما با زنان پاكدامن مسلمان ازدواج كنید و خود نیز پاكدامن باشید نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانی دوست خود بگیرید.»

آیات مذكور در حقیقت تأكید دارد كه خداوند مى خواهد با رعایت مقررات و قوانین از طرف انسان ها ، جهت مثبتى به هدایت انسان ها بدهد و آن ها را آگاه كند كه به غرائز و خواسته هاى خود به صورت مشروع و قانونى پاسخ دهند، زیرا بى بند و بارى و در قید و بند مقررات نبودن باعث هرج و مرج، فساد، گناه و نابودى مى شود. خداوند متعال بهتر از هر كسى به مصلحت و منفعت انسان ها آگاه است، و سنت ها و قوانینى كه قرار داده باعث نجات و سعادت بشر است.

در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:« ایاك و محادثة النساء فانه لا یخلوا رجل بامراة لیس لها محرم الا هم بها؛ از گفتگو و اختلاط با زنان بپرهیز. به راستی هیچ مردی با زن نامحرمی در خلوت سخن نمی گوید مگر اینكه در دل او نسبت به وی رغبت پیدا می كند

 

خداوند متعال تأكید مى كند كه خداوند به وسیله سنن و وضع احكام مى خواهد ، نعمت ها و بركاتى كه بر اثر آلودگى به شهوات از انسان ها قطع شده ، به آن ها برگرداند; ولى شهوت پرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند ، مى خواهند انسان ها را از راه سعادت منحرف سازند و همانند خود آلوده و فاسد كنند .

آزادى هاى بى قید و بند و توأم با آلودگى ، نكبت ، انحطاط و . . . سرابى بیش نیست ، و نتیجه آن انحراف بزرگ از مسیر خوشبختى و تكامل انسانى و گرفتار شدن در بیراهه ها و پرتگاه ها و تنزل به مقام حیوانیت است و بنیان خانواده ها را تحریف و سرچشمه جنایات ، ناهنجارى ها ، انواع بیمارى هاى جنسى و آمیزشى و ناراحتى هاى روانى و . . . مى باشد .

داشتن روابطى مثل نامه نگارى، تماس‏هاى تلفنى و مخفیانه و... عواقب روانى و اجتماعى بسیار خطرناكى در پى دارد كه متأسفانه بیشترین آسیب، نصیب دختران مى‏شود.

روابط نامشروع دختر و پسر و عواقب آن از دیدگاه پیامبر: هر كس با زنی نامحرم شوخی كند برای هر كلمه كه با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می كنند.

با هیچ زبانی نمی شود به برخی گفت كه كارشان درست نیست چون توجیهات زیادی برای این رابطه تراشیده شده و كلا به گونه ای آن را پذیرفته و منطقی میدانند و نبودش را غیر ممكن میدانند خوب در این مقاله چند سخن گهربار از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله می آوریم باشد كه از پیامبر حرف شنوی داشته باشیم و كمی در كار خود تأمل كنیم .

باید این نكته را افزود كه این دوستی های نامشروع سبب حرص و ولع و از بین رفتن حجب و حیاء در بقیه جوانان می گردد. وقتی جوانی دید جوانان دیگر به راحتی با دختر یا دخترانی دوست می شوند، و یا دختری دید دختران مثل او، با پسران ارتباط برقرار می كنند، پیش خود فكر می كند، گویا برای این كارها مانعی پیش پای او نیست.

اكنون به روایاتی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) در این مورد توجه فرمایید:

- درباره ارتباط زن و مرد نامحرم فرمود:«با عدوا بین انفاس الرّجال و النساء فانه اذا كانت المعاینة واللقاء كان الدّاء الّذی لا دواء له؛بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد كنید [تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند]؛ زیرا هنگامی كه آنان رو در روی یكدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و آمد داشتند، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد كه درمان نخواهد داشت. »1

ناراحت گناه دریا

 

- حضرت (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: « ایاك و الخلوة بالنساء و الذی نفسی بیده ما خلا رجل بامراة الا دخل الشیطان بینهما و لان بزحم رجل خنزبراً منلطخاً بطین و حماة خبر له من ان یزحم منكئه امراة لا نجلّ له؛از خلوت كردن با زنان بپرهیزید، قسم به آن خدایی كه جانم در دست اوست مردی با زنی خلوت نمی كند. مگر اینكه شیطان (برای وسوسه و به گناه انداختن آن دو) وارد می شود. اگر خوكی آلوده به كثافت و لجن باشد و به انسان برخورد كند بهتر است از آنكه شانه زن بیگانه ای با مرد نامحرم برخورد كند. 2

_ حضرت (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: « لان یطعن فی راس احدكم بمخفط من یدیه خیر له من ان یمس امراة لا تحل له ؛اگر سوزنی با شدت و ضربه بر سر یكی از شما فرود آید، بهتر از آن است كه زنی را كه نامحرم است لمس كند.» 3

- درباره شوخی با زن نامحرم فرمود: «من فاكه امراة لا یملك ها حبس به كل كلمة كلمها فی الدنیا الف عام فی النّار، و المراة اذ طاوعت الرجل فالنزمها او قبل ها او باشرها خراما او فاكهها واصاب منها فاحشة فعلیها من الوزر ما علی الرّجل فان غلبها علی نفسها كان علی الرّجل وزره ووزرها؛هر كس با زنی نامحرم شوخی كند برای هر كلمه كه با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می كنند.» 4

- در مورد دست دادن با زن نامحرم فرمودند: «من صافح امراة حراماً جاء یوم القیامة مغلولاً ثم یومر به الی النّار؛‌هر كس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت با دست زنجیر شده به گردن محشور شود، سپس امر می شود تا او را به آتش ببرند. 5

- در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:« ایاك و محادثة النساء فانه لا یخلوا رجل بامراة لیس لها محرم الا هم بها؛از گفتگو و اختلاط با زنان بپرهیز. به راستی هیچ مردی با زن نامحرمی در خلوت سخن نمی گوید مگر اینكه در دل او نسبت به وی رغبت پیدا می كند.» 6

ارتباط زن و مرد نامحرم بسیار حساس، ظریف و در عین حال خطرناک است. روزى از عالم بزرگ مقدس اردبیلى پرسیدند: آقا اگر شما با یك زن نامحرم در یك اتاق قرار بگیرید، چه مى‏كنید؟ او فرمود: به خدا پناه مى‏برم!! على‏رغم اینكه او یكى از بزرگان اهل تقوا و معنویت بود، قرار گرفتن در چنین شرایطى را براى خود خطرناك دید. علت اینكه اسلام حتى قرار گرفتن زیر یك سقف و در یك جاى تنها با زن نامحرم را - اگر احتمال گناه داده شود - حرام مى‏داند و اگر احتمال گناه نباشد، مكروه مى‏شمارد؛ نشانگر حساسیت ارتباط بین زن و مرد نامحرم است، و راهى خطرناك است

 

حضرت علی (علیه السلام) در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:« عباد الله! اعلموا... محادثة النّساء تدعوا الی البلاء و بزبغ القلوب. و الرّمق لهنّ یخطف نور ابصار القلوب و لمح العبون مصائد الشّیطان؛ ای بندگان خدا! بدانید كه... گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل ها را منحرف می سازد، و پیوسته به زنان چشم دوختن نور چشم دل را خاموش می گرداند، و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه كردن از حیله و دام های شیطان است.» 7

(منظور از با گوشه چشم آن است كه شیطان ملعون گاهی انسان را وسوسه می كند و می گوید: یك لحظه به این زن بنگر و فوری چشمت را برگردان! كه همین كار باعث نگاه های بعدی و مقدمه گناهان بزرگ خواهد شد.)

دوست عزیز؛‌ با توجه به احادیث كاملا روشن است كه مكالمه چه تلفنی و چه حضوری در صورتی كه از روی ضرورت نباشد و رابطه دوستی و آمیخته با شهوت باشد، قطعا حرام بوده و گناه است.

خوب اكنون چه كسی دوست دارد به خاطر شوخی و لذتی زودگذر آخرت خود را نابود كند جوانانی كه این قبیل روابط را داشته اند و بعدا صدمه هایی از همان محبوب و معشوق خود می بینند صدها بار در دل آرزو می كنند كه ای كاش هرگز وارد این روابط نمی شدند .

بنابراین لذت آنها زودگذر و باعث پشیمانی است اما لذت كسی كه خود را پاك نگاه می دارد و احساس می كند خدای متعال از او راضی است پایدار است و هرگز باعث پشیمانی نخواهد بود.

 


:: بازدید از این مطلب : 126
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

روابط دختر و پسر در روایات)

آيا حديثي مبني بر حرام بودن روابط دختر و پسر هست؟

روايات متعددي در زمينه حرمت نظر به زنان وهمچنين پيرامون خلوت کردن با آنان وارد شده است ورابطه داشتن بادختر خالي از اين دوموضوع نيست .

وسایل الشیعه ج14ص133و138
در ارتباط با رابطه و پيوند دو جنس مخالف به طور كلي سه ديدگاه مطرح است
 1- ديدگاه افراطي ( رویکرد لیبرالیستی) : در اين نگرش هر گونه ارتباطي با جنس مخالف آزاد و بدون مانع است  به بيان ديگر هيچ گونه حد و مرزي براي اين پيوندها وجود ندارد و آزادي مطلق بر آن‏ها حاكم است. فرويد و پيروان وي مدعي هستند. اخلاق جنسي کهن بر اساس محدوديت و ممنوعيت است و آنچه ناراحتي بر سر بشر آمده است از ممنوعيت‏ها و محروميت‏ها و ترس‏ها و وحشت‏هاي ناشي از اين ممنوعيت‏ها که در ضمير باطن بشر جايگزين گشته، آمده است. برتراند راسل نيز در اخلاق نويني که پيشنهاد مي‏کند، همين مطلب را اساس قرار مي‏دهد. راسل در کتاب«جهاني که من مي‏شناسم» مي‏گويد: «اگر از انجام عملي [رفتار جنسي] زياني متوجه ديگران نشود، دليلي نداريم که ارتکاب آن را محکوم کنيم.»

 (جهاني که من مي‏شناسم، ص 68)
2- ديدگاه تفريطي: بر پايه اين رويكرد، هر گونه ارتباط و پيوند با جنس مخالف مردود و مورد نكوهش مي‏باشد. اين ديدگاه درست در مقابل ديدگاه افراطي است. برترانت راسل، فيلسوف اجتماعي مشهور معاصر مي‏گويد: «عوامل و عقايد مخالف جنسيت در اعصار خيلي قديم وجود داشته و به خصوص در هر جا که مسيحيت و دين بودا پيروز شد عقيده مزبور نيز تفوّق يافت». وستر مارک مثال‏هاي زيادي از اين فکر عجيب مبني بر اين که «چيز ناپاک و تباهي در روابط جنسي وجود دارد» ذکر مي‏کند. در آن نقاط دنيا نيز که دور از تأثير مذهب بودا و مسيح بوده است اديان و راهباني بوده‏اند که طرفداري از تجرد مي‏کرده‏اند، مانند اسنيت‏ها در ميان يهوديان ... و بدين طريق يک نهضت عمومي رياضت در دنياي قديم ايجاد شد.»

(کتاب زناشويي و اخلاق، ص 26 و 25)راسل در جاي ديگر مي‏گويد: پدران کليسا از ازدواج به زشت‏ترين صورت ياد کرده‏اند. هدف رياضت اين بوده که مردان را متقي سازد، بنابر اين ازدواج که عمل پستي شمده مي‏شد بايستي منعدم شود. «با تبر بکارت درخت زناشويي را فرو اندازيد» اين عقيده راسخ سن ژروم درباره هدف تقدس است. (همان، ص 30)
 3- ديدگاه اعتدالي: بر اساس اين ديدگاه نه آزادي مطلق و رها پذيرفته شده است و نه محدوديت و منع هر گونه رابطه، بلكه ارتباط بين دو جنس مخالف در يك چهارچوب [Context] مشخص تعريف شده است. ديدگاه اسلام ناظر به نگرش سوم (اعتدالي) است.
بنابراين، توصيه اكيد ما اين است كه:
اولاً، اگر ضرورتى ايجاب نمى‏كند حتّى الامكان چنين روابطى با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نامحرم، رفتارى متكبّرانه داشته باشند نه رفتارى صميمانه. اينكه در احكام شرعى مى‏فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسى افراد را تحريك كند و يك اُلفت و محبّت شهوانى بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازى براى غوطه‏ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتى براى او دارد.
ثانيا: در صورت ناچارى و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهى منجر نشود، اشكالى ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه‏هاى متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالى ندارد. امّا با اين حال، حتى‏الامكان لازم است در كلاس‏ها به گونه‏اى باشند كه كمترين اختلاط پديد. روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است

. «بل الانسان على نفسه بصيره؛ آدمى بر نفس خود آگاه و بيناست»،; (قيامت ، آيه 14).
روابط بين زن و مرد چند صورت دارد:

 1- رابطه زن و شوهري، 2- رابطه علمي، 3- رابطه حرفه اي و شغلي،

-4
رابطه دوستانه.
الف - رابطه زن و شوهري:
اسلام رابطه زن و شوهر را که براساس موازين شرعي و عقد رسمي تحقق پيدا مي کند مورد تأکيد قرار داده و ده ها آيه و صدها روايت از معصوم در مورد اهميت ازدواج و روابط زناشويي شاهد بر مدعاست و مهمترين کانون و نهاد اجتماعي خانواده است که با ازدواج و رابطه زن و مرد شکل مي گيرد بنابراين از نظر اسلام اين نوع رابطه اجتماعي مشروع و مورد تأکيد است و زن و مرد هر دو در شکل گيري آن سهيم اند.
ب - رابطه علمي بين زن و مرد:
اين نوع رابطه با حفظ موازين شرعي و رعايت حدود الهي از ناحيه زن و مرد مجاز است و بهترين مصداق بارز آن رابطه بين استاد و شاگرد است اعم از اين که استاد زن باشد و شاگرد مرد، يا شاگرد زن باشد و استاد مرد. آنچه مهم است رعايت موازين شرعي است، اگر احکام الهي مراعات شود اين نوع رابطه نه تنها مجاز است بلکه مورد تأکيد اسلام است و اگر حدود الهي مراعات نشود و حريم هاي بين محرم و نامحرم شکسته شود اسلام از اين رابطه ناخشنود است و آن را نهي مي کند زيرا به ضرر زن و مردم و جامعه است.
ج - رابطه شغلي و حرفه اي:
فعاليت هاي شغلي موجود در جامعه به سه دسته تقسيم مي شود:

 1- شغل هايي که الزاما به عهده زنان است و با وجود زنان مردان جايز نيست آن شغل هايي را انتخاب کنند مثل شغل مامايي و کارهايي که جنبه زنانه محض دارد. در اين گونه موارد اسلام تأکيد دارد که شغل هاي حساس و مهمي که مربوط به بانوان مي شود خودشان به عهده گيرند. طبعا نوع رابطه شغلي در اينجا بين زنان است و مردان حق ورود به اين مشاغل را ندارند مگر در شرايط ضروري.

 2- شغل هايي که به مردان اختصاص دارد مثل کارهاي شاق و سختي که با فيزيک بدن زن و روحيات او سازگار نيست طبعا پذيرفتن کارهاي شاق و طاقت فرسا که براي زن يا جنين او در شکم ضرر داشته باشد جايز نيست.

 3- شغل هايي که مشترک بين زنان و مردان است که اکثر موارد و بيشتر کارها تقريبا بين زن و مرد مشترک است. در اينگونه کارها اگر زن و مرد ضوابط شرعي را رعايت کنند و مرتکب عمل حرامي نشوند مي توانند هم زنان و هم مردان مشارکت فعال داشته باشند مانند بسياري از کارها از جمله نمايندگي مجلس، معلمي و صدها کار ديگر
د - رابطه دوستي بين دختر و پسر
اين نوع رابطه از نظر اسلام حرام است و قرآن از دوستي بين دختر و پسر و اينگونه روابط نهي کرده است زيرا عفت عمومي جامعه با اينگونه روابط آسيب جدي مي بيند پايه هاي ازدواج و خانواده سست مي شود و صدها مفسده اخلاقي براي دختر و پسر و جامعه دارد. بدون ترديد اگر ائمه(ع) از حضور زنان در جامعه نهي کرده اند اينطور نيست که اين نهي کلي و مطلق باشد بلکه سيره عملي آنها به اين امر مطلق تخصيص مي زند و نشان مي دهد که منظور ائمه اين نيست که زنان مطلقا نبايد در امور اجتماعي مشارکت داشته باشند بلکه منظور آنها اين است که زنان اولا، بدون دليل موجه نبايد در ميان مردان و مقابل چشم آنها قرار گيرند. ثانيا، در صورت لزوم بايد حضورشان در حد نياز و ضرورت باشد و زائد بر آن به صلاح زنان و جامعه نيست چه اين که مفسده هاي زيادي مي تواند داشته باشد
نکته ديگري که بايد به آن توجه نمود اين است که اجتماعي بودن زنان و داشتن جايگاه اجتماعي مستلزم حضور بي رويه و بدون دليل در ميان مردان نيست بلکه خود زنان مي توانند تشکل هاي اجتماعي - فرهنگي داشته باشند و در اين تشکل ها حضور فعال در زمينه هاي گوناگون داشته باشند. بنابراين اسلام از حضور و مشارکت زنان در مسائل اجتماعي نهي نمي کند و صرفا ضوابط و قوانين و حدود اين حضور را مشخص مي نمايد و اين به خاطر مصونيت زنان از آسيب هاي اجتماعي است و از سوي ديگر به خاطر مصون ماندن جامعه از آسيب هايي است که از ناحيه زنان و مردان فرصت طلب به وجود مي آيد بنابراين هيچ تناقضي بين آموزه هاي ديني وجود ندارد بلکه همه آنها هماهنگ با يکديگر و متناسب با نياز جامعه انساني است.
در ادامه گفتني است: نيازهاى عاطفى و غرايز ديگر در ايام جوانى، آدمى را به سوى «دوست داشتن و عشق ورزيدن» سوق مى‏دهد كه البته اين يك امر طبيعى و غريزى است و كمتر مى‏توان راهى براى گريز از آن پيدا كرد. آنچه در اين مقوله اهميت دارد، كنترل عقلايى بر احساسات و پرهيز از مخاطراتى است كه ممكن است فرد را به گرفتارى‏هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد. «دوست داشتن و عشق ورزيدن» اگر از مسير معين، مشخص و صحيح استيفا نشود، ممكن است عوارض نامطلوبى را براى انسان ايجاد كند. شما خوب مى‏دانيد جاذبه بين دو جنس مخالف (زن و مرد) بسيار فراوان است؛ مخصوصا در سنين جوانى، كه اين جاذبه و حساسيت در اوج خود مى‏باشد، در نتيجه هر چند جوان بخواهد رعايت مسايل شرعى و عرفى را در دوستى با جنس مخالف بنمايد، اما تمايلات نفسى و وسوسه‏هاى شيطانى قوى‏تر از آنند كه انسان گرفتار خطرهاى بزرگ نشود. به همين جهت عقل اقتضا مى‏كند انسان خود را در معرض خطرى كه بسيارى از خوش باوران را گرفتار كرده قرار ندهد. روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است.بل الانسان على نفسه بصيره ؛ آدمى بر نفس خود آگاه و بيناست ،

(قيامت ، آيه 14).
قرآن در دو جا يعني يکي در سوره مائده آيه 5 و ديگري در سوره نساء آيه 25 زنان و مردان را از داشتن روابط دوستانه با جنس مخالف بر حذر داشته است و آن را مورد مذمت قرار داده است. آيه 25 سوره نساء به مردان مي گويد با دختراني که روابط دوستي مخفيانه اي با ديگران داشته اند ازدواج نکنيد

... «فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غير مسافحات و لا متخذات اخدان» يعني آنان را با اجازه خانواده هايشان به همسري خود در آوريد و مهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوست گيران پنهاني نباشند. در آيه 5 سوره مائده نيز به مردان خطاب مي کند و مي فرمايد شما با زنان پاکدامن مسلمان ازدواج کنيد و خود نيز پاکدامن باشيد نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهاني دوست خود بگيريد

«... ولا متخذي اخدان ...»
رابطه دختر و پسر اگر به معناي داشتن ارتباط عاطفي و دوستانه باشد كه از ديدن و صحبت كردن يكديگر شاد شوند و لذت ببرند, قطعا يكي از محرمات است اما اگر به صورت يك ارتباط عادي باشد, مانند اينكه در يك موضوع علمي يا شغلي با يكديگر گفتگو كنند, در صورتي كه خطر تبديل شدن به رابطه دوستانه, كه در نوع اول توضيح داديم, در آن وجود نداشته باشد, به جهت اينكه مقدمه معصيت مي شود, اشكال دارد. در روايات آمده است, با نامحرم بيش از پنج كلمه ضروري صحبت نكن و نيز هرگز با او درجاي خلوتي قرار نگيريد؛ زيرا گرچه نفس اين كار شايد اشكال نداشته باشد, ولي چون زمينه مبتلا شدن به معصيت را فراهم مي سازد, بايد از آن پرهيز كنيد. البته ما قبول داريم كه ممكن است بين دختر و پسري دوستي غير جنسي وجود داشته باشد ولي :
اولا: ثابت نگهداشتن اين حالت با توجه به شرائط جواني مشكل است و ثانيا: گاهي چنين حالتي به صورت نهفته و ناخودآگاه در انسان وجود دارد و حتي خود را به صورت يك رابطه عاطفي و معنوي نشان مي دهد در حالي كه مسأله غير از اين است در هر حال ما سعي مي كنيم بدبين نباشيم شما هم سعي كنيد سر خود را كلاه نگذاريد.
چند توصيه
با توجه به شرايط خاص دوران جواني , طولاني بودن دوران تجرد غالب دانشجويان و خطرات جدي تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفساني , لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمي و كيفي تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند. بنابراين , توصيه اكيد ما اين است كه : اولا, اگر ضرورتي ايجاب نمي كند حتي الامكان چنين روابطي با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم , رفتاري متكبرانه داشته باشند نه رفتاري صميمانه . اينكه در احكام شرعي مي فرمايند در غير ضرورت مثلا مكروه است مرد با زن هم صحبت شود, مخصوصا مرد و زن جوان , به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدن ها, غرايز جنسي افراد را تحريك كند و يك الفت و محبت شهواني بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازي براي غوطه ور شدن در انحراف و فساد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلا صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتي براي او دارد. ثانيا: در صورت ناچاري و ضرورت , روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهي منجر نشود, اشكالي ندارد. بنابراين , گفتگو و نگاه هاي متعارف بدون قصد لذت و ريبه , اشكالي ندارد. اما با اين حال , حتي الامكان لازم است در كلاسها به گونه اي باشند كه كمترين اختلاط پديد آيد و در برخورد و گفتگو, هنجارهاي شرعي زير رعايت شود


1-از گفتگوهاي تحريك كننده پرهيز شود.

 2- از نگاه هاي آلوده و شهواني خودداري شود.

3- حجاب شرعي رعايت شود

- قصد تلذذ و ريبه در كار نباشد4

5- دو نفر نامحرم در محيط بسته , تنها نمانند.

 بنابراين , سعي كنيد خود را عادت دهيد كه
 در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتي از بدن او خيره نشويد و

قسمت هاي باز و پوشيده برايتان كاملا مساوي فرض شوند, اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد.

در همه حال , خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفت و حيا را فراموش نكنيد. البته از نظر شرعي و اخلاقي تا هنگامي كه به اين صورت تنها حرف هاي معمولي مي زنيد، نمي توانيم بگوييم كه اين رابطه حرام است و يا گناه دارد، يعني مشكل شرعي ندارد، ولي مي تواند آسيب هاي تربيتي و رواني مهمي در پي داشته باشد. وقتي دو نفر مدت زيادي با هم صحبت مي كنند و رابطه دارند، كم كم به هم علاقه مند مي شوند و اين علاقه به صورت دلبستگي و وابستگي در مي آيد، بعد از اينكه اين حالت به وجود آمد، ديگر قضاوت هايي كه در مورد هم دارند تحت تاثير علاقه قرار مي گيرد و نمي توانند كاملا آزاد و فارق در مورد هم فكر كنند و يكديگر را به صورت عقلاني و منطقي مورد ارزيابي قرار دهند و چه بسا عيب هاي هم را نمي بيننند و وارد راهي مي شوند كه به احتمال قوي پايان خوبي ندارد

.
پيامدهاي روابط افراطي دختر و پسر پيش از ازدواج
از دو منظر روانشناسانه [Psychologycal] و جامعه شناسانه [Sociologycal] مي‏توان به اين امر پرداخت. به طور كلي روابط باز و آزاد دوجنس مخالف پيش از ازدواج، داراي آفت‏ها و آسيب‏هاي رواني و اجتماعي جبران ناپذيري است. در ذيل به چند نمونه از اين آسيب‏ها اشاره مي‏شود


 فقدان شناخت درست و واقع بينانه: معمولا ادّعا مي‏شود اين گونه روابط و دوستي‏ها به انگيزه ازدواج شكل مي‏گيرد، ولي با كمي دقّت فهميده مي‏شود، روح حاكم بر اين گونه دوستي‏ها، عشق‏ورزي كور است نه خردورزي. پاي خرد و عقل در ميدان عاشقي لنگ است. امام علي عليه السلام مي‏فرمايند: «حبّ الشّيء يعمي و يصمّ»، دوست داشتن چيزي انسان را كور و كر مي كند. در حالي كه تصميم‏گيري درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تكيه بر عقلانيّت و خردورزي ممكن است. دوستي‏هاي قبل از گزينش همسر، راه عقل را مسدود و چشم واقع بين انسان را كور مي‏سازد و اجازه نمي‏دهد تا يك تصميم صحيح و پيراسته از اشتباه گرفته شود. اين نوع انتخاب‏ها كه در فضايي آكنده از احساسات و عواطف انجام مي‏گيرد. به دليل نبود شناخت عميق و واقع‏بينانه، زندي مشترك را تلخ و آينده را تيره و تار مي‏سازد.
 ايجاد جو بدبيني: اين گونه دوستي ها نه تنها مشكلي را براي دختران و پسران حل نمي‏كند بلكه بر مشكلات آنان مي‏افزايد. اين گونه دوستي‏ها و روابط اگر به ازدواج بي‏انجامد پس از مدتي از شكل‏گيري زندگي جو بدبيني و سوءظن را به دنبال خواهد داشت. پسر به خود مي‏گويد اين دختر وقتي به راحتي با من پيوند و رابطه نامشروع برقرار نمود، پس از اعتقاد و ايمان قوي برخوردار نيست. بنابر اين از كجا معلوم پيش از ارتباط با من، با فرد ديگري طرح دوستي نريخته است. از كجا معلوم كه در آينده با اين كه همسر من است با ديگري ارتباط برقرار نكند؟ دختر نيز همين تصور را نسبت به پسر دارد. بر اين اساس اين گونه ازدواج‏ها داراي پايه واساسي سست و متزلزل است و تجربه نشان داده كه سريع منجر به طلاق و جدايي مي‏گردد.
بر اساس يك يافته پژوهشي در آمريكا، زوج‏هايي كه پيش از ازدواج با يكديگر زندگي مي‏كنند زندگي زناشويي آنها با مشكلات عديده‏اي رو به رو است و منجر به طلاق مي‏شود. به گزارش ايسنا، دكتر «كاترين كوهان»، استاد دانشگاه ايالت پنسيلوانيا گفت: طبق آخرين تحقيقات، افرادي كه پيش از ازدواج با يكديگر رابطه داشته‏اند بعد از ازدواج در حلّ مشكلات خود عاجزند، چرا كه نسبت به يكديگر بسيار بدبين هستند. كوهان گفت: طبيعت ارتباطات آزاد اين است كه زوجين چندان انگيزه‏اي براي حل درگيري‏ها و حمايت از مهارت‏هاي خود ندارند. وي افزود: به نظر مي‏رسد ارتباطات اين افراد زودتر از افرادي كه با يكديگر دوست نبوده‏اند، سرد و منجرّ به طلاق مي‏شود. وي در پايان گفت: مي‏توانم بگويم رابطه قبل از ازدواج به هيچ وجه سبب دوام زندگي زناشويي نمي‏شود [روزنامه جمهوري اسلامي – ش 6571- 29/11/1380 – ص 5]
افت تحصيلي يا ركود علمي: اين گونه روابط باعث مي‏شود كه دو طرف تمام فكر و توجه و تمركز خود را صرف ديدارها و ملاقات‏هاي حضوري و تلفني خود بكنند و اين بزرگ‏ترين مانع براي رشد و ترقي علمي است؛ زيرا تحصيل دانش نيازمند تمركز نيروهاي فكري وروحي است. دل‏مشغولي و اضطرابي كه در اثر اين گونه پيوندها پديد مي‏آيد بزرگ‏ترين سد راه تعالي علمي و تحصيلي است؛ لذا متصديان امور علمي مدارس و دانشگاه‏ها توصيه مي‏كنند. حتي ايام عقد و نامزدي جوانان در بحبوحه تحصيلات نباشد تا آنان بتوانند با تمركز بيشتر فكر، در ادامه دروس و امتحانات موفق شوند.
 عدم اسقبال از تشكيل كانون خانواده: اين گونه روابط و دوستي‏ها معمولا به انگيزه تفنّن و سرگرمي شكل مي‏گيرد و در خلال آن از خود باوري و زودباوري دختران سوء استفاده مي شود. متاسفانه در بسياري موارد بين عشق و هوس تمييز داده نمي‏شود. عشق حقيقي و پاك با هوس‏هاي آلوده و زودگذر، تفاوت جوهري دارد. برخي از اين روابط كه مبتني بر هوسراني و سرگرمي است، پس از مدتي رو به سردي و افول مي‏نهد. جاذبه و دل ربايي‏ها مربوط به روزها و ماه‏هاي اول دوستي است. ولي ديري نمي‏پايد كه اين روابط عادي شده و به جدايي مي كشد. حس تنوع طلبي انسان از يك طرف و فقدان عامل بازدارنده از طرف ديگر باعث مي‏شود برخي سراغ ازدواج و تشكيل خانواده نروند جامعه‏اي كه از تشكيل كانون خانواده استقبال نكند هيچ‏گونه ضمانتي براي رشد و شكوفايي فضايل انساني در آن وجود ندارد. عمده خوبي‏ها و كمالات والاي انساني در پرتو تشكيل خانواده‏اي سالم، به فعليت مي‏رسد.
اضطراب، تشويش و احساس نگراني:در دوستي‏هاي موجود بين دختران و پسران، از آنجا که مقاومتي بسيار قوي از طرف پدر يا مادر يا جامعه براي ممانعت از برقراري اين دوستي‏ها وجود دارد، اين گونه دوستي‏ها با مخاطرات رواني گوناگوني از جمله اضطراب و تشويش همراه است. وجود افکار ديگري چون احساس گناه، نگراني از تهديداتي که توسط پسر براي فاش کردن روابطش با دختر صورت مي‏گيرد، يک تعارض دروني و اضطراب مستمر را به دنبال خود دارد. بنابر اين وجود چنين دلهره‏ها و اضطراب‏هايي که گاهي لطمه‏هاي جبران ناپذيري بر جسم و روان انسان دارد، از جمله آسيب‏هاي اين گونه روابط است.
 محروميت از ازدواج پاك: هر انساني در سرشت و نهاد خويش به دنبال پاكي‏ها و نجابت است. دختراني كه در پي اين روابط آلوده هستند در حقيقت پشت پا به سرنوشت خود زده‏اند و اين امر باعث مي‏شود كه آن‏ها به جرم آلودگي به اين روابط شرايط ازدواج پاك را از دست بدهند. البته اين گونه روابط ناسالم حتي در ازدواج پسران نيز تاخير ايجاد شود و دختران بيش از پسران در معرض اين آسيب قرار دارند. در پايان به چند پرسش اساسي اشاره مي‏شود

به نظر شما يك رابطه و پيوند مطلوب چه ويژگي‏هايي دارد؟
 آيا روابطي كه بر پايه هوسراني‏ها و سرگرمي‏هاي زودگذر است، مي‏تواند روابطي پايا و پويا باشد؟
 آيا هر انساني با هر صفت و ويژگي شايسته ارتباط و دوستي است؟
آيا پسنديده نيست كه انسان سرمايه عشق و محبت خود را براي زندگي آينده خويش پس انداز کند؟


:: بازدید از این مطلب : 105
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

به نام خدا

مسئله ارتباط دختر و پسر (صحبت کردن، دوستی های خیابانی، رابطه تلفنی و اینترنتی و....) از زوایای مختلفی قابل ارزیابی است که در آغاز این بحث، به دو نکته ی مهم آن اشاره می کنیم:
نکته ی اول: ایام جوانی دوره ی شور احساسات، شوق جنسی و نشاط جسمی است. با بیدار شدن قوای مختلف جسمی، توجه به مسائل عاطفی و جذابیت های ظاهری جنس مخالف زیادتر می شود. این بلوغ طبیعی، در پیدایش دوستی ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایی دارد.
نکته دوم: همه ما معتقدیم که انسان موفق کسی است که اهداف مشخص در زندگی داشته باشد و برای رسیدن به آن برنامه ریزی نماید و راه مناسب را انتخاب کند. یک جوان نیز، باید سعی کند راهی را انتخاب نماید که او را به یک زندگی ایده آل و سرشار از آرامش، کمال و شادی برساند.
انسان دارای نیازمندی های روحی و جسمی بسیاری است و برای رسیدن به تکامل و آرامش باید به هر دو بعد مادی و معنوی خود بپردازد؛ از طرفی دین اسلام دارای مجموعه قوانین کامل و جامعی است که به همه ی نیازمندی های انسان توجه نموده و در تعالیم خود، مصالح عمومی و سعادت دنیا و آخرت را مدّ نظر قرار داده است.
بر این اساس، اسلام برای پاس داری از حریم پاک و جلوگیری از انحرافات، رعایت ضوابطی را در روابط دختر و پسر ضروری دانسته و آزادی مطلق و بدون حساب و دوستی ها و عشق بازی های مصطلح امروزی را ناپسند و مردود شمرده است. اسلام صحبت کردن زن و مرد را در مواردی ضروری و در جریان رسیدگی به کارهای روزمره ی زندگی حرام ندانسته است؛ اما برای پیش گیری از پیامدهای سوء احتمالی، آنان را از این گونه روابط بر حذر داشته است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَ لِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌبِمَا یَصْنَعُونَ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا) «به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند! این برای آنان پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام می دهند آگاه است؛ و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را، جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند.»[1]
در این آیه به صراحت دستور داده شده است که زن و مرد نامحرم به یکدیگر نگاه نکنند و از نگاه های هوس آلود پرهیز نمایند. به راستی، اگر به این آیه ی مبارکه عمل شود و دختر و پسر نامحرم از ابتدا به یکدیگر توجه ننمایند و به هم نگاه نکنند، آیا دوستی ها و عشق های خیابانی به وجود می آید؟
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
نِعمَ صارف الشهوات غضّ الابصار؛ «چشم پوشی از نگاه، بهترین عامل بازداری از شهوت است.»[2]
هم چنین، خداوند در قرآن خطاب به زنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید:
(فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا) «به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید تا بیمار دلی در شما طمع نکند، و به گونه ای شایسته و معمولی سخن بگویید.»[3]
به راستی، آیا روابط میان دختران و پسران جوان، با آن میل و کشش جنسی که طبیعت سنّ جوانی است، از نگاه های آلوده و صحبت های هوس انگیز خالی و مبرّاست؟ آیا با در نظر گرفتن این کلام صریح الهی می توان حکم جواز این گونه روابط را صادر نمود؟
شاید عدّه ای مدّعی باشند که ارتباط مورد نظر ماست که از این مسائل به دور باشد! در پاسخ اینان باید گفت: اولاً تجربه و اعترافات زیاد مبتلایان خلاف این را ثابت کرده و ثانیاً اصرار و تأکیدهای فراوانی که امروزه بر این روابط می شود، شاهدی است بر این که انگیزه ی دیگری، هر چند غیر مستقیم و مخفی، در این کار موجود است؛ لذا ممکن است روابطی ایجاد شود که در ابتدا ظاهراً عاری از این گونه مسائل باشد، اما از آنجا که سن جوانی اوج کشش جنسی و عاطفی است؛ به تدریج و بر طبق طبیعت بشری، این روابط، آلوده به نگاه ها، صحبت ها و رفتاریهای هوس آلود می شود. علامه مجلسی در ضمن حدیثی نقل می کند:
«کسی که به حرام دستش را به دست زنی برساند، چون به صحرای محشر در آید، دستش بسته باشد؛ و کسی که با زنان نامحرم، خوش طبعی، شوخی و مزاح کند، خداوند در عوض هر کلمه، هزار سال او را در محشر حبس می کند؛ و اگر زنی راضی شود که مردی به حرام او را در آغوش بگیرد، ببوسد یا به حرام با او ملاقات نماید و یا با او خوش طبعی و شوخی کند، بر آن نیز گناهی همانند آن مرد است.»[4]
حال، قضاوت بر عهده ی خواننده محترم است که تشخیص دهد «آیا دوستی های تلفنی، رفت و آمدها و روابط میان دختر و پسر مشمول این آیات و روایات می شود یا خیر؟» آیا باز هم می توان ادعا نمود که این روابط بدون اشکال است؟
روابط دختر و پسر برای ازدواج
نکته ی دیگر که وجود دارد این است که بعضی افراد این روابط را بدین صورت توجیه می کنند که «برای ازدواج، شناخت کامل لازم است و شناخت، بدون ارتباط ممکن نیست!»
در پاسخ باید گفت: بدون تردید، دختر و پسر باید با دیدی باز و با شناختی کامل از استعدادها و خصوصیّات شخصی، شخصیتی اخلاقی و فرهنگ یکدیگر، زندگی مشترک را شروع نمایند، تا در فراز و نشیب های زندگی هم راز و هم دل یکدیگر باشند؛ امّا شناختی کامل و دقیق است که با عقل و خرد و ارزیابی صحیح طرفین به دست آمده باشد؛ لذا باید سعی کنیم از پیش داوری و قضاوت درباره ی دیگران جداً بپرهیزیم؛ زیرا وقتی به کسی علاقه ی وافری داشته باشیم ضعف های او را نمی بینیم و اگر از ابتدا نگرش منفی درباره ی فردی داشته باشیم، خوبی هایش را در نظر نمی گیریم! بسیار روشن است که با دوستی ها و روابط خیابانی و تلفنی دختر و پسر که زیبایی ها و جذّابیت های ظاهری در آنها نقش زیادی دارد و در دنیای احساسات و عواطف غوطه می خورند، شناخت کامل از خصوصیات اخلاقی و سلیقه های فردی حاصل نمی شود.
البته، بعد از مطالعه، تحقیق و دقت های لازم، اگر شرایط مثبت بود و دختر و پسر واقعاً قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند، می توانند برای اطمینان بیش تر و ایجاد هماهنگی و آمادگی برای آغاز زندگی، با نامزدی رسمی و شرعی (به صورت عقد موقت) به خواست خویش برسند.
پرهیزها و توصیه های لازم
1ـ باید به این نکته توجه کنیم که روابط آزاد دختر و پسر، نه تنها طرفین را به شناخت مورد نیاز نمی رساند، بلکه چه بسا سبب بدنامی و محرومیت از ازدواج مناسب و در خور شأن آنان می شود.
2ـ هم چنین، غوطه ور شدن در این نوع روابط، جوانانی را که باید در بهترین مقطع از سن خود، به دنبال آموختن علم و کسب تجربه برای آینده ی خویش باشند، در اضطراب و هیجانات بی اساس نگه می دارد و با ایجاد فشارهای روحی و تشویش های درونی، آرامش را از آنان سلب می کند؛ هیچ گاه این جوانان طعم شیرین آرامش، شادی و رضایت را در زندگی خانوادگی نخواهند چشید و همیشه چشم طمع به دیگران خواهند داشت؛ و این دردی است خانمان سوز که درمانی ندارد! اگر نگاهی به کشورهای غربی و غرب زده که در این زمینه آزادی کامل دارند، بیندازیم، چیزی جز مفاسد گوناگون و معضلات مختلف اجتماعی نمی یابیم!
3ـ علاوه بر این ها، دوستی ها و ازدواج هایی که بر این پایه چیده شده اند، بسیار متزلزلند؛ هفته نامه ها و مجلات خانوادگی مملو از غم نامه هایی است که دختر ها و پسرها درباره ی دوستی ها و ازدواج های ناکام خود می نویسند! بسیاری از آنان وقتی شور و اشتیاق اولیه شان برای زندگی فرود می نشیند و با واقعیت های زندگی بیش تر و بهتر روبه رو می شوند، با یکدیگر احساس نوعی بیگانگی و غرابت می نمایند و با عدم تفاهم در زندگی مشترک مواجه می شوند! کم نیستند زوج هایی که به خاطر این نوع ازدواج ها از هم جدا می شوند. واضح است که خود طلاق هم معضلی بزرگ است، هم برای اجتماع و هم برای آن خانواده ی از هم پاشیده!
4ـ از نظر روان شناختی ذهن در استرس ها و تنیدگی ها تمایل دارد، به گذشته خوش خود برگردد از آن جا که در این دوستی ها خوشی های موقتی وجود دارد. پس از ازدواج افراد هنگامی که با اختلاف و ناسازگاری روبرو می شوند، بجای حل مشکل دائماً به یاد گذشته خود با افراد متفاوت می افتند و سپس تنفر از هم دیگر پدید می آید.
5ـ تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده، و برای پیش گیری از روابط نامشروع دختر و پسر اصول و ضوابط اخلاقی و در دوره جوانی، ازدواج را توصیه نموده است.
6ـ طبق نظر مشاوران امور خانواده، پس از ازدواج حاصل از این دوستی ها خوره بدبینی به زندگی می افتد. مرد به زن و زن به مرد بدبین می شوند با این نگرش که از کجا معلوم او که در خارج از عرف و شرع با من دوست شد با دیگری دوست نشود.
7ـ در پایان، توصیه می شود، جوانان عزیز عفت و پاکدامنی پیشه کنند و دامان خود را به اینگونه روابط آلوده نسازند. و گام های اساسی برای پیشرفت و تعالی خود بردارند.


:: بازدید از این مطلب : 97
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393
آيا حديثي مبني بر حرام بودن روابط دختر و پسر هست؟

روايات متعددي در زمينه حرمت نظر به زنان وهمچنين پيرامون خلوت کردن با آنان وارد شده است ورابطه داشتن بادختر خالي از اين دوموضوع نيست.وسائل الشيعه ج14ص133و138.
در ارتباط با رابطه و پيوند دو جنس مخالف به طور كلي سه ديدگاه مطرح است:
1. ديدگاه افراطي: در اين نگرش هر گونه ارتباطي با جنس مخالف آزاد و بدون مانع است.(رويكرد ليبراليستي)به بيان ديگر هيچ گونه حد و مرزي براي اين پيوندها وجود ندارد و آزادي مطلق بر آن‏ها حاكم است. فرويد و پيروان وي مدعي هستند. اخلاق جنسي کهن بر اساس محدوديت و ممنوعيت است و آنچه ناراحتي بر سر بشر آمده است از ممنوعيت‏ها و محروميت‏ها و ترس‏ها و وحشت‏هاي ناشي از اين ممنوعيت‏ها که در ضمير باطن بشر جايگزين گشته، آمده است. برتراند راسل نيز در اخلاق نويني که پيشنهاد مي‏کند، همين مطلب را اساس قرار مي‏دهد. راسل در کتاب«جهاني که من مي‏شناسم» مي‏گويد: «اگر از انجام عملي [رفتار جنسي] زياني متوجه ديگران نشود، دليلي نداريم که ارتکاب آن را محکوم کنيم» (جهاني که من مي‏شناسم، ص 68)
2. ديدگاه تفريطي: بر پايه اين رويكرد، هر گونه ارتباط و پيوند با جنس مخالف مردود و مورد نكوهش مي‏باشد. اين ديدگاه درست در مقابل ديدگاه افراطي است. برترانت راسل، فيلسوف اجتماعي مشهور معاصر مي‏گويد: «عوامل و عقايد مخالف جنسيت در اعصار خيلي قديم وجود داشته و به خصوص در هر جا که مسيحيت و دين بودا پيروز شد عقيده مزبور نيز تفوّق يافت». وستر مارک مثال‏هاي زيادي از اين فکر عجيب مبني بر اين که «چيز ناپاک و تباهي در روابط جنسي وجود دارد» ذکر مي‏کند. در آن نقاط دنيا نيز که دور از تأثير مذهب بودا و مسيح بوده است اديان و راهباني بوده‏اند که طرفداري از تجرد مي‏کرده‏اند، مانند اسنيت‏ها در ميان يهوديان ... و بدين طريق يک نهضت عمومي رياضت در دنياي قديم ايجاد شد.» (کتاب زناشويي و اخلاق، ص 26 و 25)راسل در جاي ديگر مي‏گويد: پدران کليسا از ازدواج به زشت‏ترين صورت ياد کرده‏اند. هدف رياضت اين بوده که مردان را متقي سازد، بنابر اين ازدواج که عمل پستي شمده مي‏شد بايستي منعدم شود. «با تبر بکارت درخت زناشويي را فرو اندازيد» اين عقيده راسخ سن ژروم درباره هدف تقدس است. (همان، ص 30)
3. ديدگاه اعتدالي: بر اساس اين ديدگاه نه آزادي مطلق و رها پذيرفته شده است و نه محدوديت و منع هر گونه رابطه، بلكه ارتباط بين دو جنس مخالف در يك چهارچوب [Context] مشخص تعريف شده است. ديدگاه اسلام ناظر به نگرش سوم (اعتدالي) است.
بنابراين، توصيه اكيد ما اين است كه:
اولاً، اگر ضرورتى ايجاب نمى‏كند حتّى الامكان چنين روابطى با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نامحرم، رفتارى متكبّرانه داشته باشند نه رفتارى صميمانه. اينكه در احكام شرعى مى‏فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسى افراد را تحريك كند و يك اُلفت و محبّت شهوانى بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازى براى غوطه‏ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتى براى او دارد.
ثانيا: در صورت ناچارى و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهى منجر نشود، اشكالى ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه‏هاى متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالى ندارد. امّا با اين حال، حتى‏الامكان لازم است در كلاس‏ها به گونه‏اى باشند كه كمترين اختلاط پديد. روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است. «بل الانسان على نفسه بصيره؛ آدمى بر نفس خود آگاه و بيناست»،; (قيامت ، آيه 14).
روابط بين زن و مرد چند صورت دارد: 1. رابطه زن و شوهري، 2. رابطه علمي، 3. رابطه حرفه اي و شغلي، 4.
رابطه دوستانه.
الف - رابطه زن و شوهري:
اسلام رابطه زن و شوهر را که براساس موازين شرعي و عقد رسمي تحقق پيدا مي کند مورد تأکيد قرار داده و ده ها آيه و صدها روايت از معصوم در مورد اهميت ازدواج و روابط زناشويي شاهد بر مدعاست و مهمترين کانون و نهاد اجتماعي خانواده است که با ازدواج و رابطه زن و مرد شکل مي گيرد بنابراين از نظر اسلام اين نوع رابطه اجتماعي مشروع و مورد تأکيد است و زن و مرد هر دو در شکل گيري آن سهيم اند.
ب - رابطه علمي بين زن و مرد:
اين نوع رابطه با حفظ موازين شرعي و رعايت حدود الهي از ناحيه زن و مرد مجاز است و بهترين مصداق بارز آن رابطه بين استاد و شاگرد است اعم از اين که استاد زن باشد و شاگرد مرد، يا شاگرد زن باشد و استاد مرد. آنچه مهم است رعايت موازين شرعي است، اگر احکام الهي مراعات شود اين نوع رابطه نه تنها مجاز است بلکه مورد تأکيد اسلام است و اگر حدود الهي مراعات نشود و حريم هاي بين محرم و نامحرم شکسته شود اسلام از اين رابطه ناخشنود است و آن را نهي مي کند زيرا به ضرر زن و مردم و جامعه است.
ج - رابطه شغلي و حرفه اي:
فعاليت هاي شغلي موجود در جامعه به سه دسته تقسيم مي شود: 1. شغل هايي که الزاما به عهده زنان است و با وجود زنان مردان جايز نيست آن شغل هايي را انتخاب کنند مثل شغل مامايي و کارهايي که جنبه زنانه محض دارد. در اين گونه موارد اسلام تأکيد دارد که شغل هاي حساس و مهمي که مربوط به بانوان مي شود خودشان به عهده گيرند. طبعا نوع رابطه شغلي در اينجا بين زنان است و مردان حق ورود به اين مشاغل را ندارند مگر در شرايط ضروري. 2. شغل هايي که به مردان اختصاص دارد مثل کارهاي شاق و سختي که با فيزيک بدن زن و روحيات او سازگار نيست طبعا پذيرفتن کارهاي شاق و طاقت فرسا که براي زن يا جنين او در شکم ضرر داشته باشد جايز نيست. 3. شغل هايي که مشترک بين زنان و مردان است که اکثر موارد و بيشتر کارها تقريبا بين زن و مرد مشترک است. در اينگونه کارها اگر زن و مرد ضوابط شرعي را رعايت کنند و مرتکب عمل حرامي نشوند مي توانند هم زنان و هم مردان مشارکت فعال داشته باشند مانند بسياري از کارها از جمله نمايندگي مجلس، معلمي و صدها کار ديگر.
د - رابطه دوستي بين دختر و پسر:
اين نوع رابطه از نظر اسلام حرام است و قرآن از دوستي بين دختر و پسر و اينگونه روابط نهي کرده است زيرا عفت عمومي جامعه با اينگونه روابط آسيب جدي مي بيند پايه هاي ازدواج و خانواده سست مي شود و صدها مفسده اخلاقي براي دختر و پسر و جامعه دارد. بدون ترديد اگر ائمه(ع) از حضور زنان در جامعه نهي کرده اند اينطور نيست که اين نهي کلي و مطلق باشد بلکه سيره عملي آنها به اين امر مطلق تخصيص مي زند و نشان مي دهد که منظور ائمه اين نيست که زنان مطلقا نبايد در امور اجتماعي مشارکت داشته باشند بلکه منظور آنها اين است که زنان اولا، بدون دليل موجه نبايد در ميان مردان و مقابل چشم آنها قرار گيرند. ثانيا، در صورت لزوم بايد حضورشان در حد نياز و ضرورت باشد و زائد بر آن به صلاح زنان و جامعه نيست چه اين که مفسده هاي زيادي مي تواند داشته باشد.
نکته ديگري که بايد به آن توجه نمود اين است که اجتماعي بودن زنان و داشتن جايگاه اجتماعي مستلزم حضور بي رويه و بدون دليل در ميان مردان نيست بلکه خود زنان مي توانند تشکل هاي اجتماعي - فرهنگي داشته باشند و در اين تشکل ها حضور فعال در زمينه هاي گوناگون داشته باشند. بنابراين اسلام از حضور و مشارکت زنان در مسائل اجتماعي نهي نمي کند و صرفا ضوابط و قوانين و حدود اين حضور را مشخص مي نمايد و اين به خاطر مصونيت زنان از آسيب هاي اجتماعي است و از سوي ديگر به خاطر مصون ماندن جامعه از آسيب هايي است که از ناحيه زنان و مردان فرصت طلب به وجود مي آيد بنابراين هيچ تناقضي بين آموزه هاي ديني وجود ندارد بلکه همه آنها هماهنگ با يکديگر و متناسب با نياز جامعه انساني است.
در ادامه گفتني است: نيازهاى عاطفى و غرايز ديگر در ايام جوانى، آدمى را به سوى «دوست داشتن و عشق ورزيدن» سوق مى‏دهد كه البته اين يك امر طبيعى و غريزى است و كمتر مى‏توان راهى براى گريز از آن پيدا كرد. آنچه در اين مقوله اهميت دارد، كنترل عقلايى بر احساسات و پرهيز از مخاطراتى است كه ممكن است فرد را به گرفتارى‏هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد. «دوست داشتن و عشق ورزيدن» اگر از مسير معين، مشخص و صحيح استيفا نشود، ممكن است عوارض نامطلوبى را براى انسان ايجاد كند. شما خوب مى‏دانيد جاذبه بين دو جنس مخالف (زن و مرد) بسيار فراوان است؛ مخصوصا در سنين جوانى، كه اين جاذبه و حساسيت در اوج خود مى‏باشد، در نتيجه هر چند جوان بخواهد رعايت مسايل شرعى و عرفى را در دوستى با جنس مخالف بنمايد، اما تمايلات نفسى و وسوسه‏هاى شيطانى قوى‏تر از آنند كه انسان گرفتار خطرهاى بزرگ نشود. به همين جهت عقل اقتضا مى‏كند انسان خود را در معرض خطرى كه بسيارى از خوش باوران را گرفتار كرده قرار ندهد. روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است.بل الانسان على نفسه بصيره ؛ آدمى بر نفس خود آگاه و بيناست ، (قيامت ، آيه 14).
قرآن در دو جا يعني يکي در سوره مائده آيه 5 و ديگري در سوره نساء آيه 25 زنان و مردان را از داشتن روابط دوستانه با جنس مخالف بر حذر داشته است و آن را مورد مذمت قرار داده است. آيه 25 سوره نساء به مردان مي گويد با دختراني که روابط دوستي مخفيانه اي با ديگران داشته اند ازدواج نکنيد... «فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غير مسافحات و لا متخذات اخدان» يعني آنان را با اجازه خانواده هايشان به همسري خود در آوريد و مهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوست گيران پنهاني نباشند. در آيه 5 سوره مائده نيز به مردان خطاب مي کند و مي فرمايد شما با زنان پاکدامن مسلمان ازدواج کنيد و خود نيز پاکدامن باشيد نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهاني دوست خود بگيريد «... ولا متخذي اخدان ...»
رابطه دختر و پسر اگر به معناي داشتن ارتباط عاطفي و دوستانه باشد كه از ديدن و صحبت كردن يكديگر شاد شوند و لذت ببرند, قطعا يكي از محرمات است اما اگر به صورت يك ارتباط عادي باشد, مانند اينكه در يك موضوع علمي يا شغلي با يكديگر گفتگو كنند, در صورتي كه خطر تبديل شدن به رابطه دوستانه, كه در نوع اول توضيح داديم, در آن وجود نداشته باشد, به جهت اينكه مقدمه معصيت مي شود, اشكال دارد. در روايات آمده است, با نامحرم بيش از پنج كلمه ضروري صحبت نكن و نيز هرگز با او درجاي خلوتي قرار نگيريد؛ زيرا گرچه نفس اين كار شايد اشكال نداشته باشد, ولي چون زمينه مبتلا شدن به معصيت را فراهم مي سازد, بايد از آن پرهيز كنيد. البته ما قبول داريم كه ممكن است بين دختر و پسري دوستي غير جنسي وجود داشته باشد ولي :
اولا: ثابت نگهداشتن اين حالت با توجه به شرائط جواني مشكل است و ثانيا: گاهي چنين حالتي به صورت نهفته و ناخودآگاه در انسان وجود دارد و حتي خود را به صورت يك رابطه عاطفي و معنوي نشان مي دهد در حالي كه مسأله غير از اين است در هر حال ما سعي مي كنيم بدبين نباشيم شما هم سعي كنيد سر خود را كلاه نگذاريد.
چند توصيه:
با توجه به شرايط خاص دوران جواني , طولاني بودن دوران تجرد غالب دانشجويان و خطرات جدي تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفساني , لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمي و كيفي تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند. بنابراين , توصيه اكيد ما اين است كه : اولا, اگر ضرورتي ايجاب نمي كند حتي الامكان چنين روابطي با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم , رفتاري متكبرانه داشته باشند نه رفتاري صميمانه . اينكه در احكام شرعي مي فرمايند در غير ضرورت مثلا مكروه است مرد با زن هم صحبت شود, مخصوصا مرد و زن جوان , به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدن ها, غرايز جنسي افراد را تحريك كند و يك الفت و محبت شهواني بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازي براي غوطه ور شدن در انحراف و فساد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلا صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتي براي او دارد. ثانيا: در صورت ناچاري و ضرورت , روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهي منجر نشود, اشكالي ندارد. بنابراين , گفتگو و نگاه هاي متعارف بدون قصد لذت و ريبه , اشكالي ندارد. اما با اين حال , حتي الامكان لازم است در كلاسها به گونه اي باشند كه كمترين اختلاط پديد آيد و در برخورد و گفتگو, هنجارهاي شرعي زير رعايت شود:
1- از گفتگوهاي تحريك كننده پرهيز شود. 2- از نگاه هاي آلوده و شهواني خودداري شود. 3- حجاب شرعي رعايت شود. 4- قصد تلذذ و ريبه در كار نباشد. 5- دو نفر نامحرم در محيط بسته , تنها نمانند. بنابراين , سعي كنيد خود را عادت دهيد كه :
1- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتي از بدن او خيره نشويد و قسمت هاي باز و پوشيده برايتان كاملا مساوي فرض شوند, اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد. 2- در همه حال , خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفت و حيا را فراموش نكنيد. البته از نظر شرعي و اخلاقي تا هنگامي كه به اين صورت تنها حرف هاي معمولي مي زنيد، نمي توانيم بگوييم كه اين رابطه حرام است و يا گناه دارد، يعني مشكل شرعي ندارد، ولي مي تواند آسيب هاي تربيتي و رواني مهمي در پي داشته باشد. وقتي دو نفر مدت زيادي با هم صحبت مي كنند و رابطه دارند، كم كم به هم علاقه مند مي شوند و اين علاقه به صورت دلبستگي و وابستگي در مي آيد، بعد از اينكه اين حالت به وجود آمد، ديگر قضاوت هايي كه در مورد هم دارند تحت تاثير علاقه قرار مي گيرد و نمي توانند كاملا آزاد و فارق در مورد هم فكر كنند و يكديگر را به صورت عقلاني و منطقي مورد ارزيابي قرار دهند و چه بسا عيب هاي هم را نمي بيننند و وارد راهي مي شوند كه به احتمال قوي پايان خوبي ندارد.
پيامدهاي روابط افراطي دختر و پسر پيش از ازدواج
از دو منظر روانشناسانه [Psychologycal] و جامعه شناسانه [Sociologycal] مي‏توان به اين امر پرداخت. به طور كلي روابط باز و آزاد دوجنس مخالف پيش از ازدواج، داراي آفت‏ها و آسيب‏هاي رواني و اجتماعي جبران ناپذيري است. در ذيل به چند نمونه از اين آسيب‏ها اشاره مي‏شود:
1. فقدان شناخت درست و واقع بينانه: معمولا ادّعا مي‏شود اين گونه روابط و دوستي‏ها به انگيزه ازدواج شكل مي‏گيرد، ولي با كمي دقّت فهميده مي‏شود، روح حاكم بر اين گونه دوستي‏ها، عشق‏ورزي كور است نه خردورزي. پاي خرد و عقل در ميدان عاشقي لنگ است. امام علي عليه السلام مي‏فرمايند: «حبّ الشّيء يعمي و يصمّ»، دوست داشتن چيزي انسان را كور و كر مي كند. در حالي كه تصميم‏گيري درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تكيه بر عقلانيّت و خردورزي ممكن است. دوستي‏هاي قبل از گزينش همسر، راه عقل را مسدود و چشم واقع بين انسان را كور مي‏سازد و اجازه نمي‏دهد تا يك تصميم صحيح و پيراسته از اشتباه گرفته شود. اين نوع انتخاب‏ها كه در فضايي آكنده از احساسات و عواطف انجام مي‏گيرد. به دليل نبود شناخت عميق و واقع‏بينانه، زندي مشترك را تلخ و آينده را تيره و تار مي‏سازد.
2. ايجاد جو بدبيني: اين گونه دوستي ها نه تنها مشكلي را براي دختران و پسران حل نمي‏كند بلكه بر مشكلات آنان مي‏افزايد. اين گونه دوستي‏ها و روابط اگر به ازدواج بي‏انجامد پس از مدتي از شكل‏گيري زندگي جو بدبيني و سوءظن را به دنبال خواهد داشت. پسر به خود مي‏گويد اين دختر وقتي به راحتي با من پيوند و رابطه نامشروع برقرار نمود، پس از اعتقاد و ايمان قوي برخوردار نيست. بنابر اين از كجا معلوم پيش از ارتباط با من، با فرد ديگري طرح دوستي نريخته است. از كجا معلوم كه در آينده با اين كه همسر من است با ديگري ارتباط برقرار نكند؟ دختر نيز همين تصور را نسبت به پسر دارد. بر اين اساس اين گونه ازدواج‏ها داراي پايه واساسي سست و متزلزل است و تجربه نشان داده كه سريع منجر به طلاق و جدايي مي‏گردد.
بر اساس يك يافته پژوهشي در آمريكا، زوج‏هايي كه پيش از ازدواج با يكديگر زندگي مي‏كنند زندگي زناشويي آنها با مشكلات عديده‏اي رو به رو است و منجر به طلاق مي‏شود. به گزارش ايسنا، دكتر «كاترين كوهان»، استاد دانشگاه ايالت پنسيلوانيا گفت: طبق آخرين تحقيقات، افرادي كه پيش از ازدواج با يكديگر رابطه داشته‏اند بعد از ازدواج در حلّ مشكلات خود عاجزند، چرا كه نسبت به يكديگر بسيار بدبين هستند. كوهان گفت: طبيعت ارتباطات آزاد اين است كه زوجين چندان انگيزه‏اي براي حل درگيري‏ها و حمايت از مهارت‏هاي خود ندارند. وي افزود: به نظر مي‏رسد ارتباطات اين افراد زودتر از افرادي كه با يكديگر دوست نبوده‏اند، سرد و منجرّ به طلاق مي‏شود. وي در پايان گفت: مي‏توانم بگويم رابطه قبل از ازدواج به هيچ وجه سبب دوام زندگي زناشويي نمي‏شود [روزنامه جمهوري اسلامي – ش 6571- 29/11/1380 – ص 5]
3. افت تحصيلي يا ركود علمي: اين گونه روابط باعث مي‏شود كه دو طرف تمام فكر و توجه و تمركز خود را صرف ديدارها و ملاقات‏هاي حضوري و تلفني خود بكنند و اين بزرگ‏ترين مانع براي رشد و ترقي علمي است؛ زيرا تحصيل دانش نيازمند تمركز نيروهاي فكري وروحي است. دل‏مشغولي و اضطرابي كه در اثر اين گونه پيوندها پديد مي‏آيد بزرگ‏ترين سد راه تعالي علمي و تحصيلي است؛ لذا متصديان امور علمي مدارس و دانشگاه‏ها توصيه مي‏كنند. حتي ايام عقد و نامزدي جوانان در بحبوحه تحصيلات نباشد تا آنان بتوانند با تمركز بيشتر فكر، در ادامه دروس و امتحانات موفق شوند.
4. عدم اسقبال از تشكيل كانون خانواده: اين گونه روابط و دوستي‏ها معمولا به انگيزه تفنّن و سرگرمي شكل مي‏گيرد و در خلال آن از خود باوري و زودباوري دختران سوء استفاده مي شود. متاسفانه در بسياري موارد بين عشق و هوس تمييز داده نمي‏شود. عشق حقيقي و پاك با هوس‏هاي آلوده و زودگذر، تفاوت جوهري دارد. برخي از اين روابط كه مبتني بر هوسراني و سرگرمي است، پس از مدتي رو به سردي و افول مي‏نهد. جاذبه و دل ربايي‏ها مربوط به روزها و ماه‏هاي اول دوستي است. ولي ديري نمي‏پايد كه اين روابط عادي شده و به جدايي مي كشد. حس تنوع طلبي انسان از يك طرف و فقدان عامل بازدارنده از طرف ديگر باعث مي‏شود برخي سراغ ازدواج و تشكيل خانواده نروند جامعه‏اي كه از تشكيل كانون خانواده استقبال نكند هيچ‏گونه ضمانتي براي رشد و شكوفايي فضايل انساني در آن وجود ندارد. عمده خوبي‏ها و كمالات والاي انساني در پرتو تشكيل خانواده‏اي سالم، به فعليت مي‏رسد.
5. اضطراب، تشويش و احساس نگراني:در دوستي‏هاي موجود بين دختران و پسران، از آنجا که مقاومتي بسيار قوي از طرف پدر يا مادر يا جامعه براي ممانعت از برقراري اين دوستي‏ها وجود دارد، اين گونه دوستي‏ها با مخاطرات رواني گوناگوني از جمله اضطراب و تشويش همراه است. وجود افکار ديگري چون احساس گناه، نگراني از تهديداتي که توسط پسر براي فاش کردن روابطش با دختر صورت مي‏گيرد، يک تعارض دروني و اضطراب مستمر را به دنبال خود دارد. بنابر اين وجود چنين دلهره‏ها و اضطراب‏هايي که گاهي لطمه‏هاي جبران ناپذيري بر جسم و روان انسان دارد، از جمله آسيب‏هاي اين گونه روابط است.
6. محروميت از ازدواج پاك: هر انساني در سرشت و نهاد خويش به دنبال پاكي‏ها و نجابت است. دختراني كه در پي اين روابط آلوده هستند در حقيقت پشت پا به سرنوشت خود زده‏اند و اين امر باعث مي‏شود كه آن‏ها به جرم آلودگي به اين روابط شرايط ازدواج پاك را از دست بدهند. البته اين گونه روابط ناسالم حتي در ازدواج پسران نيز تاخير ايجاد شود و دختران بيش از پسران در معرض اين آسيب قرار دارند. در پايان به چند پرسش اساسي اشاره مي‏شود:
1. به نظر شما يك رابطه و پيوند مطلوب چه ويژگي‏هايي دارد؟
2. آيا روابطي كه بر پايه هوسراني‏ها و سرگرمي‏هاي زودگذر است، مي‏تواند روابطي پايا و پويا باشد؟
3. آيا هر انساني با هر صفت و ويژگي شايسته ارتباط و دوستي است؟
4. آيا پسنديده نيست كه انسان سرمايه عشق و محبت خود را براي زندگي آينده خويش پس انداز کند؟ (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100100269)


:: بازدید از این مطلب : 115
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

چکیده

یکی از بنیادیترین اعتقادات مسلملنان حجاب است. از نظر قران حجاب دارای معنای خاصی میباشد. قبل از اینکه وارد هرگونه تعریفی از حجاب شویم نیاز است فلسفه حجاب وکیفیت ان رابشناسیم وفرق ان را با عفاف بدانیم.در ادامه باید بیان کنیم حجاب زن یک امر فطری است.درمورد عفاف نظرییات مختلفی مخصوصا از دیدگاه پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) و امام خمینی(قدس سره) امده است که در آنها فواید عفاف ومراتب واثار بی عفتی و...بیان شده است دراخر لازم است متذکر شویم مسله حجاب تنها در اسلام مطرح نشده بلکه درادیان غیراسلامی وحتی در ایران قبل از امدن اسلام حجاب به عنوان یگ مسئله مهم مطرح بوده است. وسعی بر ان است دراین مقاله مختصری از ان بیان شود.

مقدمه

درفرهنگ مسلمانان یکی از اساسی ترین اعتقادات مساله حجاب وپوشش زنان است.حجاب به معنای پوششی که زن را از دنیای مرد جدا میکند طبق یک وظیفه اسلامی وبه عنوان یک دستور دینی بر مسلمانان واجب شده ومسلمانان هم به عنوان یک فریضه ان را انجام میدهند .اماایا تاکنون با خود فکر کرده ایم که حجاب برای چه واجب شده؟ایا تاکنون به غیر از جنبه تعبدی ان واینکه ما مسلمانیم
ومسلمان باید احکام را بدون چون و چرا قبول کنند فکر کرده ایم؟اگر هر انسان عاقلی با خود کمی فکر وتجزیه وتحلیل کند به این مطلب اذعان میکند که حجاب جدای از دین برای سلامت روحی وجسمی وفکری بشر یک امر الزامی است.و دلیل واضح بر این مطلب مطرح بودن حجاب در تمامی ادیان حتی قبل از ظهور اسلام و مخصوصا ادیان غیر اسلامی وخصوصا جوامع غیر دینی است.سعی ما دراین مختصر این است که معنای حجاب وعفاف واینکه تنها مختص به اسلام نیست را برای شما روشن کنیم.
(واژگان کلیدی) :حجاب.عفاف. جلباب.بی عفتی.زنان. حجاب غیر اسلامی.حجاب ایرانی.

مفهوم کلمه حجاب (پوشش)حجاب:

در پرده کردن، حجب، بازداشتن از در آمدن (از منتهی الارب).«دهار» و «زوزنی» به معنی روگیری، عفاف، شرم کردن، حیا:مرا به عرض تمنا حجاب نگذارد وگر خموش شوم اضطراب نگذارد ،لغت حجاب به معنی جدایی، پوششی است که زن را از دنیای مرد، جدا می‌کند. در مفهوم دیگر، حجاب، حدفاصل بین برگزیده و لعن شده و نیز به معنی جوهر مادی در معراج عرفانی به کار می‌رود:تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز«حجاب» به مفهومی دیگر: حد نهایی جدایی مذهبی – اجتماعی که شمول روحی این جهان می‌باشد، به کار رفته است. گاه به معنای ایستای خود، جنبه دیالکتیک دارد، یعنی مبادله یا برخورد که تغییرات یک وضع را شامل می‌شود.اما مفهوم اخص آن، پوششی است که در اطراف یک زن یا یک شیء قرار می‌گیرد تا او را کاملاً از دیدگاه عموم محفوظ دارد.

مفهوم قرآنی حجاب

در قرآن کریم، هفت بار واژه «حجاب» بکار رفته است و با در نظر گرفتن آیات قرآنی می‌توان فهمید حجاب در قرآن به طور اخص به معنای جدایی و پرده به کار رفته است. اما معنایی که امروزه از آن استنباط می‌شود، معنای تحول یافته‌ای از واژه قرآنی آن می‌باشد. به عبارت دیگر کلمه حجاب تغییر کرده و به جای کلمه یستر و ستر، به معنای پوشش و پوشاندن به کار رفته است.هدف اسلام از پوشش زنان در واقع حفاظت آنها از نگاه شهوت‌زای مردان و بسیاری مسائل دیگر روانی و اخلاقی می‌باشد که آیات قرآن و احادیث و فتوای مراجع و مجتهدان بزرگ، گواه این منظور است.

سوره اعراف آیه 46:

و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسمیهم و نادوا اصحاب الجنه ان یدخلوها و هم یملمعون.« میان بهشتیان و دوزخیان حائلی است و بر بالای آن مردمی هستند هک همه خلایق را به سیما و رخسارشان می‌شناسند.و اهل بهشت را ندا دهند که سلام بر شما، اینان به بهشت در نیامده‌اند اما طمع آن را دارند.» معنای حجاب در این آیه روشن است و آن ساتری است که بین دو چیز حائل شود، و «اعراف» به معنای قسمتهای بالای پرده و تلهای شنی، و «عرف» بمعنی یال و قسمت بالای هر چیز است.معلوم می‌شود که برای این کلمه به هر معنا که استعمال می‌شود، معنای بلندی در آن است و از اینکه حجاب را قبل از اعراف ذکر کرده و همچنین از اینکه فرموده: اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم از بهشتیان و دوزخیانند، معلوم می‌شود، مراد از اعراف قسمتهای بالای حجاب است که حایل بین دوزخ و بهشت است، بطوریکه اعرافیان از آنجا، هم دوزخیان را می‌بینند و هم بهشتیان را.

قرآن مجید در سوره مریم آیه 17 می‌فرماید:

فاتخذت من دونهم حجاباً فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشر سوِیّا.«در مقابل آنان پرده‌ای آویخت، پس ما روح خود را نزد او فرستادیم که بصورت انسانی تمام عیار بر او مجسم گشت.» در واقع حجاب به معنای هر چیزی است که چیزی را از غیر خدا بپوشاند و از این کلمه چنین بر می‌آید که گویا «مریم» خود را از اهل خویش پوشیده داشت تا قبلش فارغ‌ تر برای اعتکاف و عبادت باشد.

سوره الاسراء آیه 45:

و اذا قرات القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالاخره حجاباً مستوراً.«چون قرآن را می‌خوانی، مامیان تو و میان کسانی که به روز جز ایمان نمی‌آورند، حجابی ساتر قرار می‌دهیم.» ظاهراً اینکه حجاب را با صفت مستور توصیف نموده، می‌رساند که حجاب مزبور حجابی است که به چشم نمي‌آید، بر خلاف سایر حجابهای معمولی، که با آن چیزی را با چیز دیگر پنهان می‌کنند. و معلوم می‌شود که این حجاب معنوی است که خداوند میان رسول خدا(ص)، از این جهت که خواننده قرآن و حامل آنست، و میان مشرکین که ایمان به روز جزا ندارند افکنده و او را از ایشان پنهان نموده و در نتیجه نمی‌توانستند حقیقت آنچه از معارف قرآن نزد وی است، بفهمند و بدان ایمان آورند و یا اذعان کنند که او به راستی فرستاده خداست، که به حق به سوی ایشان فرستاده شده است.

سوره احزاب آیه 53:

یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه و لکن اذا عیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیث ان ذالکم کان یؤذی النبی فیستحیی منکم و الله لا یستحیی من الحق و اذا سألتموهن متاعاً فسئلوهن من وراء حجاب ذالکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن و ما کان لکم أن تؤذوا رسول الله و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابداً أنّ ذلکم کان عند الله عظیماً. و اما کلمه حجاب در این آیه معنایش این است که اگر بخاطر حاجتیکه برایتان پیش آمده، ناگزیر شدید با یکی از همسران پیامبر صحبتی بکنید، از پس پرده صحبت کنید، این جمله مصلحت حکم نامبرده را بیان می‌کند، و می‌فرماید: برای اینکه وقتی از پشت پرده برای ایشان صحبت کنید دلهایتان دچار وسوسه نمی‌شود، و در نتیجه این رویه، دلهایتان را پاک‌تر نگه می‌دارد.

سوره (ص) آیه 31:

فقال ابی احببت حب الخیر عن ذکر ربی حتی تورات بالحجاب.در این آیه (حتی حجاب) ضمیر در «تورات» به طوری که گفته‌اند به کلمه شمس بر می‌گردد و مرا به تواری خورشید، غروب کردن و پنهان شدن در پشت پرده افق است. پس حاصل معنای آیه این است که من آنقدر به اسب علاقه‌مندم که وقتی اسبان را بر من عرضه کردند، نماز از یادم رفت، تا وقتش فوت شد و خورشید غروب کرد.

سوره فصلت آیه 5:

وقالوا قلوبنا فی اکنه مما تدعونا الیه و فی آذاننا و قرٌ و من بیننا و بینک حجاب فاعمل اننا عاملون. منظور این است که بین ما و تو حجابی و حائلی زده شده است، که نمی‌گذارد ما و تو ، یکجا و بر سر یک مسئله جمع شویم. تو بر دین خودت عمل کن و ما هم بر طبق دین خود عمل خواهیم کرد.

سوره شوری آیه 51:

و ما کان لبشر ان یکلمه الله و حیا او من وراء حجاب در این آیه سخن گفتن خدا با بندگانش به یکی از سه طریق است، اول به وسیله وحی، دوم پس پرده حجاب و سوم بوسیله فرستادن رسول، که به اذن خود، هر چه بخواهد به او وحی می‌کند.در این هفت آیه همه جا حجاب، به معنی پرده و مانع به کار رفته است و مفهومی که امروزه از آن استنباط می‌شود، معنای تحول یافته‌ای از واژه قرآنی آن می‌باشد. به عبارت دیگر کلمه حجاب تغییر کرده و از مفهوم قرآنی خود اندکی دور گردیده و به کلمه ستروستر، به معنی پوشش و پوشاندن بکار رفته است. البته بهتر بود کلمه ستر را به کار می‌بردند چون کلمه حجاب بیشتر به معنی پرده می‌باشد، از این رو غیر مسلمانان فکر می‌کردند چون زن مسلمان با حجاب شده پس باید پشت پرده و در خانه بماند، در حالیکه معلوم است هدف اسلام از پوشش زنان در واقع حفاظت آنان است.چنانکه در آیات سوره‌های نور و احزاب و سایر آیاتی که راجع به پوشش زن بحث شده، محدوده رابطه زن و مرد بدون به کار بردن کلمه حجاب به ما نشان می‌دهد. تنها آیه‌ای که کلمه حجاب در آن بکار رفته، همان آیه 51 سوره نور است که در آن همسران پیامبر خدا به نام « امهات المؤمنین» یاد گردیده است. اسلام می‌خواسته «امهات مؤمنین» که خواه و ناخواه احترام زیادی در میان مردم داشته‌اند، در گیر مسائل سیاسی و اجتماعی نگردند.فلسفه حجابزن، این موجود ظریف، مظهر جهان خلقت است و اسلام می‌خواهد این گوهر گرانبها در گنجینه حجاب، مستور باشد تا از آفات هوسها مصون بماند. از طرفی حجاب، نوعی ارزش و احترام برای زنان به دنبال می‌آورد تا نا محرمان هوسران، آنها را به دیده حیوانی ننگرند.«حجاب برای این است که زنان، شناخته نشوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند»(1)در مخزن شرف، گهری چون حجاب نیست شمشیر دیده را سپری جز حجاب نیستزن تا زمانی که در غنچه حجاب است، هیچ کس هوس چیدن آن را نمی‌کند. اما همین که حجاب کنار رفت و این غنچه باز شد، آن را خواهند چید و پس از چند روز که پرپر و پژمرده شد به کناری خواند افکند.

کیفیت حجاب :

پوشش واقعی پوششی است که بدن انسان را از نامحرمان بپوشاند و نازک و بدن نما نباشد .علی (ع) فرمود : « عَلیکُم بِالصَّفیقِ مِنََ الثِیابِ فَاِنَّ مَنْ رَقَّ توبُهُ رَقَّ دینُه (2)»از لباس نازک بپرهیزید زیرا کسی لباسش نازک است ایمانش هم ضعیف و کم رنگ است .حجاب باید همراه با حجب و حیا باشد . بسیاری از خانمها پوشش ظاهری شان کامل است اما نحوة پوشیدن و رفتار و راه رفتن آنها به گونه ای است که جلف و سبک می نماید و جلب توجه می کند و در شأن یک خانم با حجاب نیست . باید حجاب ظاهر و باطن همراه باشد .همواره باید توجه داشت انتقال ارزشها از اوان کودکی آغاز می شود .برای اینکه انسان بتواند از نامحرمان و گناهان محفوظ ماند باید خود را در لباس و حفاظ تقوا قرار دهد و برای اینکه دامن زنان از بی عفتی پاک باشد لازم است خود را در حفاظ و حجاب و عفاف قرار دهند .

معنی عفاف :

عفت، یعنی نگاه داشتن نفس از چیزهایی که حرام است یا انجام آن شایسته نیست.شهید مطهری در تعریف عفاف می فرماید: « عفت ، حالتی نفسانی است به معنی رام بودن قوه ی شهوانی تحت حکومت عقل و ایمان؛ تحت تأثیر قوه شهوانی نبودن(3)»حضرت علی درباره حقیقت عفت می فرماید:الصبر علی الشهوه عفه. عفت مقاومت در برابر شهوتها است.همچنین در روایت دیگری می فرماید : العفاف زهاده(4)عفت، بی رغبتی نسبت به خواسته های نفسانی است.و اما عفیف به کسی گفته می شود که در برابر خواسته های نفسانی،‌ ازجمله، کششهای جنسی، مقاومت نموده، خود را حفظ نماید .

فرق عفاف و حجاب :

مساله اصلی و بنیادین عفت است. عفت فراتر و برتر از حجاب است .حجاب ، همان پوشش ویژه وعفت، یک خصلت و بینش و منش است .
حجاب، پوششی بیرونی است؛ ولی عفت، هم پوشش بیرونی و هم پوشش درونی است.حجاب می تواند ریایی، تحصیلی، ظاهری و یاغیره اختیاری باشد؛ ولی عفت، یک خصلت و ارزش اختیاری است. عفت نمودهای گوناگونی دارد؛ ازجمله: عفت درنگاه، عفت در سخن، عفت در شهوت و ... ممکن است کسی حجاب مناسب داشته باشد ولی عفت در نگاه، سخن گفتن و یا امور جنسی نداشته باشد که این خودنمونه حجاب بدون عفت است، بنابراین برای سالم سازی جامعه به دنبال عفت عمومی باشیم تا حجاب آگاهانه گسترش یابد .

قرآن وعفاف :

قرآن، از این ارزش انسانی و اسلامی با واژه هایی چون عفاف، احصان و حصور، با عظمت یاد نموده، یکی از ویژگیهای مؤمنان راستین را پاکدامنی و عفاف می داند؛ والذینهم لفروجهم حافظون(5)آنان (مومنین ) کسانی هستند که خویشتن را از بی عفتی حفظ می کنند .در اهمیت عفاف همین بس که خداوند در قرآن،‌ سوره ای به نام « سوره نور» به بیان لزوم عفاف اختصاص داده و شیوه های رسیدن به آن و مبارزه با آلودگی های جنسی را بیان فرموده است. قرآن در بیان مهیج ترین ماجراهای تاریخی، چون داستان حضرت یوسف (ع) جانب عفاف را رعایت نموده است . به بیان دیگر باید گفت : قرآن کتاب عفاف است و برنامه ای برای کسانی که بخواهند این راه سعادت بخش را در پیش گیرند .حجاب زن یک امر فطری است :گذشته از دلایل عقلی و نقلی که در دست است،‌ممکن است گفته شود حجاب برای زن از آغاز خلقت یک امر طبیعی و فطری به شمار می رفته است. ابن عباس می گوید(6)آدم علیه السلام پس از یک توقف کوتاه در بهشت که نصف روز از روزهای آخرت بود به کوه نوذ در کشور هنرو حوا به جده پیاده شدند، برهنه و عریان بودند خداوند امر کرد یکی از هشت جفت قوچی که از بهشت به ایشان عطا کرده بود ذبح کنند سپس حوا پشم آن را رشت،‌با دست یاری آدم (ع) از تابیده های آن یک جامه بلند برای آدم و یک پیراهن و روسری جهت حوا بافته شد. بدین وسیله بدن انسانهای نخستین پوشیده گردید و از برهنگی و شرمندگی آن نجات یافت.این داستان می رساند: پیش از اسلام حجاب و نقاب بوده و بشر در بدو خلقت قبل از آنکه شرایع آسمانی گوش زد وی گردد می بینیم انسان نخستین مأمور به پوشش خود میگردد.

عفاف ازدیدگاه پیامبر(ص)وحضرت علی(ع):

پیامبر گرامی اسلام که از وی به عنوان مظهر عفاف(7) یاد میکنیم، تلاش بسیاری برای مالکیت عفاف و پاکدامنی نموده تا جامه ای بسازد که در آن، عفاف و پاکی،‌ارزش و بی عفتی،‌ضد ارزش به شمار آید.پیامبر در جریان بیعت با زنان مکه از آنان پیمان گرفت که پاسدار پاکدامنی وعفاف باشند(8) و فرمودند: « لا یقعدن مع الرجال فی الخلا :زنان با مردان نامحرم نباید در خلوت بنشینند(9)»به پیامبر خبر رسید که در مدینه دو نفر با نامهای « هبت » و « ماتع » که از افراد هرزه هستند نزد مردان نشسته،‌ از اوصاف زنان و لباسهای آنان حرف می زنند و با سخنان شهوت انگیز هوسهای آلوده را تحریک کرده،‌ به حریم عفاف تجاوز میکنند. پیامبر آنها را احضار کرد و از مدینه به محلی به نام « العوایا » تبعید نمود. آنها فقط روزهای جمعه برای خرید غذا و لوازم ضروری به مدینه می آمدند و سپس به تبعیدگاهشان بازمی گشتند(10)عفاف در روایات،‌جایگاه خاصی دارد که به چند حدیث از جملات نورانی حضرت علی (ع) اشاره می نمائیم: افضل العباده العفاف(11)‌ بهترین عبادت،پاکدامنی است .العفه راس کل خیر(12) : عفت ریشه و اساس تمام خوبیهاست .ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعفلم اجرا ممن عفعفف لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه(13)مجاهد شهید در راه خدا اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت برگناه دارد اما خویشتن داری می کند،‌چنین شخصی نزدیک است فرشته ای از فرشتگان خدا باشد.عفاف با همه ارزش و اهمیتی که دارد متاسفانه روز به روز شاهد کم رنگ شدن آن هستیم. حضرت امیر(ع) ضمن بیان علائم آخرالزمان می فرماید :صار الفسوق نسبا و العفاف عجبا(14)در آ‌ن زمان مردم به گناه افتخار می کنند و از پاکدامنی در شگفت فرو می روند .امروزه در جهان عفاف به عنوان یک ارزش شناخته نمی شود؛ حتی در کشورهای اسلامی،‌ زنان عفیف و پاکدامن منزوی هستند و اصولاً بافت این گونه جوامع به گونه ای است که زنان پاکدامن نتوانند حضور اجتماعی فعال داشته باشند و گاهی رسماً‌ اعلام می کنند که حضور دختران محجبه در مدارس و دانشگاهها ممنوع است .نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نهایت تلاش خود را برعفت عمومی جامعه معطوف داشته است؛ ولی متاسفانه کم نیستند خودباختگان وعزبزدگان و افراد خوشگذرانی که می خواهند بنیان عفت را در این کشور اسلامی واژگون کنند؛ بنابراین همه غیرتمندان جامعه وظیفه دارند در برابر فساد و بی عفتی ایستادگی کنندتا زنان و دختران، بهتر بتوانند مروارید عفاف خویش را پاسداری نمایند. عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم که ملائکه بالاترند یا انسان به حضرت فرمود : از جدم علی (ع) به خاطر دارم که فرمود :خداوند به ملائکه،‌عقل بدون شهوت و به چهارپایان، شهوت بدون عقل داد؛ اما به انسان هم عقل داد هم شهوت. همین انسان اگر عقل وی بر شهوتش غالب شود از ملائکه برتر و اگر شهوت وی برعقلش فایق آید از چهارپایان پست تر می گردد(15)

عفاف از دیدگاه امام خمینی(ره):

امام خمینی طی سفارش های متعدد درباره عفاف می فرمایند :« بانوان محترم اسلام ثابت کردند که در دژ محکم عفت و عصمت هستند وجوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد ،‌به کشور تسلیم خواهند کرد وهیچ گاه در آن راهنمائی که قدرتهای بزرگ برای تباه کردن کشور ، پیش پای آنها گذاشته بودند، نخواهند رفت(16)« زنها باید درمیدان زهد و تقوا وعفاف و تحصیل و مجاهده و دفاع از اسلام،‌از حضرت زهرا تبعیت کنند.(17) »« وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهور و روسای جمهور مابعد و شورای نگهبان و شورای قضائی و دولت ، در هرزمان، آن است که نگذارند این دستگاههای خبری و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح کشور، منحرف شوند و باید همه بدانیم که آزادی غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پدران می شود از نظر اسلام و عقل، محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و کشور ، حرام است و برهمه ما و همه مسلمانان،‌جلوگیری از آن واجب است و از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود.»(18)

تعمیم عفاف :

گاهی به نظر می رسد بحثی است ویژه بانوان؛ ولی بابررسی آیات و روایات در می یابیم که لزوم عفاف شامل مردان نیز می شود؛ اگر قرآن « والحافظین فروجهم » دارد « والحافظات » هم دارد(19)خدا در قرآن خطاب به مردان مومن می فرماید :قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم.(20)به مومنان بگو چشمهای خود را از نگاه به نامحرمان فروگیرند دامان خود را حفظ کنند .به زنان با ایمان هم می فرماید :قل للمومنات یغضن من ابصار هم و یحفظن فرجهن.(21)به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود ) فرو گیرند و دامان خود را حفظ کنند. و نیز در لزوم عفاف، تفاوتی بین افراد مجرد و متاهل وجود ندارد . گرچه قرآن، افراد مجرد را که نیاز بیشتری به تحصیل و تقویت ملکه عفاف دارند، مورد خطاب قرار داده می فرماید:ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله.(22)آنان که مقدمات ازدواج برایشان فراهم نیست باید عفت پیشه کنند تا خدا از فضلش آنها را بی نیاز سازد.از آنجا که افرادی با وجود داشتن همسر، به دلیل عدم مقاومت در برابر کششهای جنسی به انحراف کشیده شده اند می توان گفت در لزوم عفاف تفاوتی بین زن ومرد ، مجرد و متاهل وجود ندارد.

فواید عفاف :

امام علی (ع) در یک جمله زیبا این مطلب را بیان فرموده اند :العفه راس کل خیر(23)عفت، منشا تمام نیکیهاست .در اینجا به چند نمونه از فواید عفاف اشاره می کنیم :

1.حفظ نفس :

عفاف موجب کنترل و حفظ نفس از بدیهاستعلی (ع) فرمود : پاکدامنی ، نفس را حفظ می کند و از پستیها دور می‌دارد(24) و در روایتی دیگر می فرماید : ثمره العفه الصیانه(25) میوه عفت ، محفوظ ماندن است

2.عزت و سربلندی :

انسان در سایه عفاف عزت پیدا می کند و کسانی که هرچه می خواهند می خورندو آنچه می خواهند میگویند و دائماً‌ به دنبال هوسرانی هستند، نزد دیگران اعتبار و ارزشی ندارند.

3.سلامت جامعه :

عفاف سلامت جامعه را به دنبال دارد؛ زیرا جامعه را افراد آن تشکیل می دهند و اگر افراد، اصلاح شوند جامعه نیز اصلاح خواهدشد . عفاف موجب مصونیت پسران و دختران جوان از آشفتگیهای ذهنی، بزهکاری، آوارگی و بلاخره بیماریهای روحی و روانی می شود و از انحطاط اخلاقی جامعه و از هم پاشیدگی خانواده ها جلوگیری می کند .

4.فرونشاندن آتش شهوت :

حضرت علی (ع) می فرماید:العفه تضعف الشهوه : عفت ، شهوت را کاهش می دهد .

5.پاکی اعمال :

حضرت علی (ع) می فرماید :بالعفاف تزکوا الاعمال : به وسیله عفاف اعمال ، پاک می شود . آنگاه که پای نفس و امیال نفسانی درمیان نباشد اخلاص در عمل جای خود را باز خواهد کرد .

6.قدر و منزلت الهی :

از دیگر برکات عفاف ، قدر و منزلت و تقرب یافتن در درگاه خداوند است .حضرت علی (ع) می فرماید : من عف فف وزره و عظم عند الله قدره : کسی که عفت داشته باشد ،‌گناهانش سبک و منزلتش در درگاه خداوند زیاد خواهد شد.

7.قناعت :

حضرت علی (ع) می فرماید : ثمره العفه القناعه :‌ محصول پاکدامنی قناعت است .انسان عفیف مسلماً‌ شخص قانعی نیز هست ،‌ زیرا کسی که مزین به زینت عفاف است روح بلندی دارد که خودرا از بی عفتی در امور مختلف بی نیاز می بیند و از حد خویش تجاوز نمی کند

8.استحکام بنیاد خانواده :

همانطور که عفاف، موجب تحکیم خانواده است می توان گفت یکی از علل تزلزل خانواده ها نیز بی عفتی است .اگر جوانان ،‌ قبل از ازدواج،‌ با جنس مخالف خود درتماس نباشند ازدواج برای آنها به یک آرزو تبدیل می شود

مراتب عفاف :

عفاف مراتبی دارد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم :

مرتبه اول : عفت در میل جنسی

به این معنی که انسان برای خاموش کردن شهوت خود به اعمال منافی عفت و حرام متوسل نشود و آن میل را درجهت صحیح و حلال خود هدایت کند .

مرتبه دوم : عفت در اعضای بدن

به این معنی که انسان علاوه بر کنترل شهوت،‌ هریک از اعضای بدن خود را از گناه بازدارد؛ چشم را از دیدن حرام وگوش را از شنیدن غیبت و ناروا دور دارد؛ زبان را از کلامی ناحق و غیبت دیگران و دست و پا را از رفتار گناه آلوده بازدارد .

مرتبه سوم : عفت در افکار

به این معنی که انسان علاوه بر کنترل اعضای بدن نسبت به گناه،‌ حتی فکر گناه نیز به ذهنش خطور نکند. آدمی به جایی برسد که ظاهرو باطنش یکسان و وجودش مجسمه عفاف باشد؛ نه مرتکب گناه شود و نه حتی به فکر انجام آن افتد .پیامبران، امامان، معصومین و همچنین مقربین درگاه الهی از این جمله اند .

آثار بی عفتی


1.بی اعتمادی

درجامعه ای که بی عفتی رواج داشته باشد افراد نسبت به یکدیگر بی اعتماد خواهند شد؛ پسر جوانی که قصد ازدواج دارد مدت زیادی را صرف تحقیقات می کند و سرانجام به جایی نمی رسد و دختری که می خواهد ازدواج کند نمی تواند در مورد خواستگارانش بطور قطع تصمیم گیری کند و همسران نیز به گونه ای به هم بدبین می شوند؛ چرا که هریک، احتمال خیانت و بی وفایی نسبت به دیگری می دهد .

2.سقوط

بی عفتی پرتگاهی است مخوف و هر ملتی که در این پرتگاه سقوط کند ، عزت و عظمت و همت و مردانگی خود را که یگانه ضامن سلامت و سعادت جامعه است از دست خواهد داد .

3.جدائی و طلاق

هنگامی که عفت و حیا در جوامع،‌جای خود را به بی عفتی و بی بندو باری بدهد، اعتماد از بین مردم و افراد خانواده و زن، شوهر، رخت برمی بندد و این شک و تردید ها خود یکی از عواملی است که به اختلافات دامن می زند و بالاخره کارشان به جدایی خواهد انجامید .

4.سست شدن بنیاد خانواده

نیاز جنسی از عوامل بنیادین تشکیل خانواده و پایداری آن است؛ در سرزمینی که برآوردن این نیاز با شیوه های متنوع و آزادانه ممکن باشد، افراد جامعه دلیلی برای تن دادن به محدودیت ها و مشکلات زندگی و تشکیل خانواده درخود نمی بینند؛ از این رو سن ازدواج بالا می رود و کانون های گرم خانواده تشکیل نخواهد شد،‌ که این خود آثار سوء دیگری را در پی خواهد داشت .

5.رکود فکر و استعداد

یکی دیگر از آثار بی عفتی،‌رکود فکری وعدم رشد استعداد های عالی چون خداگرایی و کسب علم است. عدم کنترل میل جنسی سبب می شود که تمام حواس و توجهات انسان برهوسبازی ها و بی بندباری ها معطوف گردد و دیگر جایی برای انجام هیچ کار و شکوفایی هیچ اندیشه و استعدادی باقی نمی ماند . از این رو تمام استعداد های عالی انسان با ورود این دشمن قوی پنجه ، میدان تلاش را ترک گفته و به گوشه ای می خزند .

6.خیانت ،‌عامل خیانت

جهان، جهان عمل و عکس العمل است و هر عمل خیر و شری انعکاس خاصی دارد .قرآن در این زمینه می فرماید : ان احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها.(26) اگر نیکی کردی به خویش کرده ای و اگر بدی کردی به خویش بدی کرده ای .پیامبر اکرم فرمودند :نیکی کنید تا به فرزندان شما نیکی کنند و نسبت به زنان دیگران عفاف پیشه کنید تا زنهای شما نیز عفت داشته باشند(27)امام باقر (ع) می فرماید :از چیزهایی که خداوندبه حضرت موسی وحی کرد این بود که اگر کسی به ناموس دیگران خیانت کند ، دیگران هم به ناموس او خیانت خواهند کرد هرچند در نسلهای بعد از او باشد ونیز فرمود : ای موسی ! پاکدامن باش تا خانواده ات پاکدامن باشند(28)

جلباب :

کلمه جلابیب ، جمع جلباب است و آن جامه ای است که یا به طور سرتاسری تمامی بدن را می پوشاند و یا روسری مخصوصی است که صورت و سر را می پوشاند و منظور از جمله ( پیش بکشید مقداری از جلباب خود را )، این است که آن را طوری بپوشانید که زیرگلو و سینه هایشان پیدا نباشد .ذالک ادنی ان یعرفن فلا یوذین .یعنی پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اینکه اهل عفت و حجاب و صلاح و سوادند، نزدیکتر است در نتیجه به این عنوان شناخته شدند ، دیگر اذیت نمی شوند ، یعنی اهل فسق و فجور متعرض آنها نمی گردند .حجاب بر هرزنی واجب است الا زن مسن ، که می تواند بی حجاب باشد ، البته در صورتیکه کرشمه و تبرج نداشته باشد .جمله : « ان یستعففن خیر لهن »‌ کنایه است از خود پوشی ، یعنی همین زنان سالخورده نیز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است و جمله «‌والله سمیع علیم » تعلیل حکمی است ه تشریع کرده ، و معنایش این است که خداوند شنواست آنچه را که زنان به فطرت خود درخواستش را دارند ، وداناست به احکامی که به آن محتاجند .

حجاب در حیات اسلامی :

در مورد نزول آیات حجاب ، روایات مختلف است . اولین آیات تقریباً ده سال پس از هجرت پیامبر (ص) نازل گردید . این چنین بوده که زنان از خانه بیرون می شدند تا به مسجد آیند و دنبال رسول خدا (ص) نماز بخوانند ، و چون شب می شد و زنان برای نماز مغرب و عشاء بیرون آمدند ، جوانان سر راه آنان می نشستند و به ایشان متلک می گفتند و یا معترض ایشان می شدند . برخی دیگر گفته اند که قبل ازنزول آیات مربوط به حجاب زنی برای خرید جواهر به بازار « بنی قنیقاع» رفت ، چارپایه ای در کنار دکان گذاشتند و به این خانم گفتند اینجان بنشین ؛ دائم می رفتند و انگشتر وگوشواره و ... می آوردند وبه او می دادند و او هم نگاه می کرد . چون زنی مسلمان بود ، جوانهای یهودی که به مسلمانان کینه داشتند ،‌ آمدند و چادرش را از پشت به بالای سرش سنجاق کردند ،‌ و او تا بلند شد ، چون چادرش سنجاق شده بود ، منظره زشتی ایجاد شد . او که دید این کار را کرده اند، از برادران مسلمان کمک خواست . مسلمانی که از آنجا می گذشت با شمشیر فرد یهودی را زد ، بعد یهودی ها جمع شدند و مسلمانان را کشتند و بحران به حدی شدید شد که مسلمانها اعلام جهاد کردند . بدین ترتیب جنگ با بنی قنیقاع شروع شد . روسای آنها آمدند و با هم صلح کردند . بلافاصله در اینجاست که مسئله پوشش مطرح می شود.

حجاب در ادیان غیراسلامی :

تحقیقاً حجاب قبل از اسلام وجود داشته و این ساخته و پرداخته اسلام نیست ، اما، اسلام آن را به صلاح زن تکمیل نموده است. جداسازی زن از مرد به طور کامل، داستانی بلند و تاریخی در چین ، یونان و ایران دارد . اسلام در تمام احکامش مقام زن را تکامل بخشیده است . بهترین وسیله برای نشان دادن مقامی که اسلام به زن داده است ،‌تحقیق و بررسی در وضعیت زن قبل از اسلام و بعد از اسلام در مشرق زمین می باشد . در جاهلیت حجاب وجود نداشته و با ظهور اسلام پیدا شده است .در جاهلیت ، قبل از ظهور دین مبین اسلام در جزیره العرب،‌ زن مخلوقی زیردست ، موجودی میان آدم و حیوان بوده است . تولد یک دختر ، بدبختی بزرگی برای خانواده محسوب می گردید ،‌ و عادت زنده به گور کردن او بسیار عادی بوده است .در دین یهود، اگر زن به نقض قانون دین می پرداخت، چنانکه بدون پوششی بر سر ، به میان مردم می رفت و یا در شارع عام نخ می ریسید یابا مردان سخنی می گفت و دردو دل می کرد، یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه اش تکلم میکرد، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند ، در آنصورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد .حجابی که در قوم یهود معمول بوده، بسیار سخت تر از حجاب در اسلام بوده است .کتاب مقدس « بیل» چندان نرمشی نسبت به زن نشان نداده است ، چنانکه گاهی زن را تلخ تر از مرگ دانسته است .به اعتقاد « سن پل » یکی از قدیسان کلیسا « سر زن نباید بدون روسری (سرپوش) باش؛ زیرا:« به خاطر فرشتگان است که زن باید الزاماً پوشیده باشد . آیا اگر زنی در موقع عبادت ،‌او فرود می آید ؟ آیا طبیعت به شما نیاموخته است که شرم آور است که مردان موهای خودرا بلند کنند ، درحالی که موی بلند برای زنان افتخار آمیز است چون خود موی بلند ، فرحی از روسری می باشد »به طور کلی در اکثر تصاویر مذهبی و هم چنین مجسمه هایی که درموزه های اروپا و سایرنقاط جهان به چشم می خورد ، چه در دین یهود و چه در دین مسیحیت ،‌زنان دارای روسری و یا پوشش بلندی که بی شباهت به چادر نیست می باشند ، و یا اگر سربند کوچکی بر سر داشته باشند لباس بلند و کاملاً‌ پوشیده ای بر تن دارند . حتی تا این اواخر یک زن در اسپانیا ، پرتغال و جنوب فرانسه ، ایتالیا ، کرس ،‌یونان و لبنان حق ورود به کلیسا بدون پوششی بر سر نداشت .

حجاب در ایران قبل از اسلام :

قبل از اسلام به دلیل تجاوز پادشاهان به زنان و دختران جوان، زنان کمتر از منزل خارج می شدند ، به طوریکه در موقع خارج شدن از منزل برای اینکه شناخته نشوند، در ارابه هایی می نشستند که با پرده ای جلویش بسته می شد و اگر پیاده بودند ، در لباسهای بسیار گشادی که حتی صورتهایشان هم پوشیده بود، ظاهر می شدند . ضمناً از این نوع لباسها گاهی مردان نیز برای اینکه شناخته نشوند استفاده می کردند اختلاف پوشش در بین طبقات جامعه بسیاربود و در حقیقت ،‌چادر درآن عصر عبارت بود از یک روسری بسیار بلند که سر را می پوشانده بدونپوشاندن صورت ، بلندی آن قسمتی از بالا تنه را فرا می گرفت و غالباً بسیار نازک و نمایان بوده است .درباره آذر میدخت یکی از پادشاهان ساسانی که فقط یکسال حکومت کرده است نوشته اند: « در تالار وسیعی که درسمت گنبد بزرگ قصر (دیر) واقع بود گروهی از بزرگان ایرانی نشسته ،‌در بالای تالار آذرمیدخت مانند خورشیدی تابان در پس ابرهای بهاری ، با لباس سیاه و چادری نازک و مشکی که نیمی ازتاج او را گرفت ،‌و مانند چارقدهای زمان ما ، که از پشت تا نزدیک کمر می رسد ، دیده می شد .»کنت گوبینو در کتاب « سه سال در ایران » نیز معتقد است که حجاب شدید دوره ساسانی در دوره اسلام نیز درمیان ایرانیان باقی ماند . او معتقد است آنچه درایران ساسانی بوده است تنها پوشیدگی زن نبوده ،‌ بلکه مخفی نگه داشتن زن بوده است و مدعی است که خود سری موبدان و شاهزادگان آن دوره به قدری بوده است که اگر کسی زن خوشگلی در خانه داشت، نمی گذاشت کسی از وجودش آگاه گردد و حتی الامکان او را پنهان میکرد.آنان مجبور بودند که خود را بپوشانند تا از طمع شاهزادگان و مردان با قدرت ، که می توانستند آنان را بربایند در امان باشند .

حجاب زنان ایران قبل از اسلام :

لباس زن ایرانی معمولاً از یک پیراهن ( که روی آنرا به انواع مختلف گلدوزی ، قلاب دوزی و کارهای تزئینی دیگر در رابطه با وضعیت اجتماعی زنی که آن را می پوشید) با رنگ زنده و آستینهای بلند تشکیل میشد .یقه آن از طرف جلوباز بود . شلواری از پارچه ای نازک با رنگی غیر از رنگ پیراهن که در قسمت مچ تنگ بود، به پا می کردند.برای پوشاندن سر از یک سربند ، که در زیر چانه به وسیله دو بست محکم میگردید استفاده می نمود . روی این سربند یک روسری بزرگ سه فنری از ابریشم که غالباً برو دری دوزی گردیده بود بنام مکنو می پوشید . این روسری از سر تا روی شانه و پشت گردن را به خوبی می پوشانید و گردی صورت و گاهی قسمتی از موی جلوی سر بیرون می ماند .در فصل سرما بر روی این روسری هم ،‌روسری مربع شکل می پوشید و گاهی بصورت عمامه بر دور سر خود می پیچید . در روی پیراهن خود یک مانتو از زری که آستینهای بلندی داشت و از جلو به وسیله دکمه بسته می گردید،‌ بر تن می کرده ،‌مسلماً پارچه ها وتزئینات مختلف به طبقه و درجه اجتماعی زنان مربوط می گردید. زنان معمولی اجازه پوشیدن پوتین و کفش پاشنه بلند را نداشتند،‌ و اینها مخصوص خانواده های سرشناس بود .لباس زنان طبقه مرفه، تا اندازه ای پیچیده بود و در زمستان از مانتوی پوست استفاده می کردند و سر شانه های خودرا با پوست روباه نقره دوزی گردیده بود می پوشاندند . در تابستان روی شلوار ابریشم خود، زنان ایرانی یک لباس به نام « قبا» بر تن می کردند که جنس آن از ابریشم و خیلی تنگ و کوتاه بود . آنها درتمام فصول سر خود را با کلاهی که با نگین الماس یا طلا و مروارید و جواهرات تزئین یافته بود می پوشاندند . دور تا دور کلاه بوسیله پارچه ای بسیار نازک پوشیده می گردید . پوتین آنها از چرم طلایی بود . فرم ساده این لباسها را تا صد سال پیش، زنان زردشتی در ایران بر تن داشتند.(29)

حجاب زنان عرب قبل از اسلام

زنان عرب لباسی بسیار ساده داشتند . طبرسی می نویسد : چهار تکه برای زنان لازم بود. اولین تکه به نام « دراعه » که پیراهن بلندی بود که تمام بدن را می پوشانید ، دومین قسمت به نام « خمار» که سرو گردن و دور سینه را می پوشانید ، سومین قسمت به نام « جلباب »‌ است که از سر تا پا را در بر می گیرد و پیراهن و خمار در زیر آن پنهان می شود و همین جلباب است که نقش چادر دارد .قسمت چهارم « ازار» نامیده می شود که تمام هیکل تا پاها را دربر می گیرد .اولین قسمت را مردان هم استفاده می کردند و بسیار بلند و گشاد بوده است و پایین آن همیشه کثیف بوده است . پیغمبر (ص) مردم را از پوشیدن لباس بسیار بلند منع نموده بود .در طول قرون این فرم لباس دستخوش تغییراتی گردیده است و تنها آخرین قسمت آن که به نام عبا مشهور است در بعضی از کشورهای عربی هنوز مورد استفاده قرار میگیرد . این تنها حجابی است که شکل سنتی خود را حفظ کرده است.محجبه بودن به مرور زمان یک علامت احترام آمیز و انحصاری پیدا کرده ،‌ پنهان بودن و با حجاب بودن علامت شخصیت گردید ،‌می گویند : «‌هارون الرشید »‌برعکس سایر خلفا از پشت پرده ای با مردم صحبت می کرد . این روش از پشت پرده صحبت کردن به خصوص برای زنان ،‌مورد تقلید تمام زنان شهر نشین است . وضعیت مالی و ثروت عده ای ،‌به زنان اجازه داد تا در خانه ها بمانند و در خارج از خانه کار نکنند و درطول قرون ،‌ حجاب بنا بر وضعیت شخصیت مسلمانها تغییر می یافت . وقتی تمدن مسلمانان با رونق و درخشان بود، این عادت علامت عقب ماندگی و بدبختی برای زن مسلمان نبوده است ونمونه های بسیاری موجود است که می توانیم بگوییم که حجاب هیچ موقع مانع سازندگی و پیشرفت امت اسلامی و زنان نبوده است . درزمانیکه زنان قدرتمند بوده و سالهای – به قول تاریخ نویسان - « طلایی » امت مسلمان بود، این حجاب هرگز مانع کار کردن زنان در اجتماع نبوده است .با گسترش اسلام در قرون نهم ،‌شاهد یک شبه انقلابی در حجاب هستیم بدلیل اینکه در حدود ده میلیون زن از طبقه مستضعفین ،‌کارگر ، کشاورز و کنیز که مسلمان شده بودند، اصلاً‌ چادر سر کردن را نمی دانستند و آنرا مغایر با کارکردن می دانستند ، در نتیجه زنانی که به چرانیدن حیوانات یا بستن اسبها به گاریها و یا به شستشو در و دیوار خانه ها در طول روز مشغولند،‌نمی توانند مانند زن شهری با حجاب باشند، لذا حجاب فقط توسط زنانی از طبقه مرفه و ثروتمند شهری مراعات می گردید و با وجودی که یک دستور مذهبی بود، بیشتر نشان یک طبقه خاص گردید . در قرون یازده و دوازده زنان بسیاری را درسمت های آزاد می بینیم مانند قضاوت ، شاعری ، نجوم ،‌پزشکی و عده ای دیگر مربی مذهبی یا صوفی و بعضی حتی به ریاست حکومت هم رسیده اند .زنان در کل جامعه بسیار پرکار و پر مشغله بوده اند(30)


:: بازدید از این مطلب : 141
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

چهل حدیث در مورد حجاب زن و مرد

 

1-  امام على علیه السّلام فرموده اند : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست . غرر الحکم(5820)

2- امام صادق علیه السلام می فرمایند: حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد.                     ( المستدرک، ج5)

3-  امیرالمومنین علیه السلام در وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار می‌دهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمی‌داری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بی‌حساب و بی‌رویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر می‌توانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند

4- حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که: روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟» فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند

5- رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می‌خندند و می‌گویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت(پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند.

6-  در یک روز بارانی حضرت علی(علیه‌السلام) با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بقیع بودند که زنی سوار بر الاغ از آن‌جا عبور می‌کرد. ناگهان پای الاغ در چاله‌ای فرو رفت و زن از بالای آن به زیر افتاد. رسول خدا به سرعت روی خود را برگرداند. حاضران به رسول خدا گفتند این زن شلوار به تن دارد. حضرت سه بار فرمود: خداوند زنان شلوار پوش را رحمت کند. سپس فرمودند: ای مردم! شلوار را به عنوان پوشش برگزینید؛ چرا که از پوشاننده‌ترین لباس‌های شماست‌. و به‌وسیله‌ی آن از زنان خود به هنگام خروج آنان از منزل محافظت کنید. (البته باید توجه داشت که پیامبر، شلوار را به عنوان مکمل پوشش مطرح کردند، نه جایگزین پوشش!)

7- پیامبر فرموده اند:خدا مردانی را که شبیه زن می‏شوند و زنانی را که خود را شبیه مرد قرارمی‏دهند ، نفرین کرده است.

8- رسول خدا(ص) فرمودند:سه گروه، هرگز داخل بهشت نمی‌شوند :1- زنی که خود را درلباس وحرکات وامور دیگر شبیه مرد سازد  و...

9- امام علی علیه السلام می فرماید: بهترین لباس ؛ لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد.

10-  در حدیث قدسی آمده است :به بندگانم بگوئیدبه لباس دشمنانم در نیایند و خود را شبیه دشمنان من نکنند که در این صورت آنها هم دشمنان من خواهند بود

11- پیامبر می فرمایند:خداوند شما را از عریان شدن نهی کرده است پس شرم کنید از فرشتگانی که همراه شما هستند همان گرامیانی که از شما جدا نمی شوند مگر هنگام قضای حاجت و خلوت کردن با همسر

12- از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرسیدند: آیا در تنهایی می‌توانیم کشف عورت کنیم؟ حضرت جواب دادند: خداوند بیش از مردم سزاوار است که از او شرم شود.( سنن ابن ماجه )

13- رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)فرمودند: خداوند شما را از عریان شدن بازداشته است؛(بحار الانوار ج. 56) لذا از عریان شدن بپرهیزید.( سنن الترمذی )

14- حضرت علی(علیه‌السلام) می فرمایند: وقتی کسی عریان شود، شیطان به او نظر می‌اندازد و در او طمع می کند؛ پس خود را بپوشانید.( تهذیب )

15- پیامبر سه بار فرمود :خدایا ! زنان شلوار پوش را بیامرز . اى مردم ! شلوار بپوشید که شلوار پوشاننده ترین جامه‌‏هاى شماست و زنان خود را در موقعى که بیرون مى‏آیند با شلوار حفظ کنید

16- پیامبر فرمود: صیانت زن او را شادابتر و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏کند

17- پیامبر فرمود: غذائی بخور که خود می پسندی ولی لباسی بپوش که مردم می پسندند

18- در روایت است که برای پیامبر چند قواره پارچه آوردند پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن و قسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.( سنن أبی داود، ج 2)

19- رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: هلاکت زنان امت من در دو چیز است: «طلا و لباس نازک‌‌».( شیخ مفید، امالی).

20- حضرت علی(ع) فرمودند: بر شما باد بر پوشیدن لباس ضخیم؛ چرا که هرکس لباسش نازک باشد، دینش نازک است.

21- اسماء دختر ابوبکر و خواهر عایشه به خانه پیغمبراکرم(ص) آمد درحالی که جامه‌های نازک و بدن نما پوشیده بود.رسول اکرم(ص)روی خویشرا ازوی برگرداند و فرمود:ای اسماء همین که زن به حد بلوغ رسید سزاوار نیست چیزی از بدن او دیده شود مگر ازمچ دست به پایین و صورتش(الدرالمنثورج 5)

22- رسول خدا(ص) وضعیت دوران ما را از قبل پیش ‌بینی می‌کنند: در آخر امت من، مرد نماهایی هستند که سوار بر وسایل نقلیه خود، بر در مساجد پیاده می‌شوند. زنان اینان، پوشیده‌هایی برهنه‌اند که موهایشان برآمده است. این‌ها زنان نفرین‌شده‌اند.( المحاسن، ج1)

23- رسول خدا(ص)  می‌فرماید: برای زن جایز نیست مچ پایش را برای مرد نامحرم آشکار سازد و اگر مرتکب چنین عملی شد اول اینکه: خداوند سبحان همیشه او را لعنت می‌کند. دوم اینکه: دچار خشم و غضب خداوند بزرگ می‌شود. سوم اینکه: فرشتگان الهی هم او را لعنت می‌کنند. چهارم: عذاب دردناکی برای او در روز قیامت آماده شده است.هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمی‌کند و همچنین موی سر و مچ پای خود را نمایان نمی‌سازد و هر زنی که این کارها را برای غیرشوهرش انجام دهد دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسیت به خود خشمگین کرده است.

24- رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند:1- زر و زیور خود را در منظر و دیدگاه غیرشوهر مگذار و در غیاب شوهر خود را خوشبو مکن و مچ پا را نشان مده اگر چنین کنید دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده اید.

25- پیامبر اکرم(ص)زنان را از پوشیدن لباس‌های توجه برانگیز بر حذر می‌داشتند.

26- امام صادق(ع) به یکی ازخواهران محمدبن ابی‌عمیر فرمود : وقتی که به دیدار برادرت رفتی لباسهای رنگارنگ و تحریک‌آمیز برتن نکن.

27- رسول حق (ص) به حولا فرمود :روسرى خود را که جلب نظر مى کند نشان مده اگر چنین کنی دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده ای.

28- امام رضا (ع):هر کس لباس بپوشد تا مباهات و جلوه گری کند خدا رحمتش را از او باز می دارد .(همراه با نماز)

29- پیامبر فرمود: لباسی بپوش که انگشت نمای مردم نشوی و عزت واحترامت هم محفوظ بماند.

30- فضیل بن یسار می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا ساعد های زن از قسمتهائی است که باید از غیر محارم بپوشاند ؟ فرمود بلی و آنچه زیر روسری قرار می گیرد باید پوشیده شود همچنین از محل دستبند به بالا باید پوشیده شود . (کافی جلد 5 )

31- نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر پسر و برادر آشکار کرد، اما در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد (جلباب) و چادر (ازار).(مجمع البحرین).

32- عایشه می گوید: دختر عبدالله بن طفیل که برادر مادری من بود در حالی که زینت کرده بود به خانه ام آمد. در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز وارد شد و هنگامی که او را دید از او روی برگرداند. عایشه گفت یا رسول الله این دختر، بردار زاده من و خردسال است! پس پیامبر فرمود: هنگامی که زن به دوران عادت ماهانه رسید بر او جایز نیست که جز روی خود موضع دیگری را نمایان کند.( جامع البیان، ج 9)

33- امام صادق(ع) می‌فرمودند:«سزاوار نیست زن مسلمانی، لباسی بپوشد که بدن وی را نمی‌پوشاند»

34- عبداللّه‏ بن‏عباس، مفسّر و شاگرد سرشناس امیرالمؤمنین علی(ع) گفته است:زن (باید) مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.»( مجمع البیان، ج7)

35- از حدیث امام باقر استفاده می‌شود که محارم زن مانند برادر، پدر و ... حق ندارند به همه جای زن بنگرند و زن نیز نباید بگذارد پایین‌تر از جای گردنبد و بالاتر از مچ دست آشکار گردد. چنین نیست که زن نزد محرمها، هر لباسی بپوشد و با هر آرایشی بیرون آید واندام خود را بنمایاند.

36- یکی از اصحاب پیامبر می‌گوید روزی نشسته بودم و لباسم کنار رفت و ران پایم پیدا شد. پیامبر که در حال عبور بودند، به من گفتند: ران خود را بپوشان که جزء عورت است.( مسند احمد )(قابل توجه برخی آقایان)

37- حضرت موسی(علیه‌السلام) آن‌قدر بر پوشیدگی خود محافظت می‌کرد که مردم می‌پنداشتند وی بیماری جسمانی دارد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره‌ی او می‌فرمود: همانا موسی مردی باحیا و پوشیده بود که به دلیل حیایش، هیچ نقطه از بدن وی دیده نشد و لذا هنگامی که می‌خواست وارد آب شود تا بدنش وارد آب نمی‌شد، لباس خود را بیرون نمی‌آورد؛ در حالی که بنی‌اسرائیل حیا نمی‌کردند و در برابر هم برای شستشو برهنه می‌شدند و به یکدیگر نگاه می‌کردند.

38- پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم هرگاه می‌خواستند غسل کنند، کسی به‌وسیله‌ی پرده ایشان را مستور می‌ساخت.

39- امام صادق(علیه‌السلام) پوشیدگی شدید لقمان را از علل حکیم شدن وی می‌دانند. (قابل توجه کسانی که می گویند پوشش فقط برای زن است)

40- پیامبر روزی یکی از کارگران خود را دید که در فضای باز غسل می‌کند. به وی فرمود: نمی‌بینم از خدایت شرم کرده باشی! مزدت را بگیر ما نیازی به تو نداریم.( المصنف )


:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393
 

چهل حدیث زیبا در مورد ازدواج

چهل حدیث زیبا در مورد ازدواج

1) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

وقتی كسی كه به خواستگاری می آید و اخلاق و دین اش مایه رضایت است به او زن دهید كه اگر چنین نكنید ، فتنه و فساد زمین را پر خواهد كرد

(نهج الفصاحه ، ح247)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

2 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

بهترین ازدواجها ها آن است كه آسان تر انجام گیرد .

 (نهج الفصاحه ، ح248)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

3 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد ، كه نزد خدای عز وجل محبوبتر و ارجمند تر از ازدواج باشد .

(بحار الانوار . ج103 0ص222)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

4 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

ازدواج سنت من است پس هر كه از سنت من روی بر گرداند از من نیست .

(بحار الانوار . ج103 0ص220)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

5 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر كه دوست دارد كه پاك و پاكیزه خدا را دیدار كند ، با همراه داشتن همسری به دیدارش رود0

(بحار الانوار . ج103 0ص220)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

6 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر جوانی كه در دوره جوانی خود ازدواج كند ، شیطانش فریاد بر آورد كه : وای بر او دین خود را از گزند من حفظ كرد .

(كنز العمال . ح44441)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

7 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر كه ازدواج كند نصف عبادت به او داده شده است .

(بحار الانوار . ج103 0ص220)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

8 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

دو ركعت نمازی كه ازدواج كرده می خواند ، برتر از هفتاد ركعت نمازی است كه فرد عزب می خواند .

(بحار الانوار . ج103 0ص219)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

9 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

زن بگیرید ؛ زیرا كه ازدواج كردن روزی شما را بیشتر می كند .

(بحار الانوار . ج103 0ص217)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

10 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

مردان عزب خود را زن دهید ؛ زیرا با این كار خداوند اخلاق آنان را نیكو می گرداند و روزیهایشان را زیاد می كند و بر جوانمردی های آنان می افزاید .

                           (بحار الانوار . ج103 0ص222)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

11 ) امام صادق (علیه السلام) :

هر كه از ترس تهیدستی ازدواج نكند ، به خدای متعال گمان بد برده است . خدای متعال می فرماید : « اگر تهیدست باشد خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد » .

(نور الثقلین . ج3 . ص597)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

12 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

از مردی به نام عكاف پرسید : آیا همسری داری ؟ عرض كرد : خیر . پرسید : آیا كنیزی داری ؟ عرض كرد : خیر . پرسید : آیا توان مالی داری ؟ عرض كرد : آری . حضرت فرمود : ازدواج كن مگر نه از گناه كاران هستی .

 (بحار الانوار . ج103 0ص219)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

13 ) امام صادق (علیه السلام) :

هر كه مجردی را زن دهد ، از جمله كسانی است كه خداوند در روز قیامت به او نظر می افكند .

(اصول كافی . ج5 . ص331)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

14 ) امام علی (علیه السلام) :

بهترین وساطتها این است كه میان دو نفر در امر ازدواج وساطت شود . تا سر وسامان بگیرند .

  (بحار الانوار . ج103 0ص222)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

15 ) امام باقر (علیه السلام) :

مردی خدمت رسول خدا (صل الله علیه و آله) آمد و در امر ازدواج كسب تكلیف و اجازه كرد ، حضرت فرمود :  آری ازدواج كن و بر تو باد به زنان متدین ، خدا خیرت دهد .

(وسائل الشیعه . ج14 . ص21)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

16 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

نباید حسن صورت زن را بر حسن دین داری او برگزید .

(كنز العمال . ح44590)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

17 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

با زن به خاطر ۴ چیز ازدواج می شود : مال و ثروتش ، زیبایی اش ، دینداری اش و اصل و نسب خانواده اش ؛ و تو با زنان متدین ازدواج كن

(كنز العمال . ح44602)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

18 ) امام حسن (علیه السلام) :

به مردی كه با ایشان در باره ازدواج دختر خود مشورت كرد ، فرمود : او را به مردی با تقوا شوهر ده ؛ زیرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد گرامیش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد به وی ستم نمی كند .

(مكارم الاخلاق . ج1 . ص446)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

19 ) امام صادق (علیه السلام) :

شومی و ناخجستگی زن ، زیاد بودن كابین او و نافرمانی از شوهرش می باشد .

(معانی الاخبار . ص152)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 20 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

بهترین مهریه سبكترین آن است .

(كنز العمال . ح44707)

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::                                                       

21 ) امام كاظم (علیه السلام) :

جهاد زن خوب شوهر داری كردن است .

(اصول كافی . ج5 . ص507)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

22 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر گاه مرد به زن خود آبی بنوشاند ، پاداش برد .

(كنز العمال . ح44435)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

23 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

به زن خود خدمت نكند ، مگر صدیق یا شهید یا مردی كه خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد .

  (بحار الانوار . ج104 0ص132)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

24 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر زنی كه شوهرش را هفت روز خدمت كند ، خداوند هفت در دوزخ را به رزی او ببندد و هشت در بهشت را به رویش بگشاید ، تا از هر در كه بخواهد وارد شود و هیچ زنی نیست كه جرعه ای آب به شوهرش بنوشاند مگر آنكه این عمل او برایش بهتر از یكسال عبادت باشد كه روزهایش را روزه و شب هایش را به عبادت سپری كند .

(إرشاد القلوب . ص175)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

25 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

بدانید كه خداوند عز و جل و رسولش بیزارند از كسی كه به زنش ستم می كند تا آنكه زن طلاق خلع بگیرد .

(ثواب العمال . ص 339 )

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

26 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

مراسم ازدواج را آشكار برگزار كنید و خواستگاری را پنهان .

(كنز العمال . ح44532)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

27 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر كه به اعتماد خدا و به امید ثواب ازدواج كند بر خدا لازم است كه او را یاری كند .

(نهج الفصاحه ، ح278)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

28 ) امام رضا (علیه السلام) :

با كسی كه اخلاقش بد است وصلت نكنید .

(وسائل الشیعه . ج5 . ص10)

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

29 ) امام باقر (علیه السلام) :

با كسی كه از اخلاق و دینش رضایت دارید ازدواج كنید ، خودداری شما از وصلت با او باعث فتنه و فساد بزرگ در جامعه می شود .

(اصول كافی . ج5 . ص347)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

30 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

از خوشبختی و سعادت مرد این است كه زن با فضیلت و شایسته ای نصیبش گردد .

(اصول كافی . ج5 . ص327)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

31 ) امام صادق (علیه السلام) :

هر زنی كه به شوهر خود بگوید كه از تو خیری ندیده ام عمل چنین زنی هیچ گشته و باطل می شود .

(وسائل الشیعه . ج14 . ص115)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

32 ) امام باقر (علیه السلام) :

چرا مومن زن نگیرد ، كه شاید خدا به او فرزندی دهد كه زمین را به «لااله الاالله»سنگین سازد .

(مكارم الاخلاق . ص573)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

33 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

هر كه قدرت بر ازدواج داشته باشد و ازدواج نكند از من نیست .

(مكارم الاخلاق . ص؟)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

34 ) امام رضا (علیه السلام) :

اگر در باره ازدواج و دامادی آیتی محكم و سنتی پیروی شده (از رسول خدا(صل الله علیه و آله)) هم نبود ، باز موضوع نیكی به خویشاوندان و مانوس شدن با بیگانه كه خداوند در این امر قرار داده است ؛ انگیزه ای بود كه خردمند صاحبدل به ازدواج رغبت كند و عاقل درست اندیش به آن بشتابد .

 (مكارم الاخلاق . ص449)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

35 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

بهترین ازدواج ها آن است كه آسان تر انجام بگیرد .

(نهج الفصاحه ، ح248)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

35 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

سه چیز است كه در آن شوخی نیست : طلاق ، نكاح و آزاد كردن بنده .

(نهج الفصاحه ، ح258)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

36 ) امام صادق (علیه السلام) :

افراد با ایمانی كه ازدواج می كنند با این عمل نصف دین خود را از خطر مصون می دارند .

(اصول كافی . ج5 . ص329)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

37 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

بهترین امت من در درجه اول كسانی هستند كه ازدواج كرده اند و مردان و زنان بدون همسر در مرتبه آخر قرار دارند .

(مسترك الوسائل . ج2 . ص531)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

38 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

آن كس كه دختر خود را به ازدواج مرد فاسقی در آورد با این عمل از او قطع رحم نموده است .

(محجت البیضاء . ج3 .ص94)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

39 ) امام صادق (علیه السلام) :

از دعا های رسول خدا (صل الله علیه و آله) این بود كه خدایا به تو پناه می برم از زنی كه مرا پیر می كند قبل از آنكه زمان پیری ام فرا رسد .

(اصول كافی . ج5 . ص326)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

40 ) پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

ای جوان زود ازدواج كن و از زنا بپر هیز زیرا كه زنا ریشه های ایمان را از دلت می برد .

(مكارم الاخلاق . ص96)


:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

کی از بهترین و نیکوترین روش های همسرداری به طور کلی و شوهرداری به طور خاص آن است که زن و شوهر در شبانه روز سه وعده با یکدیگر تنها باشند: پیش از نماز صبح و سحرگاهان، هنگام چاشت(ظهر) و هم چنین بعد از نماز عشاء.( نور ۵۸)

 

یکی از بهترین و نیکوترین روش های همسرداری به طور کلی و شوهرداری به طور خاص آن است که زن و شوهر در شبانه روز سه وعده با یکدیگر تنها باشند: پیش از نماز صبح و سحرگاهان، هنگام چاشت(ظهر) و هم چنین بعد از نماز عشاء.( نور ۵۸)

امام علی(علیه السلام) در کلمات قصار نهج البلاغه (شماره ۱۳۶) در عبارتی کوتاه اما پرمغز می فرماید: جهاد المرآه ، حسن التبعل= جهاد زن، نیکوشوهرداری کردن است.

به تحقیق و با اطمینان می توان گفت تمام رمز و رازهای خوشبختی و سعادت یک زوج مسلمان و مؤمن در همین عبارت کوتاه نهفته است و شاید بتوان ادعا کرد که پیرامون همین عبارت موجز، مقالات متعدد و حتی کتاب ها نوشت.

تجربیات زندگی بسیاری از خانواده های مسلمان نشان می دهد که اغلب معضلات و ناهنجاریهای خانوادگی و اختلافات میان همسران ناشی از عمل نکردن به این جمله نورانی امیر بیان است ازاین رو با توجه به اهمیت موضوع و در ادامه مقاله، به بازخوانی حسن التبعل یعنی نیکوترین شیوه شوهرداری در آموزه های قرآنی می پردازیم.

 

 

تبعل و بعل در لغت

بعل در زبان عربی به معنای رئیس و رب النوع و بت و صنم و مانند آن آمده است. در آیات قرآن هرگاه این واژه به کار رفته مراد از آن شوهر و جفت زن است به جز در آیه ۱۲۵ سوره صافات که به معنای بت و صنم می باشد.

خداوند در این آیه می فرماید: " أَتَدْعُونَ بَعْلًا و َتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ ؛ آیا بعل را به عنوان خدای خویش می خوانید و از او درخواست کمک دارید و خدایی را که بهترین آفریدگان است رها می سازید؟ به نظر می رسد که در این آیه مراد از بعل، خدایی است که در میان اقوام قدیمی لبنان در منطقه بعلبک مورد پرستش بوده است.

اما واژه حسن به ضم حاء که در زبان پارسی به معنی نیکویی است، در حوزه های مختلف، معنایی متنوع و متعدد دارد. با این همه در یک امر مشترک می باشد و آن مسئله زیباشناختی به عنوان مؤلفه و مقوم اصلی است. هر چیزی هر چند خیر و خوب باشد ولی نیکو نیست.

حضرت الیاس(علیه السلام) که مأمور به سوی ایشان بود آنان را به پرستش خدایی دعوت می کند که بهترین آفریدگار است ولی آنان نمی پذیرند.

به نظر طبری در تفسیر کبیر او، بعل در این کاربرد واژه ای عربی از واژگان اهل یمن است که به معنا ومفهوم رب و پروردگار وخدایگان است. از این رو می توان گفت که معنای آن چندان تفاوتی با معنای مالک و صاحب که در آرامی و یا سامی ریشه داشته نخواهد داشت؛ زیرا محققان براین باورند که واژه بعل از ریشه سامی و یا آرامی است و در زبان وادبیات ایشان به معنای مالک و صاحب و پروردگار به کار می رفته است. برخی دیگر براین باورند که اقوام سامی به زمینی که دارای آب کافی بود و نیازی به آبیاری نداشته و در آن زمین درختان میوه خوبی به عمل می آمد سرزمین بعل می گفتند که در حقیقت پروردگار و رب درختان و گیاهان خود بوده و نیازی به آبیاری آسمانی (باران) یا زمینی از راه نهر ندارد.

از این رو شوهر و جفت زن را بعل گفته اند که در حقیقت خدایگان زن و پروردگار اوست و به نوعی مالکیت و سروری دارد.

در کاربردهای اقوام کهن برای بیان مفاهیمی مهم چون شوهر، احترام و بزرگی و سیادت و آقایی مطرح و مهم بوده است. از این رو از واژگانی بهره گرفته می شد که در حد و اندازه پرستش بوده است.

در برخی از اقوام، شوهر چنان از جایگاه بلند برخوردار بود که در حکم خدایگان و در شأنیت پرستش بوده است. از این رو واژه ای که برای بیان پروردگاری و رب النوعی و یا صنم و بت استفاده می شد برای شوهر نیز به کار می رفته است. بنابراین معنا و مفهوم بعل در کاربردهای اصیل آن به معنای پروردگار خانه و سرور و سالار بوده است.

 

 

معناشناسی حسن

اما واژه حسن به ضم حاء که در زبان پارسی به معنی نیکویی است، در حوزه های مختلف، معنایی متنوع و متعدد دارد. با این همه در یک امر مشترک می باشد و آن مسئله زیباشناختی به عنوان مؤلفه و مقوم اصلی است. هر چیزی هر چند خیر و خوب باشد ولی نیکو نیست.

نیک و نیکو چیزی است که از نظر ذوقی و عاطفی و زیبایی، شخص را به وجد و ذوق می آورد. از این رو تاکید بسیاری در این واژه بر جنبه های روان شناختی و زیباشناختی آن شده است. نیکو، هر امر پسندیده ای است که زیبایی را نیز همراه خود دارد و زمینه اعجاب و شگفتی دیگران را فراهم می کند و عواطف و احساسات آنان را برمی انگیزد.

حسن خلق که در آیات قرآنی از آن سخن به میان آمده و حتی پیامبر با عنوان «علی خلق عظیم» مورد تمجید و ستایش خداوند قرار گرفته به معنای نرم خویی، پاکیزه گفتار بودن و با روی گشاده و زیبا با دیگران برخورد کردن است.(جامع السعادات، ج۱، ص ۳۰۶)

بنابراین با توجه به کاربردها و مصادیقی که قرآن برای حسن خلق بیان داشته می توان گفت که حسن التبعل چیزی در مایه های رفتارها و هنجارهای نیک و حتی فراتر از آن است.

 

 

خلوت سه گانه و اهمیت آن

یکی از بهترین و نیکوترین روش های همسرداری به طور کلی و شوهرداری به طور خاص آن است که زن و شوهر در شبانه روز سه وعده با یکدیگر تنها باشند: پیش از نماز صبح و سحرگاهان، هنگام چاشت(ظهر) و هم چنین بعد از نماز عشاء.( نور ۵۸)

در این زمان هیچ یک از بستگان از کوچک و بزرگ نباید راه یابند و اگر فرزندان به بلوغ جنسی رسیده اند می بایست همانند دیگران هنگام ورود به خلوت، از پدر و مادر اجازه ورود بگیرند.

خلوت های سه گانه آن چنان مهم و اساسی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: نشستن مرد در کنار همسر خود در پیشگاه خداوند دوست داشتنی تر از اعتکاف و شب زنده داری در مسجد خود (مسجدالنبی در مدینه) است. (تنبیه الخواطر ج۲ ص ۱۲۲)

زن در خلوت گاه باید خود را عرضه کند. و لذا در اسلام پیش قدمی زن در مسایل جنسی و عرضه کردن پیشنهاد از سوی او امری مستحب دانسته شده است.

مرد در این خلوت گاه، باید محبت خود را به زن ابراز کند و از پنهان کردن آن بپرهیزد؛ زیرا زنان با شنیدن محبت مردان اعتماد به نفس خاصی می یابند. از این رو پیامبر بزرگوار(ص) می فرماید: این گفته مرد به همسر خویش که دوستت دارم هیچ گاه از قلب او بیرون نمی رود. (کافی ج۵ ص ۵۶۹)

هر یک از زن و مرد باید به اشکال مختلف مهر و محبت خویش را بیان و آشکار سازند. چه این مسئله با گفتن کلمه ای باشد و یا دادن شاخه گلی و یا هر چیزی که زن از آن خوشش می آید.

از این رو حتی خریدن تنقلاتی جزئی و چیزهایی که زن بدان علاقه مند است یکی از شیوه های بیان و ابراز مهر و محبت بشمار می رود.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این باره می فرماید: مردی که برای همسرش لقمه می گیرد نزد خداوند پاداش دارد. (المحجه البیضاء ج۳ ص ۷) به این معنا که این عمل وی نه تنها بازتاب دنیوی و افزایش مهر و محبت میان زن و شوهر خواهد داشت بلکه بازتاب اخروی نیز به ارمغان می آورد و شخص در آخرت از پاداش آن بهره مند می شود.

 

 

عرضه کردن زن برای شوهر

زن در خلوت گاه باید خود را عرضه کند. و لذا در اسلام پیش قدمی زن در مسایل جنسی و عرضه کردن پیشنهاد از سوی او امری مستحب دانسته شده است. استحباب به این معنا خواهد بود که این عمل وی مانند لقمه گرفتن مردان برای زن، آثار دنیوی و اخروی و پاداش را دربردارد و فقط یک رفتار اجتماعی و هنجاری نیک به شمار نمی رود بلکه امری مورد تایید و تاکید دین و شارع به عنوان یک عمل دینی و حکم شرعی شمرده می شود.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در بیان ضرورت اعلام آمادگی جنسی زن می فرماید: «علیها ان تطیب باطیب طیبها و تلبس احسن ثیابها و تزین باحسن زینتها و تعرض نفسها علیه غدوه و عیشه و اکثرمن ذلک حقوقا بر زن به عنوان یک واجب (یا حکم استحبابی) شرعی است که از خوشبوترین عطرها استفاده کند و زیباترین لباس ها را بپوشد و خود را به نیکوترین وجه بیاراید و بامدادان و شامگاهان خود را بر شوهر عرضه کند و اعلام آمادگی نماید. این از حقوق شوهر می باشد و حقوق شوهر بیش از این چیزی است که گفته شد.

تاکید آن حضرت بر عرضه کردن در دو وقت به معنای مخالفت با حکم سه وقت قرآن نیست بلکه تنها از باب نمونه مواردی را مطرح می سازد و از بیان بسیاری از موارد و مصادیق خودداری می ورزد و در یک کلمه می افزاید که حقوق شوهر بیش از آن چه گفته شده می باشد تا زن خود با توجه به شرایط شوهر و علاقمندی وی اقدام کند تا شوهر وی نیازی به دیگری پیدا نکند و در دام وسوسه های شیطانی نیفتد.

چنان که گفته شد و آمارها نیز نشان می دهد، بسیاری از اختلافات میان زن و شوهر از این ناحیه است.گاه دیده می شود که بعضی از خانم ها در هنگام بیرون رفتن گویی، خود را برای عروسی و میهمانی آرایش می کنند و جامه های بسیار زیبا و آرایش بسیار نیکو می کنند و از همه روش های خودنمایی بهره می گیرند ولی همین که به خانه می آیند آرایش را با توجیه بد بودن در نزد فرزندان می شویند و جامه های زیبا را از تن خارج می کنند و به شکلی معمولی در خانه می گردند.

مردی که در بیرون با چنین زنانی حتی بطور لحظه ای و گذرا مواجه شود سپس درخانه با شکلی دیگر روبه روگردد در درون خویش احساس کمبود می کند و به شکل مطلوب ارضا نمی شود در حالی که دیدگاه اسلام عکس این رفتار را تأیید می کند .

 

 

راه تدین وایمان را اشتباه نرویم !

گاهی دیده می شود که بعضی از آقایان و خانم ها بسیار اهل نماز و روزه و نماز شب و ...هستند اما همسرانشان به خاطر رفتار های آنان دچار افسردگی شده اند .

بعضی افراد دین را مسخره کرده اند .صبح با خوردن صبحانه و خواندن تعقیبات خانه را ترک کرده و شب با خوردن شام و خواندن تعقیبات می خوابند . نه نشانی از احساسات واخلاق احمدی در آنها دیده می شود

خانمی بیان می کرد که شوهرم بسیار متدین است، اما خانم افسرده و دچار بیماری روانی شده بود. وقتی بررسی شد، دیده شد که ۲۰ سال این آقا صبح گفته خداحافظ، شب گفته سلام.

بله همین آقای به ظاهر متدین، نماز جماعتش را با غفلیه و الذنون الذهب اش را ترک نمی کند اما در رفتارش نشانی از ایمان دیده نمی شود .

بعضی افراد دین را مسخره کرده اند. صبح با خوردن صبحانه و خواندن تعقیبات خانه را ترک کرده و شب با خوردن شام و خواندن تعقیبات می خوابند .

نه نشانی از احساسات واخلاق احمدی در آنها دیده می شود. بسیارند خانم هایی که بیان می کنند که جیبمان پر از پول است. طلا، امکانات و خانه بزرگ و ... داریم اما دریغ از ذره ای عشق و محبت .

البته این موضوع را باید توجه کرد که این موضوع یک طرفه نیست. از آن طرف آقا داریم که خانم افسرده اش کرده است. اینقدر خانم بداخلاقی کرده آقا نمی داند چه کار بکند.

کمی بنشینیم و محاسبه ی نفس بکنیم. در بهار درختان را هرس می کنند، چندتا گل می کارند و باغ را طراوت می بخشند .بیایید در زندگیمان گل هایی را بکاریم ، زندگی را با گل های رافت و عطوفت پرورش دهیم.


:: بازدید از این مطلب : 112
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

سوال:زنان پیامبر چند نفربودند؟

 

پاسخ:

بر اساس آنچه از قرآن و گفتار و رفتار معصومان(ع) به دست می‌اید، زن و مرد، از هویت انسانی واحدی برخوردارند ؛ هدف از آفرینش، تکامل و سعادت هر دوِ آنهاست و در راه تعالی و رشد، دشمن مشترکی (شیطان) دارند .

پیامبر اسلام که رحمة للعالمین،1 اُسوة حَسَنه2 و دارای خُلق عظیم3 است، بر خلاف فرهنگ جاهلی، زنان را گرامی می‌داشت، با آنان مشورت می‌کرد، به پرسش‌های آنها پاسخ می‌داد، . . . و نسبت به آنها، کریمانه و خداپسندانه رفتار می‌کرد4 و توصیه‌های فراوانی در حقّ زنان امّت خویش داشته است.

همسران پیامبر


1. خدیجه، نخستین ازدواج:
پیامبر در سن 25 سالگی، پانزده سال قبل از بعثت، با خدیجه که چهل ساله بود و از دو شوهر قبلی‌اش فرزندانی داشت، ازدواج کرد . وی به تعبیر خود پیامبر، بهترین زن پیامبر بود و تمام اموال و امکانات خود را در خدمت به دین محمّدی، در اختیار پیامبر قرار داد و با وی، عاشقانه زندگی کرد و پیامبر با وی هیچ مشکلی نداشت .

خدیجه، در سال دهم بعثت و در سن 65 سالگی فوت کرد و پیامبر، در آن زمان، پنجاه سال داشت. پیامبر(ص) تا خدیجه زنده بود، ازدواج نکرد و جز از خدیجه و ماریة قِبطیه، صاحب فرزند نشد .

در زمان جاهلیت، خدیجه را « طاهره » می‌گفتند و پیامبر به او لقب « کبری » داد و تا پایان عمر شریفشان، پیوسته او را به نیکی یاد می‌کرد.

از عایشه روایت است که: هر گاه پیامبر می‌خواست از خانه خارج شود، به یاد خدیجه می‌افتاد و او را به نیکویی یاد می‌کرد . روزی از ایام، حسادتم تحریک شد و گفتم: ایا او غیر از زنی پیر، چیز دیگری بود ؟ خداوند به جای او بهترش را نصیبت کرده است .

پیامبر غضبناک شد، به طوری که موهای جلو سرش از شدّت غضب می‌لرزید و می‌گفت: «نه، به خدا سوگند ! بهتر از او را به من نداد . او به من ایمان آورد، در حالی که مردم، کفر ورزیدند ؛ مرا تصدیق کرد، در حالی که مردم تکذیبم کردند ؛ با مال خودش مرا یاری و همراهی کرد، در حالی که مردم محرومم کردند و خداوند از او فرزندهایی روزی من کرده، در حالی که مرا از فرزندان زنان دیگر، محروم کرد».

[ عایشه می‌گوید: ] عهد کردم که دیگر هیچ گاه از خدیجه، به بدی یاد نکنم5.

2. سوده: پیامبر پس از خدیجه، با سوده - که بیوه بود - ، ازدواج کرد . سوده با همسر اولش که پسر عمویش بود، در دومین هجرت تازه مسلمانان به حبشه، هجرت کردند .

پس از چند ماه از بازگشت به مکه، شوهرش فوت کرد و سپس با پیامبر ازدواج کرد . او یک‌سال از پیامبر، بزرگ‌تر بود و این ازدواج، یک‌سال قبل از هجرت صورت گرفت . وی در نگهداری فاطمه(س) و خواهرش امّ کلثوم، کوشا بود.

3. عایشه:
او دختر ابوبکر بود و در همان سال ازدواج پیامبر با سوده، در سن شش سالگی به عقد پیامبر درآمد و در سال دوم هجری در مدینه، مراسم عروسی انجام شد . او سه سال در خانه پیامبر بود، بدون آن که پیامبر، از او بهره زناشویی ببرد .

در میان زنان پیامبر، فقط عایشه بود که پیش از ازدواج با پیامبر، ازدواج نکرده بود و البته نازا بود و به همین دلیل، پیوسته به خدیجه و ماریة قبطیه، غبطه می‌خورد.

4. حَفصه:
او دختر عمر بود . با شوهرش به مدینه هجرت کرد . شوهرش در جنگ بدر و اُحد، شرکت داشت و بر اثر زخمی در جنگ اُحد، فوت کرد .

پس از آن، عمر، همسری او را به ابوبکر و سپس به عثمان - که از دوستان نزدیک و صمیمی‌اش بودند - پیشنهاد داد، ولی آنها قبول نکردند.

عمر، شکایت آن دو را به پیامبر کرد . بعد از مدتی، پیامبر(ص) از حفصه خواستگاری کرد و با او در سال سوم هجرت، ازدواج کرد . حفصه با عایشه، همدل و همراز بود و این دو، باعث حوادث مختلفی در زندگی خصوصی پیامبر و نیز حیات سیاسی اسلام شده‌اند.

در نقل است که ایات اول تا چهارم سوره تحریم و ایات 28 و 29 از سوره احزاب، در شأن ایشان، نازل گشته است .

5. زینب، دختر خُزَیمه:
شوهرش در جنگ اُحُد شهید شد . بعد از حفصه، در سال چهارم هجری، به ازدواج پیامبر درآمد و پس از دو یا سه ماه، در حیات پیامبر، فوت کرد .

6 . رَمله ( اُمّ حَبیبه):
او دختر ابوسفیان و خواهر معاویه بود . با شوهرش به همراه مسلمانان به حبشه هجرت کرد و در آن جا صاحب دختری به نام حبیبه شد .

از آن پس به او کُنیه اُمّ حبیبه دادند . در حبشه، شوهرش نصرانی شد و در آن جا فوت کرد . غُربت و مسیحی شدن شوهرش، او را رنج می‌داد تا آن که پیامبر، به نجاشی نامه نوشت و از راه دور، از او خواستگاری کرد و پس از بازگشتش به حبشه، در سال هفتم هجرت، با او ازدواج کرد.

ابوسفیان که روزگاری سخت‌ترین دشمن پیامبر بود، آن گاه که پیامبر با دخترش ازدواج کرد، از فرط شادمانی گفت: «شکست و خواری، بر این جوان‌مرد، مباد!».

7. هند، دختر حُذَیفه ( اُمّ سَلَمه) :
شوهر او، ابوسلمه، دوست پیامبر بود و در سال دوم هجری، زمانی که پیامبر برای دستیابی به کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان، از مدینه خارج شدند، وی جانشین پیامبر در مدینه بود .

او از هجرت کنندگان به حبشه بود . پس از بازگشت از حبشه به مکه، به تنهایی به مدینه هجرت کرد و همسرش اُمّ سلمه، یک سال بعد، به مدینه هجرت کرد و به شوهر پیوست . آنها صاحب دو پسر به نام‌های: سَلَمه و عمر و دو دختر به نام‌های: دُرّه و زینب بودند . اُمّ سلمه، پس از فوت شوهرش، خواستگاری ابوبکر و عمر را رد کرد.

پیامبر با او در حالی که چهار فرزند یتیم داشت، ازدواج کرد. امّ سلمه، همیشه سعی داشت که رضایت پیامبر را به دست آورد . او، خدیجه، فاطمه و علی را دوست می‌داشت و از آنان به نیکی یاد و دفاع می‌کرد. او تا سال 62 هجری، زنده بود و آخرین همسر پیامبر بود که از دنیا رفت .

8 . زینب، دختر جَحْش اسدی:
او دختر عمّة پیامبر بود که به دستور پیامبر، به ازدواج زید بن حارثه درآمد . زید، غلامی بود که پیامبر(ص) او را آزاد کرد و سپس به فرزندی پذیرفت .

زید و زینب، به دلایل شخصیتی و قبیله‌ای، نتوانستند زندگی مشترک را ادامه بدهند و زید، پس از سیزده سال زندگی مشترک، زینب را طلاق داد. وقتی که عدّة زینب تمام شد، پیامبر به فرمان الهی6، با او ازدواج کرد و پس از آن، سنّت جاهلی شکست و ازدواج با همسر پسر خوانده، جایز شد. البته در این داستان، ایة حجاب نیز نازل شد .

گفتنی است که زینب، اولین زن از زنان پیامبر بود که پس از رحلت ایشان، از دنیا رفت.7

9. جُوَیریه: در نبرد پیامبر با بنی المصطَلِق، اسیر و شوهرش کشته شد . در تقسیم غنائم، سهم ثابت بن قیس شد و با وی قرار گذاشت در قبال پرداخت مبلغ معینی، آزاد شود . جویریه برای تهیه پول، نزد پیامبر آمد . ایشان قیمت او را داد و آزادش کرد و سپس به ازدواج پیامبر درآمد.

وقتی این خبر، به مسلمانان رسید، آنها حدود صد اسیر قبیله بنی المصطلق را - که حالا دیگر از خویشاوندان پیامبر شده بودند - آزاد کردند .

10. صَفیه: در فتح خیبر، او به اسارت پیامبر درآمد و شوهر دومش، کشته شد . پیامبر(ص) او را آزاد کرد و بین « ماندن در خیبر و یهودی ماندن» و یا « اسلام آوردن و همسری پیامبر»، مخیر کرد.

او اسلام آورد و با پیامبر ازدواج کرد و به برکت آن، بین یهودیان و مسلمانان، آشتی و دوستی برقرار شد . اسیران یهود، آزاد شدند و بسیاری از یهودیان به پذیرش اسلام، ترغیب شدند و مسلمانان رضایت دادند که اهل خیبر در آن جا بمانند و کشاورزی خیبر را به عهده بگیرند .

صفیه، زن با ادب و دانایی بود و به پیامبر، محبّت داشت و در نقل است که در وقت احتضار پیامبر، بیش از زنان دیگر اشک ریخت.

11. ماریة قِبطیه: او و خواهرش را حاکم اسکندریه، در پاسخ به نامه پیامبر (دعوت به اسلام)، به عنوان هدیه برای پیامبر فرستاد . آنها در سال هشتم هجری، به مدینه رسیدند و پیامبر، خواهر ماریه را به حسّان بن ثابت داد و خود ماریه، کنیز پیامبر شد.

منزل او مانند همسران دیگر پیامبر، در نزدیکی مسجد نبود، بلکه در باغی در اطراف مدینه جای داشت. پیامبر، او را بسیار دوست می‌داشت و مانند همسران دیگرش به منزل او می‌رفت .

پیامبر بعد از خدیجه، فقط از ماریه، صاحب فرزند پسری به نام ابراهیم شد که چند ماه قبل از ارتحال حضرت، در 16 یا 18 ماهگی، از دنیا رفت؛ امّا این مسئله (تولد فرزند پسر)، سلامت مزاجی پیامبر را که مورد کنایه و طعنه برخی بود، ثابت کرد .

12. مَیمونه:
یک‌سال بعد از صلح حُدَیبیه، طبق قرارداد با مشرکان مکّه، پیامبر و دو هزار مسلمانان همراه او، سه روز، جهت ادای عمره، در مکه اقامت داشتند . جلال و عظمت چشم‌گیر مسلمانان، اثر عجیبی در روحیه مردم مکه گذاشت، از جمله باعث شد میمونه - که بیوه زن بود - ، خود را به پیامبر ببخشد و به صورت افتخاری، با پیامبر ازدواج کند.


دلایل تعدّد زوجات پیامبر


در جزیره العرب، به دلایل فراوانی جنگ و غارت، نسبت زنان به مردان، بیشتر بود و نیز مشکلات اقتصادی خانواده‌ها و قبایل، باعث رواج پدیده چند همسری شده بود .

در این میان، تنها پیامبر نبوده است که چند همسر داشته است، با این حال، با شرح کوتاهی که درباره هر یک از همسران پیامبر خواهد آمد (که در آن، نکات قابل توجّهی گفته شده است) و نیز ساده‌زیستی ایشان با همسرانشان، روشن می‌گردد که هدف و فلسفه این ازدواج‌ها، شهوت و امور جنسی، لذّت‌جویی و خواهش‌های نفسانی نبوده است .

برای تعدّد همسران پیامبر، دلایلی ذکر کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. برقراری پیوند با قبایل عرب و کسب موقعیت بهتر اجتماعی برای تبلیغ و گسترش اسلام و جلوگیری از کارشکنی آنها . از این رو، پیامبر از قبایل مهم عرب و نیز از یهودیان مدینه (صفیه)، همسر انتخاب کرد و از انصار که نسبت به پیامبر دشمنی نداشتند، همسری نگرفت .

در فرهنگ عربستان، ازدواج، مهم‌ترین پیوند و میثاق اجتماعی بوده است .

2. تشویق مسلمانان به ازدواج با زنان سالمند و سرپرست و یتیم‌دار و نجات آنها از تنهایی و فقر، مانند داستان ازدواج پیامبر با اُمّ سلمه .

3. آزادی اسیران، مانند داستان ازدواج پیامبر با جویریه و صفیه که پیامبر، آن دو را آزاد کرد و سپس با آنها ازدواج کرد که نتیجة آن، الگو گرفتن مسلمانان و آزادی بسیاری از اسیران و کنیزان شد .

4. باطل کردن سنّت‌های جاهلی، مانند ازدواج پیامبر با زینب دختر جحش، زن پسر خواندة خویش (زید). گفتنی است که با نزول ایه سوم سورة نساء، مردان با رعایت عدالت فقط می‌توانند چهار همسر داشته باشند و همه ازدواج‌های پیامبر(ص) قبل از نزول این حکم بوده است و نیز با نزول ایه 52 سورة احزاب، پیامبر حق نداشت با زن دیگری ازدواج کند، حتی اگر همه زنانش را طلاق می‌داد .


:: بازدید از این مطلب : 127
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
شنبه 19 مهر 1393

سوال:زنان پیامبر چند نفربودند؟

 

پاسخ:

بر اساس آنچه از قرآن و گفتار و رفتار معصومان(ع) به دست می‌اید، زن و مرد، از هویت انسانی واحدی برخوردارند ؛ هدف از آفرینش، تکامل و سعادت هر دوِ آنهاست و در راه تعالی و رشد، دشمن مشترکی (شیطان) دارند .

پیامبر اسلام که رحمة للعالمین،1 اُسوة حَسَنه2 و دارای خُلق عظیم3 است، بر خلاف فرهنگ جاهلی، زنان را گرامی می‌داشت، با آنان مشورت می‌کرد، به پرسش‌های آنها پاسخ می‌داد، . . . و نسبت به آنها، کریمانه و خداپسندانه رفتار می‌کرد4 و توصیه‌های فراوانی در حقّ زنان امّت خویش داشته است.

همسران پیامبر


1. خدیجه، نخستین ازدواج:
پیامبر در سن 25 سالگی، پانزده سال قبل از بعثت، با خدیجه که چهل ساله بود و از دو شوهر قبلی‌اش فرزندانی داشت، ازدواج کرد . وی به تعبیر خود پیامبر، بهترین زن پیامبر بود و تمام اموال و امکانات خود را در خدمت به دین محمّدی، در اختیار پیامبر قرار داد و با وی، عاشقانه زندگی کرد و پیامبر با وی هیچ مشکلی نداشت .

خدیجه، در سال دهم بعثت و در سن 65 سالگی فوت کرد و پیامبر، در آن زمان، پنجاه سال داشت. پیامبر(ص) تا خدیجه زنده بود، ازدواج نکرد و جز از خدیجه و ماریة قِبطیه، صاحب فرزند نشد .

در زمان جاهلیت، خدیجه را « طاهره » می‌گفتند و پیامبر به او لقب « کبری » داد و تا پایان عمر شریفشان، پیوسته او را به نیکی یاد می‌کرد.

از عایشه روایت است که: هر گاه پیامبر می‌خواست از خانه خارج شود، به یاد خدیجه می‌افتاد و او را به نیکویی یاد می‌کرد . روزی از ایام، حسادتم تحریک شد و گفتم: ایا او غیر از زنی پیر، چیز دیگری بود ؟ خداوند به جای او بهترش را نصیبت کرده است .

پیامبر غضبناک شد، به طوری که موهای جلو سرش از شدّت غضب می‌لرزید و می‌گفت: «نه، به خدا سوگند ! بهتر از او را به من نداد . او به من ایمان آورد، در حالی که مردم، کفر ورزیدند ؛ مرا تصدیق کرد، در حالی که مردم تکذیبم کردند ؛ با مال خودش مرا یاری و همراهی کرد، در حالی که مردم محرومم کردند و خداوند از او فرزندهایی روزی من کرده، در حالی که مرا از فرزندان زنان دیگر، محروم کرد».

[ عایشه می‌گوید: ] عهد کردم که دیگر هیچ گاه از خدیجه، به بدی یاد نکنم5.

2. سوده: پیامبر پس از خدیجه، با سوده - که بیوه بود - ، ازدواج کرد . سوده با همسر اولش که پسر عمویش بود، در دومین هجرت تازه مسلمانان به حبشه، هجرت کردند .

پس از چند ماه از بازگشت به مکه، شوهرش فوت کرد و سپس با پیامبر ازدواج کرد . او یک‌سال از پیامبر، بزرگ‌تر بود و این ازدواج، یک‌سال قبل از هجرت صورت گرفت . وی در نگهداری فاطمه(س) و خواهرش امّ کلثوم، کوشا بود.

3. عایشه:
او دختر ابوبکر بود و در همان سال ازدواج پیامبر با سوده، در سن شش سالگی به عقد پیامبر درآمد و در سال دوم هجری در مدینه، مراسم عروسی انجام شد . او سه سال در خانه پیامبر بود، بدون آن که پیامبر، از او بهره زناشویی ببرد .

در میان زنان پیامبر، فقط عایشه بود که پیش از ازدواج با پیامبر، ازدواج نکرده بود و البته نازا بود و به همین دلیل، پیوسته به خدیجه و ماریة قبطیه، غبطه می‌خورد.

4. حَفصه:
او دختر عمر بود . با شوهرش به مدینه هجرت کرد . شوهرش در جنگ بدر و اُحد، شرکت داشت و بر اثر زخمی در جنگ اُحد، فوت کرد .

پس از آن، عمر، همسری او را به ابوبکر و سپس به عثمان - که از دوستان نزدیک و صمیمی‌اش بودند - پیشنهاد داد، ولی آنها قبول نکردند.

عمر، شکایت آن دو را به پیامبر کرد . بعد از مدتی، پیامبر(ص) از حفصه خواستگاری کرد و با او در سال سوم هجرت، ازدواج کرد . حفصه با عایشه، همدل و همراز بود و این دو، باعث حوادث مختلفی در زندگی خصوصی پیامبر و نیز حیات سیاسی اسلام شده‌اند.

در نقل است که ایات اول تا چهارم سوره تحریم و ایات 28 و 29 از سوره احزاب، در شأن ایشان، نازل گشته است .

5. زینب، دختر خُزَیمه:
شوهرش در جنگ اُحُد شهید شد . بعد از حفصه، در سال چهارم هجری، به ازدواج پیامبر درآمد و پس از دو یا سه ماه، در حیات پیامبر، فوت کرد .

6 . رَمله ( اُمّ حَبیبه):
او دختر ابوسفیان و خواهر معاویه بود . با شوهرش به همراه مسلمانان به حبشه هجرت کرد و در آن جا صاحب دختری به نام حبیبه شد .

از آن پس به او کُنیه اُمّ حبیبه دادند . در حبشه، شوهرش نصرانی شد و در آن جا فوت کرد . غُربت و مسیحی شدن شوهرش، او را رنج می‌داد تا آن که پیامبر، به نجاشی نامه نوشت و از راه دور، از او خواستگاری کرد و پس از بازگشتش به حبشه، در سال هفتم هجرت، با او ازدواج کرد.

ابوسفیان که روزگاری سخت‌ترین دشمن پیامبر بود، آن گاه که پیامبر با دخترش ازدواج کرد، از فرط شادمانی گفت: «شکست و خواری، بر این جوان‌مرد، مباد!».

7. هند، دختر حُذَیفه ( اُمّ سَلَمه) :
شوهر او، ابوسلمه، دوست پیامبر بود و در سال دوم هجری، زمانی که پیامبر برای دستیابی به کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان، از مدینه خارج شدند، وی جانشین پیامبر در مدینه بود .

او از هجرت کنندگان به حبشه بود . پس از بازگشت از حبشه به مکه، به تنهایی به مدینه هجرت کرد و همسرش اُمّ سلمه، یک سال بعد، به مدینه هجرت کرد و به شوهر پیوست . آنها صاحب دو پسر به نام‌های: سَلَمه و عمر و دو دختر به نام‌های: دُرّه و زینب بودند . اُمّ سلمه، پس از فوت شوهرش، خواستگاری ابوبکر و عمر را رد کرد.

پیامبر با او در حالی که چهار فرزند یتیم داشت، ازدواج کرد. امّ سلمه، همیشه سعی داشت که رضایت پیامبر را به دست آورد . او، خدیجه، فاطمه و علی را دوست می‌داشت و از آنان به نیکی یاد و دفاع می‌کرد. او تا سال 62 هجری، زنده بود و آخرین همسر پیامبر بود که از دنیا رفت .

8 . زینب، دختر جَحْش اسدی:
او دختر عمّة پیامبر بود که به دستور پیامبر، به ازدواج زید بن حارثه درآمد . زید، غلامی بود که پیامبر(ص) او را آزاد کرد و سپس به فرزندی پذیرفت .

زید و زینب، به دلایل شخصیتی و قبیله‌ای، نتوانستند زندگی مشترک را ادامه بدهند و زید، پس از سیزده سال زندگی مشترک، زینب را طلاق داد. وقتی که عدّة زینب تمام شد، پیامبر به فرمان الهی6، با او ازدواج کرد و پس از آن، سنّت جاهلی شکست و ازدواج با همسر پسر خوانده، جایز شد. البته در این داستان، ایة حجاب نیز نازل شد .

گفتنی است که زینب، اولین زن از زنان پیامبر بود که پس از رحلت ایشان، از دنیا رفت.7

9. جُوَیریه: در نبرد پیامبر با بنی المصطَلِق، اسیر و شوهرش کشته شد . در تقسیم غنائم، سهم ثابت بن قیس شد و با وی قرار گذاشت در قبال پرداخت مبلغ معینی، آزاد شود . جویریه برای تهیه پول، نزد پیامبر آمد . ایشان قیمت او را داد و آزادش کرد و سپس به ازدواج پیامبر درآمد.

وقتی این خبر، به مسلمانان رسید، آنها حدود صد اسیر قبیله بنی المصطلق را - که حالا دیگر از خویشاوندان پیامبر شده بودند - آزاد کردند .

10. صَفیه: در فتح خیبر، او به اسارت پیامبر درآمد و شوهر دومش، کشته شد . پیامبر(ص) او را آزاد کرد و بین « ماندن در خیبر و یهودی ماندن» و یا « اسلام آوردن و همسری پیامبر»، مخیر کرد.

او اسلام آورد و با پیامبر ازدواج کرد و به برکت آن، بین یهودیان و مسلمانان، آشتی و دوستی برقرار شد . اسیران یهود، آزاد شدند و بسیاری از یهودیان به پذیرش اسلام، ترغیب شدند و مسلمانان رضایت دادند که اهل خیبر در آن جا بمانند و کشاورزی خیبر را به عهده بگیرند .

صفیه، زن با ادب و دانایی بود و به پیامبر، محبّت داشت و در نقل است که در وقت احتضار پیامبر، بیش از زنان دیگر اشک ریخت.

11. ماریة قِبطیه: او و خواهرش را حاکم اسکندریه، در پاسخ به نامه پیامبر (دعوت به اسلام)، به عنوان هدیه برای پیامبر فرستاد . آنها در سال هشتم هجری، به مدینه رسیدند و پیامبر، خواهر ماریه را به حسّان بن ثابت داد و خود ماریه، کنیز پیامبر شد.

منزل او مانند همسران دیگر پیامبر، در نزدیکی مسجد نبود، بلکه در باغی در اطراف مدینه جای داشت. پیامبر، او را بسیار دوست می‌داشت و مانند همسران دیگرش به منزل او می‌رفت .

پیامبر بعد از خدیجه، فقط از ماریه، صاحب فرزند پسری به نام ابراهیم شد که چند ماه قبل از ارتحال حضرت، در 16 یا 18 ماهگی، از دنیا رفت؛ امّا این مسئله (تولد فرزند پسر)، سلامت مزاجی پیامبر را که مورد کنایه و طعنه برخی بود، ثابت کرد .

12. مَیمونه:
یک‌سال بعد از صلح حُدَیبیه، طبق قرارداد با مشرکان مکّه، پیامبر و دو هزار مسلمانان همراه او، سه روز، جهت ادای عمره، در مکه اقامت داشتند . جلال و عظمت چشم‌گیر مسلمانان، اثر عجیبی در روحیه مردم مکه گذاشت، از جمله باعث شد میمونه - که بیوه زن بود - ، خود را به پیامبر ببخشد و به صورت افتخاری، با پیامبر ازدواج کند.


دلایل تعدّد زوجات پیامبر


در جزیره العرب، به دلایل فراوانی جنگ و غارت، نسبت زنان به مردان، بیشتر بود و نیز مشکلات اقتصادی خانواده‌ها و قبایل، باعث رواج پدیده چند همسری شده بود .

در این میان، تنها پیامبر نبوده است که چند همسر داشته است، با این حال، با شرح کوتاهی که درباره هر یک از همسران پیامبر خواهد آمد (که در آن، نکات قابل توجّهی گفته شده است) و نیز ساده‌زیستی ایشان با همسرانشان، روشن می‌گردد که هدف و فلسفه این ازدواج‌ها، شهوت و امور جنسی، لذّت‌جویی و خواهش‌های نفسانی نبوده است .

برای تعدّد همسران پیامبر، دلایلی ذکر کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. برقراری پیوند با قبایل عرب و کسب موقعیت بهتر اجتماعی برای تبلیغ و گسترش اسلام و جلوگیری از کارشکنی آنها . از این رو، پیامبر از قبایل مهم عرب و نیز از یهودیان مدینه (صفیه)، همسر انتخاب کرد و از انصار که نسبت به پیامبر دشمنی نداشتند، همسری نگرفت .

در فرهنگ عربستان، ازدواج، مهم‌ترین پیوند و میثاق اجتماعی بوده است .

2. تشویق مسلمانان به ازدواج با زنان سالمند و سرپرست و یتیم‌دار و نجات آنها از تنهایی و فقر، مانند داستان ازدواج پیامبر با اُمّ سلمه .

3. آزادی اسیران، مانند داستان ازدواج پیامبر با جویریه و صفیه که پیامبر، آن دو را آزاد کرد و سپس با آنها ازدواج کرد که نتیجة آن، الگو گرفتن مسلمانان و آزادی بسیاری از اسیران و کنیزان شد .

4. باطل کردن سنّت‌های جاهلی، مانند ازدواج پیامبر با زینب دختر جحش، زن پسر خواندة خویش (زید). گفتنی است که با نزول ایه سوم سورة نساء، مردان با رعایت عدالت فقط می‌توانند چهار همسر داشته باشند و همه ازدواج‌های پیامبر(ص) قبل از نزول این حکم بوده است و نیز با نزول ایه 52 سورة احزاب، پیامبر حق نداشت با زن دیگری ازدواج کند، حتی اگر همه زنانش را طلاق می‌داد .


:: بازدید از این مطلب : 118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

زرتشت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 
Faravahar-Gold.svg زرتشت Faravahar-Gold.svg

نگاره‌ای تخیلی از زرتشت
زادروز احتمالاً ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد
محل زندگی نتیجهٔ قطعی به دست نیامده‌است. «در متن‌های سنتی آذربایجان، ری و سیستان را زادگاه او دانسته‌اند، امروزه بیشتر حدود خوارزم و خراسان را به عنوان خاستگاه او پیشنهاده‌اند».
نام‌های دیگر اشوزَرتُشت، اِسپنتمان
پیشه پیامبر، روحانی
مذهب مزدیسنا
آثار گات‌ها
همسر سه بار ازدواج، نام زن سوم هووی
فرزندان ایست واستر و سه دختر به نام‌های فرینی و ثریتی و پوروچیستا
والدین مادر دوغدو و پدر پوروشسپ

زَرتُشت یا زَردُشت یا اشوزَرتُشت، پیامبر ایران باستان بود که مزدیسنا را بنیان گذاشت.[۱] وی همچنین سراینده گات‌ها، کهن‌ترین بخش اوستا می‌باشد.[۲] زمان و محل دقیق تولد وی مشخص نیست اما گمانه‌زنی‌ها و اسناد، زمانی بین ۶۰۰۰ تا ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را برای او حدس زده‌اند و زادگاه وی را به مناطق مختلفی مانند ری،[۳] آذربایجان،[۴] خوارزم،[۵] سیستان[۶] و خراسان[۷][۸] نسبت داده‌اند. تعلمیات زرتشت بعدها با باورهای بومی ایرانیان ترکیب شد و مزدیسنای کنونی که نزدیک به پنج سده دین رسمی ایران نیز بوده‌است، را پدید آورد. نام زرتشت در فهرست یکصد نفرهٔ انسان‌های تاثیرگذار تاریخ که توسط مایکل هارت تنظیم شده‌است، قرار دارد.[۹] دین زرتشت امروزه حدود ۲۰۰ هزار تن پیرو در ایران، هند و برخی نقاط دیگر جهان دارد.[۱۰]

 

 

ریشه و معنای نام

نام زرتشت بر اساس متون اوستایی زراثوشترا بوده‌است که نامی مرکب است. از «زَرَت» که ممکن است معنی زرد و زرین یا پیر داشته باشد و «اشترا» که برخی آن را شتر و برخی معنی آن را آسترا به معنی ستاره در نظر گرفته‌اند. دارندهٔ شتر زرد، دارندهٔ شتر پیر، دارندهٔ شتر با جرأت، درخشان و زرد مثل طلا، پسر ستاره، ، ستارهٔ درخشان و روشنایی زرین معانی گوناگونی است که تا به‌حال محققان برای نام زرتشت ذکر کرده‌اند.[۱۱]

زمان زندگانی زرتشت

نوشتار اصلی: زمان ظهور زرتشت
 
نگاره‌ای از زرتشت در آتشکده یزد

زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهش‌های دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفتگو شده‌است که حتّی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم می‌کند.[۱۲]

  • اودوکسوس کنیدوسی که هم‌زمان با افلاطون بوده‌است، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون می‌داند.[۱۳]
  • جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را روز خرداد از ماه فروردین برابر با ۶ فروردین[۱۴] و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد[۱۵] و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ پیش از میلاد[۱۶] تعیین کرده‌است.
  • بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، زمان زرتشت را سده پنجم تا ششم پیش از میلاد در نظر گرفته‌اند.[۱۷] در کتاب بندهشن آمده‌است که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پیش از انقراض شاهنشاهی هخامنشی به بعثت رسید. اما در ارداویرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پیش از حمله اسکندر ذکر می‌شود و بنابراین، چون اسکندر ۳۳۰ پیش از میلاد به ایران حمله کرده‌است، تاریخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد خواهد شد. همچنین بعضی از محققان دیگر از شباهت اسمی استفاده کرده، گشتاسپ پدر داریوش هخامنشی را با کی گشتاسپ شاه کیانی یکی دانسته‌اند، در نتیجه زمان زرتشت را حدود ۵ سده پیش از میلاد در نظر گرفته‌اند.[۱۸]
  • امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد می‌زیسته‌است.[۱۹]

خاستگاه زرتشت

نوشتار اصلی: خاستگاه زرتشت

با آنکه در مورد زادگاه زرتشت تاکنون تحقیق گسترده‎ای صورت گرفته ولی هنوز نتیجهٔ قطعی به دست نیامده‌است.[۲۰] از گات‌ها که تنها مآخذ اساسی راجع به زندگی زرتشت است، هیچگونه اطلاع روشنی، خواه در باب مولد و خواه دربارهٔ محل دعوت و منطقهٔ عمل او، به دست نمی‌آید.[۲۱] در چندین قسمت از یشت‌ها در اوستا محل فعالیت دینی زرتشت ایرانویج ذکر شده‌است.[۲۲]

در منابع زبان پهلوی و به دنبال آنها در کتاب‌های عربی و فارسی ایرانویج را با آذربایجان یکی شمرده‌اند. دانشمندان انتساب زرتشت را به آذربایجان، به دلایل فراوان مردود می‌دانند که مهم‌ترین آنها دلایل زبانی است. زبان اوستایی یعنی زبان کتاب اوستا زبانی است متعلق به شرق ایران و در این کتاب هیچ نشانی از واژه‌هایی که اصل مادی یا فارسی باستان داشته باشد، دیده نمی‌شود. امروزه بیشتر دانشمندان ایران‌شناس ایرانویج را خوارزم به شمار آورده و زادگاه زردشت را آنجا دانسته‌اند.[۲۳][۲۴]

تبار و خانواده زرتشت

مادر زرتشت دوغدو دختر فری‌هیم‌رَوا و پدر وی پوروشسپ نام داشتند.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود.[۲۹] حاصل ازدواج پوروشسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌هاست.[۳۰]

زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده‌است، زن سوم او هووی نام داشته، هووی از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتر، وزیر کی گشتاسپ شاه کیانی بوده‌است.

زن نخست او پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نام‌های فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت.[۳۱] زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد می‌کند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسب می‌نامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نام‌های اورْوْتَتْ‌نَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده،[۳۲] و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشته‌است.[۳۳]

نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیو ماه بود، که فروردین یشت[۳۴] از او نام می‌برد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به شمار آمده‌است.[۳۵][۳۶]

زندگی زرتشت

 
تصویری خیالی از زرتشت (در عقب تصویر) و بطلمیوس در جلو. نقاشی از رافائل، مکتب آتن، پیرامون ۱۵۱۰ میلادی.

گرچه در اوستای موجود جای جای اشاره‌های پراکنده‌ای به نام و خانواده و برخی حوادث زندگی زرتشت می‌شود ولی زندگینامهٔ او به طور منظم و پیوسته عرضه نمی‌گردد. شواهد موجود نشان می‌دهد که شرح زندگی زرتشت در سه نَسک (بخش) از ۲۱ نَسک اوستا به نام‌های سپند، چهرداد و وشتاسپ ساست آمده بوده‌است. اصل متن اوستایی و ترجمهٔ پهلوی این بخش‌ها در دست نیست اما خلاصهٔ مطالب آنها در کتاب هشتم دینکرد نقل شده‌است.[۳۷]

آگاهی‌های تاریخی و واقعی دربارهٔ زندگی زرتشت بسیار اندک است. آنچه در اوستا و در منابع پهلوی و فارسی آمده‌است، بیشتر جنبهٔ اساطیری دارد، گرچه در این مطالب نیز حقایقی می‌توان یافت. آنچه به یقین در مورد زندگی زرتشت از متون اوستایی بر می‍آید اینست زرتشت از کودکی تعلیمات روحانی دیده‌است زیرا در گات‌ها (یسن ۳۳، بند ۱) خود را زوتَر نامیده‌است و آن اصطلاحی است که در مورد دین مردی که دارای شرایط کامل روحانیت است، به کار می‌رود. در گات‌ها (یسن ۴۳) اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورامزدا شده‌است. زرتشت در تبلیغ دین خود با دشواری‌هایی روبرو بوده‌است. در سرودهای خویش (یسن ۴۶، بند ۲) از فقر و کمی تعداد حامیانش می‌گوید و از بدکاری پیشگویان و روحانیان هم وطن خود کوی‌ها و کرپن‌ها، گله و شکایت دارد و از بعضی دشمنان خود مانند بندوه و گرهمه (یسن ۴۹، بند ۱ و ۲) نام می‌برد. سرانجام بر آن می‌شود که از زادگاه خود دور شود و به سرزمین مجاور برود که فرمانروای آن کی گشتاسپ است. زرتشت در این سرزمین سرانجام با موفقیت روبرو می‌گردد. با گِرَوِش کی گشتاسپ به دین زرتشت، مخالفت‌های حکمرانان همجوار برانگیخته می‌شود. نام برخی از فرمانروایان مخالف زرتشت در آبان‌یشت (یشت ۵، بند ۱۰۹) آمده‌است که از میان آنان ارجاسب تورانی از همه نامورتر است. برحسب سنت زرتشت در سن ۷۷ سالگی کشته شد و قاتل او توربراتور نام دارد.[۳۸]

جایگاه گات‌ها، سخنان زرتشت، در اوستا

قدیم‌ترین و مقدس‌ترین قسمت اوستا کتاب دینی زرتشتیان، گات‌ها می‌باشد. از زمان‌های بسیار قدیم گات‌ها را سخنان و اشعار خود زرتشت می‌دانستند.[۳۹] اوستایی که اکنون در دست است تنها یک چهارم کتابی است که در دورهٔ ساسانیان وجود داشته‌است.[۴۰] اوستا در شکل کنونی خود شامل پنج بخش است. بخش‌های اوستا عبارتند از:

  • یسنا به معنی پرستش و نیایش است و مهمترین قسمت اوستاست. سخنان زرتشت موسوم به گات‌ها، در آن گنجانده شده‌است. کلاً شامل ۷۲ فصل یا هات است.[۴۱]
  • ویسپرد شباهت تامی به یسنا دارد و همراه آن در مراسم دینی خوانده‌می‌شود.[۴۲]
  • یشت‌ها از برای ستایش پروردگار و نیایش امشاسپندان و فرشتگان و ایزدان است. از نظر قدمت زبانی احتمالاً چند سده با عهد گات‌ها اختلاف زمانی دارد.[۴۳][۴۴] یشت‌ها گروهی از متن‌های کهن هستند که از راه تلفیق در گنجینهٔ آیین زرتشتی گنجانده شده‌اند.[۴۵]
  • وندیداد به معنی قانون است. این بخش شامل بسیاری از قوانین مذهبی و احکام دینی زرتشتیان می‌شود. تألیف آن معمولاً به پس از دورهٔ هخامنشی نسبت داده‌می‌شود.[۴۶] زبان و سبک و انشاء وندادید با این فرض که همهٔ کتاب از دورهٔ اول اشکانی است، کاملاً سازگار است.[۴۷]
  • خرده‌اوستا به معنی اوستای کوچک است. برای شرح نماز، ادعیه، روزهای متبرک ماه و اعیاد مذهبی سال و سایر مراسم مثل کُشتی بستن کودکان، عروسی، سوگواری و غیره درست شده‌است. این قسمت از اوستا در زمان شاپور دوم شاه ساسانی بین سال‌های ۳۱۰ تا ۳۷۹ و توسط آذرباد مهراسپندان تألیف شده‌است.[۴۸]

اهمیت گات‌ها در شناخت دین زرتشت

گات‌ها کهن‌ترین اثری است که از روزگاران پیشین برای ایران باقی‌مانده‌است و از حیث صرف و نحو و زبان و تعبیر و فکر با سایر قسمت‌های اوستا فرق دارد. قطعاتی که دلیل سخن‌گوئی خود زرتشت است، در گات‌ها بسیار دیده می‌شود. چنان که در شش تا از گات‌ها سراینده به عنوان اول شخص از خود یاد می‌کند.[۴۹] به دلیل تصرفاتی که به خصوص در دورهٔ ساسانی، در دین زرتشت، کرده‌اند، گات‌ها منبع بسیار معتبری برای شناخت عقاید اصلی زرتشت به شمار می‌رود.[۵۰] فصل‌های یسنا، هات نامیده می‌شوند. کل گات‌ها ۱۷ هات است و شامل ۲۳۸ بند و ۸۹۶ بیت و ۵۵۶۰ کلمه است. گات‌ها منظوم است و از جهت وزن شعر و تعداد مصراع‌ها در هر بند، به ۵ بخش به شرح زیر تقسیم شده‌است.

به سبب وجود لغت‌های ناشناخته، پیچیدگی زبان شعر، مشکلات دستوری و از همه مهمتر مشکل عدم آشنایی صحیح با اندیشه‌های زرتشت نمی‌توان ادعا کرد که اشعار زرتشت بطور کامل توسط دانشمندان اوستاشناس درک شده‌است، با این همه، لطف و زیبایی آن دسته از سرودهایی که معنی آن روشن است، قابل انکار نیست.[۵۲]

دین زرتشت از ورای گات‌ها

آنچه از واژه‌ها و جملات گات‌ها بر می‌آید نشان دهندهٔ اینست که زرتشت بر ضد گروه پرودگاران آریایی یعنی آن مذهبی که ایرانیان در پرستیدن قوای طبیعت با هندوان شرکت داشتند، می‌باشد.[۵۳]

یکتاپرستی

در گات‌ها اهورامزدا خدای یگانه است که جسم یا مرکب نبوده و مینوی پاک است.[۵۴] جلوه‌های خاص خدا امشاسپندان هستند.[۵۵] تقریباً دویست بار در گات‌ها به کلمهٔ مزدا یا ترکیب از این واژه بر می‌خوریم. زرتشت جز از اهورامزدا خدای دیگری نمی‌شناسد. زرتشت از گروه پروردگاران پیشین رو گردان است. تمام عظمت و جبروت مختص اهورامزدا ست. اوست آفرینندهٔ یکتا و خداوند توانا. در گات‌ها (هات ۴۴) زرتشت با یک زبان شاعرانه در توحید و اقتدار خداوند گوید:

از تو می‌پرسم ای اهورامزدا کیست پدر راستی؟ کیست نخستین کسی که راه سیر خورشید و ستاره بنمود؟ از کیست که ماه گهی تهی است و گهی پر؟ کیست که به باد و ابر تندروی آموخت؟ کیست آفرینندهٔ روشنایی سودبخش و تاریکی؟ که خواب و بیداری آورد؟ کیست که بامداد و نیمروز و شب قرار داد و دینداران را به ادای فریضه گماشت؟ کیست آفرینندهٔ فرشتهٔ مهر و محبت؟ کیست که از روی دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد.[۵۶]

پس از این پرسش‌ها زرتشت خود در پاسخ گوید:

من می‌کوشم ای اهورامزدا تو را که به توسط خرد مقدس، آفریدگار کلی، به درستی بشناسم.[۵۷]

دوگانگی خرد انسان

در گات‌ها از منازعات اهورامزدا و اهریمن و جنگ و ستیز دائمی مابین این دو که مایهٔ آنهمه بحث و مجادله گردید هیچ سخنی نرفته‌است. زرتشت اهورامزدا را سرچشمهٔ آفرینش می‌داند و در مقابل او، آفریدگار و یا فاعل شری وجود ندارد. انگره مینو و یا خرد خبیث که بعدها به مرور ایام تبدیل به اهریمن گردید و زشتی‌های جهان از قبلِ اوست در مقابل اهورامزدا نیست بلکه در مقابل سپنت مینو یا خرد مقدس است.[۵۸] در گات‌ها هات ۳۰ قطعهٔ سوم آمده‌است.

آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم تصور ظهور نمودند یکی از آنان نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری بدی (در اندیشه و گفتار و کردار) از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را.[۵۹]

همچنین در گات‌ها هات ۴۵ قطعهٔ دوم آمده‌است.

من می‌خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگانی وجود داشتند، از آن چه آن (گوهر) خرد مقدس سپنت مینو، به آن (گوهر) خرد خبیث انگره مینو گفت، اندیشه، آموزش، خرد، آرزو، گفتار، کردار، زندگانی و روان ما با هم، یگانه و یکسان نیست.[۶۰]

زرتشت مسئلهٔ نیکی و بدی را از دیدگاه فلسفی بدین صورت بیان می‌کند که خلقت جهان توسط خداوند انجام می‌یابد اما دو مینوی یا دو اصل وجود دارند که از خواص ذهن آدمی هستند. او می‌گوید این دو بنیاد زادهٔ اندیشهٔ آدمی هستند و هریک بر اندیشه و گفتار و کردار انسان اثرگذار هستند.[۶۱] این دو گوهر در سرشت آدمی وجود دارند و قضاوت دربارهٔ خوب و بد از این دو گوهر غیرمادی سرچشمه می‌گیرد. این ثنویت و دوگانگی در اخلاق و منش آدمی در مذاهب و مکتب‌های فلسفی دیگر نیز وجود دارند، مانند نفس اعلی و نفس اماره، نفس انسانی و نفس بهیمی و همچنین نام‌های دیگر.[۶۲]

اختیار انسان

در برابر این دو نیرو تکلیف انسان در دنیا چیست؟ زرتشت در گات‌ها در هات ۳۰ گوید «مرد دانا باید خود برابر گزیند».[۶۳] انسان برپایهٔ سرودهای زرتشت آزاد است و اختیار گزینش دارد. زرتشت در در گات‌ها در هات ۳۰ بخش ۲ می‌گوید

به سخنان مهین گوش فرا دهید. با اندیشهٔ روشن به آن بنگرید میان این دو آئین (دروغ و راستی) خود تمیز دهید. پیش از آنکه روز واپسین فرا رسد، هر کسی به شخصه دین خود اختیار کند. بشود که در سرانجام کامروا گردیم.[۶۴]

ارج‌گذاری زندگی در این جهان

زرتشت به زندگانی دنیوی بی‌اعتنا نیست و درویشی در آن راهی ندارد. زرتشت رسالت خود را فقط مذهبی و معنوی نمی‌داند و در ترقی امور اقتصادی و بهبود زندگانی مادی نیز کوشاست. بخصوص زرتشت به‌آباد کردن زمین و کشاورزی اهمیت زیادی داده‌است. زرتشت در سخنان خویش خطاب به کشاورزان می‌گوید که کشور خداپرست کی گشتاسپ باید از نیروی آنان برتری به هم‌رساند و سرمشق دیگران گردد. در هات ۳۴ گات‌ها بند ۱۴ آمده‌است

آری ای مزدا از پاداش گران‌بهای تو در همین جهان کسی بهره‌مند شود که در کار و کوشش است.[۶۵]

اساس دین زرتشت

(پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک)، از خصایص و اصول مزدیسنا است. در سراسر گات‌ها این سه کلمه بارها تکرار شده‌است. در هات ۵۱ گات‌ها بند ۲۱ آمده‌است

از پرتو پارسائی به مقام تقدس رسند چنین کسی از پندار و گفتار و کردار نیک و ایمان خویش به راستی ملحق گردد. اهورامزدا به میانجی وهومن (مظهر اندیشه نیک و خرد و دانایی خداوند) به چنین کسی کشور جاودانی ارزانی دارد. مرا نیز چنین پاداش نیکی آرزوست.[۶۶]

همچنین انسان باید در فتح راستی و شکست دروغ بکوشد.[۶۷] در هات ۳۰ گات‌ها بند ۸ آمده‌است

کشور جاودانی (بهشت) از آن کسی است خواهد بود که در زندگانی خویش با دروغ بجنگد و آن را در بند نموده، به دست راستی بسپرد.[۶۸]

آیین پرستش و مراسم دینی

در گات‌ها به هیچ روی از آیین‌های دین و مراسم پرستش و آداب قربانی و اعیاد گفتگو نیست. زرتشت اعمال قربانی و باده‌نوشی‌های دینی و بکار بردن هوم را با سختی و قاطعیت مردود دانسته‌است.[۶۹] پلوتارک مورخ یونانی نوشته است زرتشت ایرانیان را در عبادت اهورامزدا فقط به فدیه معنوی که نیایش و سپاسگزاری باشد موعظه نمود.[۷۰]

عنوان کاهنان و پیشوایان مذهبی پیش از زرتشت کرپان بود که مراسم و نیرنگ‌ها و مناسک دینی را که بسیار پیچیده بود، برای مردم انجام می‌دادند و علاوه بر دستمزدهای کلان، قدرت فوق‌العاده‌ای داشتند.[۷۱] هوم نوشابهٔ سکرآوری بود که در این نیایش‌های مذهبی می‌نوشیدند، مرگ‌زدائی صفت آن بود و پیداست که هوم را نیز بسان ایزدان و فرشتگان به یاری می‌خواندند.[۷۲]

در هات ۳۲ گات‌ها بند ۱۲ و ۱۴ آمده‌است

نفرین تو باد ای مزدا به کسانی که با فریاد شادمانی گاو قربانی می‌کنند.[۷۳]

همچنین در منع مسکرات در مراسم مذهبی در هات ۴۸ گات‌ها بند ۱۰ آمده‌است

کی ای مزدا شُرَفا به رسالت نیک‌پی خواهند برد؟ کی این مشروب سکرآوردنده و کثیف را خواهی برانداخت؟ از آن چیزی که کرپانهای زشت کردار و شهریاران بدرفتار، به عمد ممالک را می‌فریبند.[۷۴]

سنجش اعمال در روز رستاخیز

مزدا پس از سر آمدن زندگانی در روز واپسین در کشور جاودانی خود، آنچه نیک و نیک‌تر است به آن کسی بخشد که خشنودی او را بجای آورد، همچنین زشتکردار را که از او نافرمانبرداری نمود، به سزا رساند.[۷۵]

همچنین در در هات ۴۶ گات‌ها بند ۱۰ و ۱۱، هات ۵۰ بند ۴ و هات ۵۱ بند ۱۳، از پل چینود ذکر رفته‌است.

این چنین این نفس دروغ‌پرست، پاداش یقینی هدایت‌شدگان راه راست را، از خود دور نمود. روانش در سر پل چینود هنگام حساب واپسین در بیم و هراس خواهد بود، برای آنکه از کردار و گفتار خویش از راه راست دور افتاد.[۷۶]

کرپان‌ها و کوی‌ها (کاهنان مذهبی و رهبران سیاسی مخالف زرتشت) به واسطهٔ تسلط خویش، مردم را به سوی اعمال زشت دلالت کنند تا آنکه حیات جاودانی آخرت آنان را تباه نمایند. روان و وجدان آنان وقتی که به نزدیک پل چینود رسد، در بیم و هراس خواهد افتاد. آنان جاویدان در خانهٔ دروغ (دوزخ) بمانند.[۷۷]

ازدواج

در گات‌ها، هات ۵۳، پند زرتشت به دخترش پوروچیستا هنگام ازدواج با جاماسپ وزیر دوران کی گشتاسپ چنین آمده‌است.[۷۸]

اینک تو ای پوروچیستا، جوان‌ترین دختر زرتشت، من از روی پاکی و راستی و نیک منشی، جاماسپ را که از راست‌کرداران و پشتیبانان آیین راستی است، جهت تو برگزیده‌ام. پس اکنون برو و در این باب بیندیش و خردت را راهنما قرار داده و پس از موافقت به اجرای مراسم مقدس ازدواج پرداز.[۷۹]

چگونگی ازدواج به موجب عقاید نخستین و صدر آیین زرتشتی، با آن چه بعدها به زرتشت نسبت دادند، سازگاری و هماهنگی ندارد. در زمان ساسانیان اصرار می‌شد که ازدواج میان خویشاوندان، از ضروریات دین و از تعالیم زرتشت است، برخلاف این نظر نه خود زرتشت و نه فرزندان و پیروانش به چنین اصلی عمل نکردند. بعید و بلکه محال است که زرتشت دربارهٔ ازدواج با خویشان و اقوام دستور دهد و در همان حال خود و پیروانش برخلاف آن عمل کنند. چنانکه از گفتهٔ هرودوت بر می‌آید قبل از فتح مصر توسط کمبوجیه دوم چنین قانونی که نکاح با خواهر را تجویز کرده‌باشد، در ایران وجود نداشته‌است.[۸۰] هرودوت دربارهٔ ازدواج کمبوجیه و خواهرش می‌نویسد:

با آنکه در هیچ دوره و زمانی در پارس سابقه نداشت، برادر با خواهر وصلت کند، باوجود این کمبوجیه به این خیال افتاد که برخلاف شرع و آئین قومی خویش، با خواهر خود ازدواج کند. پس قضات شاهی را احضار کرد و پرسید «آیا در پارس قانونی هست که اگر وی بخواهد ازدواج بین خواهر و برادر را مجاز سازد؟» داوران شاهی هر چند نتوانسته بودند، قانونی پیدا کنند که چنین امری را تجویز کند ولی قانونی یافتند که به پادشاه ایران اختیار می‌داد، به آنچه دلخواه اوست، رفتار کند. بدین ترتیب قضات در اثر بیمی که از قهر کمبوجیه داشتند قاعده‌ای تازه فراهم ساخته، جان خود را از خطر رهانیدند.[۸۱]

ازدواج میان محارم در برخی خاندان‌های سلطنتی باستانی، برای نگهداری خون و مالکیت رایج بوده‌است و عیلامیان و مصریان و تایلندی‌ها و غیره، این رسم را داشته‌اند اما از گفتهٔ هرودوت چنین بر می‌آید که تا زمان کمبوجیه این رسم نزد پارسیان غریب و ناخوشایند بوده‌است.[۸۲] اظهار صریح هرودوت مبنی بر نظرخواهی کمبوجیه از قضات خود قرینهٔ دیگری است مبنی بر اینکه این ازدواج امری مغایر با سنت‌ها بوده‌است زیرا در غیر اینصورت کسب نظر مشورتی با قضات ضرورتی نداشت.[۸۳] شکی نیست که ایرانی‌ها پس از پیروزی بر مصر ارتباط تامی با این ملت داشته‌اند. احتمالاً از آن زمان در پیروی از مصری‌ها بعضی از اعضای خاندان سلطنتی چنین عملی را مرتکب شده و پس از آن موبدان را تحریک و تحریض نموده که فتوا برای مشروعیت بخشیدن به آن صادر نمایند.[۸۴]

زرتشت از دیدگاه اسلام

از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را هم‌ردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده‌است،[۸۵] زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شده‌است. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیده‌است و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آورده‌است.[۸۶]

البته بین اهل ایمان و یهود و صابئان و نصاری و مجوس، و آنانکه به خدا شرک آوردند محققاً روز قیامت میان آنها خدا جدائی افکند که او بر احوال همهٔ موجودات عالم (بصیر) و گواه است.[۸۷]

در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شده‌است و چون از مشرکان جدا شده‌است، بسیاری این برداشت را کرده‌اند که در اصل دینی یکتاپرستانه بوده‌است.[۸۸] همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرتشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شده‌است.[۸۹] بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بوده‌است.[۸۶] زرتشت نیز خود را پیامبر دانسته‌است، آنجا که می‌گوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت، و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم».[۹۰] مسلمانان باور دارند که آموزه‌های اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورهای آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت.[۸۶]


:: بازدید از این مطلب : 112
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

زرتشت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 
Faravahar-Gold.svg زرتشت Faravahar-Gold.svg

نگاره‌ای تخیلی از زرتشت
زادروز احتمالاً ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد
محل زندگی نتیجهٔ قطعی به دست نیامده‌است. «در متن‌های سنتی آذربایجان، ری و سیستان را زادگاه او دانسته‌اند، امروزه بیشتر حدود خوارزم و خراسان را به عنوان خاستگاه او پیشنهاده‌اند».
نام‌های دیگر اشوزَرتُشت، اِسپنتمان
پیشه پیامبر، روحانی
مذهب مزدیسنا
آثار گات‌ها
همسر سه بار ازدواج، نام زن سوم هووی
فرزندان ایست واستر و سه دختر به نام‌های فرینی و ثریتی و پوروچیستا
والدین مادر دوغدو و پدر پوروشسپ

زَرتُشت یا زَردُشت یا اشوزَرتُشت، پیامبر ایران باستان بود که مزدیسنا را بنیان گذاشت.[۱] وی همچنین سراینده گات‌ها، کهن‌ترین بخش اوستا می‌باشد.[۲] زمان و محل دقیق تولد وی مشخص نیست اما گمانه‌زنی‌ها و اسناد، زمانی بین ۶۰۰۰ تا ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را برای او حدس زده‌اند و زادگاه وی را به مناطق مختلفی مانند ری،[۳] آذربایجان،[۴] خوارزم،[۵] سیستان[۶] و خراسان[۷][۸] نسبت داده‌اند. تعلمیات زرتشت بعدها با باورهای بومی ایرانیان ترکیب شد و مزدیسنای کنونی که نزدیک به پنج سده دین رسمی ایران نیز بوده‌است، را پدید آورد. نام زرتشت در فهرست یکصد نفرهٔ انسان‌های تاثیرگذار تاریخ که توسط مایکل هارت تنظیم شده‌است، قرار دارد.[۹] دین زرتشت امروزه حدود ۲۰۰ هزار تن پیرو در ایران، هند و برخی نقاط دیگر جهان دارد.[۱۰]

 

 

ریشه و معنای نام

نام زرتشت بر اساس متون اوستایی زراثوشترا بوده‌است که نامی مرکب است. از «زَرَت» که ممکن است معنی زرد و زرین یا پیر داشته باشد و «اشترا» که برخی آن را شتر و برخی معنی آن را آسترا به معنی ستاره در نظر گرفته‌اند. دارندهٔ شتر زرد، دارندهٔ شتر پیر، دارندهٔ شتر با جرأت، درخشان و زرد مثل طلا، پسر ستاره، ، ستارهٔ درخشان و روشنایی زرین معانی گوناگونی است که تا به‌حال محققان برای نام زرتشت ذکر کرده‌اند.[۱۱]

زمان زندگانی زرتشت

نوشتار اصلی: زمان ظهور زرتشت
 
نگاره‌ای از زرتشت در آتشکده یزد

زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهش‌های دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفتگو شده‌است که حتّی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم می‌کند.[۱۲]

  • اودوکسوس کنیدوسی که هم‌زمان با افلاطون بوده‌است، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون می‌داند.[۱۳]
  • جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را روز خرداد از ماه فروردین برابر با ۶ فروردین[۱۴] و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد[۱۵] و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ پیش از میلاد[۱۶] تعیین کرده‌است.
  • بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، زمان زرتشت را سده پنجم تا ششم پیش از میلاد در نظر گرفته‌اند.[۱۷] در کتاب بندهشن آمده‌است که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پیش از انقراض شاهنشاهی هخامنشی به بعثت رسید. اما در ارداویرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پیش از حمله اسکندر ذکر می‌شود و بنابراین، چون اسکندر ۳۳۰ پیش از میلاد به ایران حمله کرده‌است، تاریخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد خواهد شد. همچنین بعضی از محققان دیگر از شباهت اسمی استفاده کرده، گشتاسپ پدر داریوش هخامنشی را با کی گشتاسپ شاه کیانی یکی دانسته‌اند، در نتیجه زمان زرتشت را حدود ۵ سده پیش از میلاد در نظر گرفته‌اند.[۱۸]
  • امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد می‌زیسته‌است.[۱۹]

خاستگاه زرتشت

نوشتار اصلی: خاستگاه زرتشت

با آنکه در مورد زادگاه زرتشت تاکنون تحقیق گسترده‎ای صورت گرفته ولی هنوز نتیجهٔ قطعی به دست نیامده‌است.[۲۰] از گات‌ها که تنها مآخذ اساسی راجع به زندگی زرتشت است، هیچگونه اطلاع روشنی، خواه در باب مولد و خواه دربارهٔ محل دعوت و منطقهٔ عمل او، به دست نمی‌آید.[۲۱] در چندین قسمت از یشت‌ها در اوستا محل فعالیت دینی زرتشت ایرانویج ذکر شده‌است.[۲۲]

در منابع زبان پهلوی و به دنبال آنها در کتاب‌های عربی و فارسی ایرانویج را با آذربایجان یکی شمرده‌اند. دانشمندان انتساب زرتشت را به آذربایجان، به دلایل فراوان مردود می‌دانند که مهم‌ترین آنها دلایل زبانی است. زبان اوستایی یعنی زبان کتاب اوستا زبانی است متعلق به شرق ایران و در این کتاب هیچ نشانی از واژه‌هایی که اصل مادی یا فارسی باستان داشته باشد، دیده نمی‌شود. امروزه بیشتر دانشمندان ایران‌شناس ایرانویج را خوارزم به شمار آورده و زادگاه زردشت را آنجا دانسته‌اند.[۲۳][۲۴]

تبار و خانواده زرتشت

مادر زرتشت دوغدو دختر فری‌هیم‌رَوا و پدر وی پوروشسپ نام داشتند.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود.[۲۹] حاصل ازدواج پوروشسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌هاست.[۳۰]

زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده‌است، زن سوم او هووی نام داشته، هووی از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتر، وزیر کی گشتاسپ شاه کیانی بوده‌است.

زن نخست او پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نام‌های فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت.[۳۱] زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد می‌کند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسب می‌نامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نام‌های اورْوْتَتْ‌نَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده،[۳۲] و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشته‌است.[۳۳]

نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیو ماه بود، که فروردین یشت[۳۴] از او نام می‌برد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به شمار آمده‌است.[۳۵][۳۶]

زندگی زرتشت

 
تصویری خیالی از زرتشت (در عقب تصویر) و بطلمیوس در جلو. نقاشی از رافائل، مکتب آتن، پیرامون ۱۵۱۰ میلادی.

گرچه در اوستای موجود جای جای اشاره‌های پراکنده‌ای به نام و خانواده و برخی حوادث زندگی زرتشت می‌شود ولی زندگینامهٔ او به طور منظم و پیوسته عرضه نمی‌گردد. شواهد موجود نشان می‌دهد که شرح زندگی زرتشت در سه نَسک (بخش) از ۲۱ نَسک اوستا به نام‌های سپند، چهرداد و وشتاسپ ساست آمده بوده‌است. اصل متن اوستایی و ترجمهٔ پهلوی این بخش‌ها در دست نیست اما خلاصهٔ مطالب آنها در کتاب هشتم دینکرد نقل شده‌است.[۳۷]

آگاهی‌های تاریخی و واقعی دربارهٔ زندگی زرتشت بسیار اندک است. آنچه در اوستا و در منابع پهلوی و فارسی آمده‌است، بیشتر جنبهٔ اساطیری دارد، گرچه در این مطالب نیز حقایقی می‌توان یافت. آنچه به یقین در مورد زندگی زرتشت از متون اوستایی بر می‍آید اینست زرتشت از کودکی تعلیمات روحانی دیده‌است زیرا در گات‌ها (یسن ۳۳، بند ۱) خود را زوتَر نامیده‌است و آن اصطلاحی است که در مورد دین مردی که دارای شرایط کامل روحانیت است، به کار می‌رود. در گات‌ها (یسن ۴۳) اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورامزدا شده‌است. زرتشت در تبلیغ دین خود با دشواری‌هایی روبرو بوده‌است. در سرودهای خویش (یسن ۴۶، بند ۲) از فقر و کمی تعداد حامیانش می‌گوید و از بدکاری پیشگویان و روحانیان هم وطن خود کوی‌ها و کرپن‌ها، گله و شکایت دارد و از بعضی دشمنان خود مانند بندوه و گرهمه (یسن ۴۹، بند ۱ و ۲) نام می‌برد. سرانجام بر آن می‌شود که از زادگاه خود دور شود و به سرزمین مجاور برود که فرمانروای آن کی گشتاسپ است. زرتشت در این سرزمین سرانجام با موفقیت روبرو می‌گردد. با گِرَوِش کی گشتاسپ به دین زرتشت، مخالفت‌های حکمرانان همجوار برانگیخته می‌شود. نام برخی از فرمانروایان مخالف زرتشت در آبان‌یشت (یشت ۵، بند ۱۰۹) آمده‌است که از میان آنان ارجاسب تورانی از همه نامورتر است. برحسب سنت زرتشت در سن ۷۷ سالگی کشته شد و قاتل او توربراتور نام دارد.[۳۸]

جایگاه گات‌ها، سخنان زرتشت، در اوستا

قدیم‌ترین و مقدس‌ترین قسمت اوستا کتاب دینی زرتشتیان، گات‌ها می‌باشد. از زمان‌های بسیار قدیم گات‌ها را سخنان و اشعار خود زرتشت می‌دانستند.[۳۹] اوستایی که اکنون در دست است تنها یک چهارم کتابی است که در دورهٔ ساسانیان وجود داشته‌است.[۴۰] اوستا در شکل کنونی خود شامل پنج بخش است. بخش‌های اوستا عبارتند از:

  • یسنا به معنی پرستش و نیایش است و مهمترین قسمت اوستاست. سخنان زرتشت موسوم به گات‌ها، در آن گنجانده شده‌است. کلاً شامل ۷۲ فصل یا هات است.[۴۱]
  • ویسپرد شباهت تامی به یسنا دارد و همراه آن در مراسم دینی خوانده‌می‌شود.[۴۲]
  • یشت‌ها از برای ستایش پروردگار و نیایش امشاسپندان و فرشتگان و ایزدان است. از نظر قدمت زبانی احتمالاً چند سده با عهد گات‌ها اختلاف زمانی دارد.[۴۳][۴۴] یشت‌ها گروهی از متن‌های کهن هستند که از راه تلفیق در گنجینهٔ آیین زرتشتی گنجانده شده‌اند.[۴۵]
  • وندیداد به معنی قانون است. این بخش شامل بسیاری از قوانین مذهبی و احکام دینی زرتشتیان می‌شود. تألیف آن معمولاً به پس از دورهٔ هخامنشی نسبت داده‌می‌شود.[۴۶] زبان و سبک و انشاء وندادید با این فرض که همهٔ کتاب از دورهٔ اول اشکانی است، کاملاً سازگار است.[۴۷]
  • خرده‌اوستا به معنی اوستای کوچک است. برای شرح نماز، ادعیه، روزهای متبرک ماه و اعیاد مذهبی سال و سایر مراسم مثل کُشتی بستن کودکان، عروسی، سوگواری و غیره درست شده‌است. این قسمت از اوستا در زمان شاپور دوم شاه ساسانی بین سال‌های ۳۱۰ تا ۳۷۹ و توسط آذرباد مهراسپندان تألیف شده‌است.[۴۸]

اهمیت گات‌ها در شناخت دین زرتشت

گات‌ها کهن‌ترین اثری است که از روزگاران پیشین برای ایران باقی‌مانده‌است و از حیث صرف و نحو و زبان و تعبیر و فکر با سایر قسمت‌های اوستا فرق دارد. قطعاتی که دلیل سخن‌گوئی خود زرتشت است، در گات‌ها بسیار دیده می‌شود. چنان که در شش تا از گات‌ها سراینده به عنوان اول شخص از خود یاد می‌کند.[۴۹] به دلیل تصرفاتی که به خصوص در دورهٔ ساسانی، در دین زرتشت، کرده‌اند، گات‌ها منبع بسیار معتبری برای شناخت عقاید اصلی زرتشت به شمار می‌رود.[۵۰] فصل‌های یسنا، هات نامیده می‌شوند. کل گات‌ها ۱۷ هات است و شامل ۲۳۸ بند و ۸۹۶ بیت و ۵۵۶۰ کلمه است. گات‌ها منظوم است و از جهت وزن شعر و تعداد مصراع‌ها در هر بند، به ۵ بخش به شرح زیر تقسیم شده‌است.

به سبب وجود لغت‌های ناشناخته، پیچیدگی زبان شعر، مشکلات دستوری و از همه مهمتر مشکل عدم آشنایی صحیح با اندیشه‌های زرتشت نمی‌توان ادعا کرد که اشعار زرتشت بطور کامل توسط دانشمندان اوستاشناس درک شده‌است، با این همه، لطف و زیبایی آن دسته از سرودهایی که معنی آن روشن است، قابل انکار نیست.[۵۲]

دین زرتشت از ورای گات‌ها

آنچه از واژه‌ها و جملات گات‌ها بر می‌آید نشان دهندهٔ اینست که زرتشت بر ضد گروه پرودگاران آریایی یعنی آن مذهبی که ایرانیان در پرستیدن قوای طبیعت با هندوان شرکت داشتند، می‌باشد.[۵۳]

یکتاپرستی

در گات‌ها اهورامزدا خدای یگانه است که جسم یا مرکب نبوده و مینوی پاک است.[۵۴] جلوه‌های خاص خدا امشاسپندان هستند.[۵۵] تقریباً دویست بار در گات‌ها به کلمهٔ مزدا یا ترکیب از این واژه بر می‌خوریم. زرتشت جز از اهورامزدا خدای دیگری نمی‌شناسد. زرتشت از گروه پروردگاران پیشین رو گردان است. تمام عظمت و جبروت مختص اهورامزدا ست. اوست آفرینندهٔ یکتا و خداوند توانا. در گات‌ها (هات ۴۴) زرتشت با یک زبان شاعرانه در توحید و اقتدار خداوند گوید:

از تو می‌پرسم ای اهورامزدا کیست پدر راستی؟ کیست نخستین کسی که راه سیر خورشید و ستاره بنمود؟ از کیست که ماه گهی تهی است و گهی پر؟ کیست که به باد و ابر تندروی آموخت؟ کیست آفرینندهٔ روشنایی سودبخش و تاریکی؟ که خواب و بیداری آورد؟ کیست که بامداد و نیمروز و شب قرار داد و دینداران را به ادای فریضه گماشت؟ کیست آفرینندهٔ فرشتهٔ مهر و محبت؟ کیست که از روی دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد.[۵۶]

پس از این پرسش‌ها زرتشت خود در پاسخ گوید:

من می‌کوشم ای اهورامزدا تو را که به توسط خرد مقدس، آفریدگار کلی، به درستی بشناسم.[۵۷]

دوگانگی خرد انسان

در گات‌ها از منازعات اهورامزدا و اهریمن و جنگ و ستیز دائمی مابین این دو که مایهٔ آنهمه بحث و مجادله گردید هیچ سخنی نرفته‌است. زرتشت اهورامزدا را سرچشمهٔ آفرینش می‌داند و در مقابل او، آفریدگار و یا فاعل شری وجود ندارد. انگره مینو و یا خرد خبیث که بعدها به مرور ایام تبدیل به اهریمن گردید و زشتی‌های جهان از قبلِ اوست در مقابل اهورامزدا نیست بلکه در مقابل سپنت مینو یا خرد مقدس است.[۵۸] در گات‌ها هات ۳۰ قطعهٔ سوم آمده‌است.

آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم تصور ظهور نمودند یکی از آنان نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری بدی (در اندیشه و گفتار و کردار) از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را.[۵۹]

همچنین در گات‌ها هات ۴۵ قطعهٔ دوم آمده‌است.

من می‌خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگانی وجود داشتند، از آن چه آن (گوهر) خرد مقدس سپنت مینو، به آن (گوهر) خرد خبیث انگره مینو گفت، اندیشه، آموزش، خرد، آرزو، گفتار، کردار، زندگانی و روان ما با هم، یگانه و یکسان نیست.[۶۰]

زرتشت مسئلهٔ نیکی و بدی را از دیدگاه فلسفی بدین صورت بیان می‌کند که خلقت جهان توسط خداوند انجام می‌یابد اما دو مینوی یا دو اصل وجود دارند که از خواص ذهن آدمی هستند. او می‌گوید این دو بنیاد زادهٔ اندیشهٔ آدمی هستند و هریک بر اندیشه و گفتار و کردار انسان اثرگذار هستند.[۶۱] این دو گوهر در سرشت آدمی وجود دارند و قضاوت دربارهٔ خوب و بد از این دو گوهر غیرمادی سرچشمه می‌گیرد. این ثنویت و دوگانگی در اخلاق و منش آدمی در مذاهب و مکتب‌های فلسفی دیگر نیز وجود دارند، مانند نفس اعلی و نفس اماره، نفس انسانی و نفس بهیمی و همچنین نام‌های دیگر.[۶۲]

اختیار انسان

در برابر این دو نیرو تکلیف انسان در دنیا چیست؟ زرتشت در گات‌ها در هات ۳۰ گوید «مرد دانا باید خود برابر گزیند».[۶۳] انسان برپایهٔ سرودهای زرتشت آزاد است و اختیار گزینش دارد. زرتشت در در گات‌ها در هات ۳۰ بخش ۲ می‌گوید

به سخنان مهین گوش فرا دهید. با اندیشهٔ روشن به آن بنگرید میان این دو آئین (دروغ و راستی) خود تمیز دهید. پیش از آنکه روز واپسین فرا رسد، هر کسی به شخصه دین خود اختیار کند. بشود که در سرانجام کامروا گردیم.[۶۴]

ارج‌گذاری زندگی در این جهان

زرتشت به زندگانی دنیوی بی‌اعتنا نیست و درویشی در آن راهی ندارد. زرتشت رسالت خود را فقط مذهبی و معنوی نمی‌داند و در ترقی امور اقتصادی و بهبود زندگانی مادی نیز کوشاست. بخصوص زرتشت به‌آباد کردن زمین و کشاورزی اهمیت زیادی داده‌است. زرتشت در سخنان خویش خطاب به کشاورزان می‌گوید که کشور خداپرست کی گشتاسپ باید از نیروی آنان برتری به هم‌رساند و سرمشق دیگران گردد. در هات ۳۴ گات‌ها بند ۱۴ آمده‌است

آری ای مزدا از پاداش گران‌بهای تو در همین جهان کسی بهره‌مند شود که در کار و کوشش است.[۶۵]

اساس دین زرتشت

(پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک)، از خصایص و اصول مزدیسنا است. در سراسر گات‌ها این سه کلمه بارها تکرار شده‌است. در هات ۵۱ گات‌ها بند ۲۱ آمده‌است

از پرتو پارسائی به مقام تقدس رسند چنین کسی از پندار و گفتار و کردار نیک و ایمان خویش به راستی ملحق گردد. اهورامزدا به میانجی وهومن (مظهر اندیشه نیک و خرد و دانایی خداوند) به چنین کسی کشور جاودانی ارزانی دارد. مرا نیز چنین پاداش نیکی آرزوست.[۶۶]

همچنین انسان باید در فتح راستی و شکست دروغ بکوشد.[۶۷] در هات ۳۰ گات‌ها بند ۸ آمده‌است

کشور جاودانی (بهشت) از آن کسی است خواهد بود که در زندگانی خویش با دروغ بجنگد و آن را در بند نموده، به دست راستی بسپرد.[۶۸]

آیین پرستش و مراسم دینی

در گات‌ها به هیچ روی از آیین‌های دین و مراسم پرستش و آداب قربانی و اعیاد گفتگو نیست. زرتشت اعمال قربانی و باده‌نوشی‌های دینی و بکار بردن هوم را با سختی و قاطعیت مردود دانسته‌است.[۶۹] پلوتارک مورخ یونانی نوشته است زرتشت ایرانیان را در عبادت اهورامزدا فقط به فدیه معنوی که نیایش و سپاسگزاری باشد موعظه نمود.[۷۰]

عنوان کاهنان و پیشوایان مذهبی پیش از زرتشت کرپان بود که مراسم و نیرنگ‌ها و مناسک دینی را که بسیار پیچیده بود، برای مردم انجام می‌دادند و علاوه بر دستمزدهای کلان، قدرت فوق‌العاده‌ای داشتند.[۷۱] هوم نوشابهٔ سکرآوری بود که در این نیایش‌های مذهبی می‌نوشیدند، مرگ‌زدائی صفت آن بود و پیداست که هوم را نیز بسان ایزدان و فرشتگان به یاری می‌خواندند.[۷۲]

در هات ۳۲ گات‌ها بند ۱۲ و ۱۴ آمده‌است

نفرین تو باد ای مزدا به کسانی که با فریاد شادمانی گاو قربانی می‌کنند.[۷۳]

همچنین در منع مسکرات در مراسم مذهبی در هات ۴۸ گات‌ها بند ۱۰ آمده‌است

کی ای مزدا شُرَفا به رسالت نیک‌پی خواهند برد؟ کی این مشروب سکرآوردنده و کثیف را خواهی برانداخت؟ از آن چیزی که کرپانهای زشت کردار و شهریاران بدرفتار، به عمد ممالک را می‌فریبند.[۷۴]

سنجش اعمال در روز رستاخیز

مزدا پس از سر آمدن زندگانی در روز واپسین در کشور جاودانی خود، آنچه نیک و نیک‌تر است به آن کسی بخشد که خشنودی او را بجای آورد، همچنین زشتکردار را که از او نافرمانبرداری نمود، به سزا رساند.[۷۵]

همچنین در در هات ۴۶ گات‌ها بند ۱۰ و ۱۱، هات ۵۰ بند ۴ و هات ۵۱ بند ۱۳، از پل چینود ذکر رفته‌است.

این چنین این نفس دروغ‌پرست، پاداش یقینی هدایت‌شدگان راه راست را، از خود دور نمود. روانش در سر پل چینود هنگام حساب واپسین در بیم و هراس خواهد بود، برای آنکه از کردار و گفتار خویش از راه راست دور افتاد.[۷۶]

کرپان‌ها و کوی‌ها (کاهنان مذهبی و رهبران سیاسی مخالف زرتشت) به واسطهٔ تسلط خویش، مردم را به سوی اعمال زشت دلالت کنند تا آنکه حیات جاودانی آخرت آنان را تباه نمایند. روان و وجدان آنان وقتی که به نزدیک پل چینود رسد، در بیم و هراس خواهد افتاد. آنان جاویدان در خانهٔ دروغ (دوزخ) بمانند.[۷۷]

ازدواج

در گات‌ها، هات ۵۳، پند زرتشت به دخترش پوروچیستا هنگام ازدواج با جاماسپ وزیر دوران کی گشتاسپ چنین آمده‌است.[۷۸]

اینک تو ای پوروچیستا، جوان‌ترین دختر زرتشت، من از روی پاکی و راستی و نیک منشی، جاماسپ را که از راست‌کرداران و پشتیبانان آیین راستی است، جهت تو برگزیده‌ام. پس اکنون برو و در این باب بیندیش و خردت را راهنما قرار داده و پس از موافقت به اجرای مراسم مقدس ازدواج پرداز.[۷۹]

چگونگی ازدواج به موجب عقاید نخستین و صدر آیین زرتشتی، با آن چه بعدها به زرتشت نسبت دادند، سازگاری و هماهنگی ندارد. در زمان ساسانیان اصرار می‌شد که ازدواج میان خویشاوندان، از ضروریات دین و از تعالیم زرتشت است، برخلاف این نظر نه خود زرتشت و نه فرزندان و پیروانش به چنین اصلی عمل نکردند. بعید و بلکه محال است که زرتشت دربارهٔ ازدواج با خویشان و اقوام دستور دهد و در همان حال خود و پیروانش برخلاف آن عمل کنند. چنانکه از گفتهٔ هرودوت بر می‌آید قبل از فتح مصر توسط کمبوجیه دوم چنین قانونی که نکاح با خواهر را تجویز کرده‌باشد، در ایران وجود نداشته‌است.[۸۰] هرودوت دربارهٔ ازدواج کمبوجیه و خواهرش می‌نویسد:

با آنکه در هیچ دوره و زمانی در پارس سابقه نداشت، برادر با خواهر وصلت کند، باوجود این کمبوجیه به این خیال افتاد که برخلاف شرع و آئین قومی خویش، با خواهر خود ازدواج کند. پس قضات شاهی را احضار کرد و پرسید «آیا در پارس قانونی هست که اگر وی بخواهد ازدواج بین خواهر و برادر را مجاز سازد؟» داوران شاهی هر چند نتوانسته بودند، قانونی پیدا کنند که چنین امری را تجویز کند ولی قانونی یافتند که به پادشاه ایران اختیار می‌داد، به آنچه دلخواه اوست، رفتار کند. بدین ترتیب قضات در اثر بیمی که از قهر کمبوجیه داشتند قاعده‌ای تازه فراهم ساخته، جان خود را از خطر رهانیدند.[۸۱]

ازدواج میان محارم در برخی خاندان‌های سلطنتی باستانی، برای نگهداری خون و مالکیت رایج بوده‌است و عیلامیان و مصریان و تایلندی‌ها و غیره، این رسم را داشته‌اند اما از گفتهٔ هرودوت چنین بر می‌آید که تا زمان کمبوجیه این رسم نزد پارسیان غریب و ناخوشایند بوده‌است.[۸۲] اظهار صریح هرودوت مبنی بر نظرخواهی کمبوجیه از قضات خود قرینهٔ دیگری است مبنی بر اینکه این ازدواج امری مغایر با سنت‌ها بوده‌است زیرا در غیر اینصورت کسب نظر مشورتی با قضات ضرورتی نداشت.[۸۳] شکی نیست که ایرانی‌ها پس از پیروزی بر مصر ارتباط تامی با این ملت داشته‌اند. احتمالاً از آن زمان در پیروی از مصری‌ها بعضی از اعضای خاندان سلطنتی چنین عملی را مرتکب شده و پس از آن موبدان را تحریک و تحریض نموده که فتوا برای مشروعیت بخشیدن به آن صادر نمایند.[۸۴]

زرتشت از دیدگاه اسلام

از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را هم‌ردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده‌است،[۸۵] زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شده‌است. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیده‌است و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آورده‌است.[۸۶]

البته بین اهل ایمان و یهود و صابئان و نصاری و مجوس، و آنانکه به خدا شرک آوردند محققاً روز قیامت میان آنها خدا جدائی افکند که او بر احوال همهٔ موجودات عالم (بصیر) و گواه است.[۸۷]

در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شده‌است و چون از مشرکان جدا شده‌است، بسیاری این برداشت را کرده‌اند که در اصل دینی یکتاپرستانه بوده‌است.[۸۸] همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرتشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شده‌است.[۸۹] بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بوده‌است.[۸۶] زرتشت نیز خود را پیامبر دانسته‌است، آنجا که می‌گوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت، و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم».[۹۰] مسلمانان باور دارند که آموزه‌های اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورهای آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت.[۸۶]


:: بازدید از این مطلب : 114
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

مصطفی حسینی طباطبایی؛پایه گذار فرقه بابی،سید علی محمد شیرازی، از مدعیان بابیت امام دوازدهم شیعیان كه بعدها مدعی مهدویت و نبوت شد. در ۱۲۳۵ در شیراز به دنیا آمد. در كودكی به مكتب شیخ عابد رفت و در آنجا خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت.

مصطفی حسینی طباطبایی؛پایه گذار فرقه بابی،سید علی محمد شیرازی، از مدعیان بابیت امام دوازدهم شیعیان كه بعدها مدعی مهدویت و نبوت شد. در ۱۲۳۵ در شیراز به دنیا آمد. در كودكی به مكتب شیخ عابد رفت و در آنجا خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. شیخ عابد، ازشاگردان شیخ احمد احسائی و سید كاظم رشتی بود (اشراق خاوری، ص ۶۳ـ ۶۴) و از همان دوران، سید علی محمد را با نام رؤسای شیخیه (احسائی و رشتی) آشنا كرد، به طوری كه چون سید علی محمد در حدود نوزده سالگی به كربلا رفت، در درس سید كاظم رشتی حاضر شد (فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۹۷) .

در مدتی كه نزد سید كاظم رشتی شاگردی می كرد، با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد و از آرای شیخ احسائی آگاهی یافت (همو، اسرار الآثار خصوصی، ج ۱، ص ۱۹۲ـ ۱۹۳) . بعلاوه به هنگام اقامت در كربلا، از درس ملا صادق خراسانی كه او نیز مذهب شیخی داشت، بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از كتب ادبی متداول آن ایام را خواند (همو، اسرار الآثار، ج ۴، ص ۳۷۰) . در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و به وقت فرصت، مطالعه كتب دینی را فراموش نمی كرد و به گفته خودش (همو، ظهور الحق، ج ۳، ص ۴۷۹) : و لقد طالعت سنابرق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها «همانا كتاب سنابرق، اثر سید جعفر علوی (مشهور به كشفی) را خواندم و باطن آیاتش را مشاهده كردم» . علی محمد گذشته از دلبستگی به اندیشه های شیخی و باطنی، به «ریاضت كشی» نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر در هوای گرم تابستان از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر بر بام خانه رو به خورشید اورادی می خواند (اشراق خاوری، ص ۶۷) . پس از درگذشت سید كاظم رشتی، مریدان و شاگردان وی جانشینی برای وی می جستند كه به قول ایشان مصداق «شیعه كامل» یا «ركن رابع» (شیخیه) باشد و در این باره میان چند تن از شاگردان سید كاظم رقابت افتاد و سید علی محمد نیز در این رقابت شركت كرد، بلكه پای از جانشینی سید رشتی فراتر نهاد و خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان یا «ذكر» او، یعنی واسطه میان امام و مردم، شمرد. ادعای علی محمد چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واكنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان را به سوی وی جلب كرد و هجده تن از شاگردان سید كاظم كه همگی شیخی مذهب بودند (و بعدها سید علی محمد آنها را حروف حی نامید) پیرامونش را گرفتند (آیتی، ج ۱، ص ۴۳) .

علی محمد در آغاز امر، بخشهایی از قرآن كریم را با روشی كه از مكتب شیخیه آموخته بود، تأویل كرد و در آنجا به تصریح نوشت كه امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور داشته تا جهانیان را ارشاد كند و خویشتن را «ذكر» نامید، چنانكه در آغاز تفسیرش بر سوره یوسف می نویسد: الله قد قدر أن یخرج ذلك الكتاب فی تفسیر أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن أبی طالب علی عبده لیكون حجهٔ الله من عند الذكر علی العالمین بلیغا» همانا خدا مقدر كرده كه این كتاب از نزد محمد پسر حسن پسر علی پسر محمد پسر علی پسر موسی پسر جعفر پسر محمد پسر علی پسر حسین پسر علی پسر ابی طالب بر بنده اش برون آید تا از سوی ذكر (سید علی محمد) حجت بالغه خدا بر جهانیان باشد» (أحسن القصص، ص ۱) . پس از مسافرت به همراه محمد علی بارفروش (یكی از مریدان خود) به سوی مكه و بازگشت به بوشهر، دستور داد تا در یكی از مساجد بوشهر عبارت «اشهد ان علیا قبل نبیل باب بقیهٔ الله» را در اذان داخل كنند (نجفی، ص ۱۶۸) كه تصریح دارد علی نبیل (كه به حساب جمل با علی محمد برابر می شود) باب امام زمان علیه السلام است، ولی همینكه مدتی از دعوت وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن به میان آورد و گفت: «منم آن كسی كه هزار سال می باشد كه منتظر آن می باشید» (حاجی میرزاجانی كاشانی، ص ۱۳۵) و سپس به ادعای نبوت و رسالت برخاست و به گمان خود، احكام اسلام را با آوردن كتاب بیان نسخ كرد و در آغاز آن نوشت: «در هر زمان خداوند جل و عز، كتاب و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و می فرماید و در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله، كتاب را بیان، و حجت را ذات حروف سبع (علی محمد كه دارای هفت حرف است) قرار داد» (بیان عربی، ص ۳) .

بدین ترتیب، علی محمد هر چند زمانی، دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر می داد و سخنان پیشین را برای یارانش تأویل می كرد و آنان را در پی خود می كشید. پس از بازگشت سید علی محمد به بوشهر (در زمانی كه هنوز از ادعای بابیت امام زمان علیه السلام فراتر نرفته بود) به دستور والی فارس در رمضان ۱۲۶۱ دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه كردند، آنگاه نزد امام جمعه آن شهر، اظهار توبه و ندامت كرد و به قول یكی از موافقان خود بر فراز منبر در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر كسی كه مرا وكیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر كسی كه مرا باب امام بداند...» (اشراق خاوری، ص ۱۴۱) . پس از آن، شش ماه در خانه پدری خود، تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماكو تبعید شد. در دورانی كه در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مكاتبه داشت و از اینكه می شنید آنان در كار تبلیغ دعاوی او می كوشند به شوق می افتاد و سخنانی را به عنوان كلمات الهی به مریدان عرضه می داشت، چنانكه كتاب بیان را در همان قلعه نوشت (یزدانی، ص ۱۳) .

دولت محمد شاه قاجار، برای آنكه پیوند او را با مریدانش قطع كند در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماكو به قلعه چهریق، در نزدیكی ارومیه منتقل كرد. در اواخر سلطنت محمد شاه، به دستور حاجی میرزا آغاسی ـ وزیر محمد شاه ـ سید علی محمد را از قلعه چهریق به تبریز بردند و مجلسی با حضور ناصر الدین میرزا (كه در آن وقت ولیعهد بود) و چند تن از علما ترتیب دادند و سید علی محمد را در آن مجلس حاضر كردند. علی محمد در آنجا آشكارا از مقام مهدویت خود سخن گفت و «بابیت امام زمان» را كه پیش از آن بتصریح ادعا كرده بود به «بابیت علم خداوند» تأویل كرد و چون از او درباره برخی مسائل دینی پرسیدند، از پاسخ فروماند و همینكه از وی سؤال شد: از معجزه و كرامت چه داری؟ گفت: اعجاز من این است كه برای عصای خود آیه نازل می كنم و به خواندن این فقره آغاز نمود: بسم الله الرحمن الرحیم. سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السموات و الارض كما خلق هذه العصا آیهٔ من آیاته!

و اعراب كلمات را به قاعده نحو غلط خواند، زیرا تاء را در «السموات» مفتوح قرائت كرد و چون گفتند: مكسور بخوان! ضاد را در «الأرض» مكسور خواند. امیر اصلان خان كه در مجلس حضور داشت گفت: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات شمرده شود، من هم می توانم تلفیق كنم و گفت: الحمد لله الذی خلق العصا كما خلق الصباح و المسا! (فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۱۴، تصویر نامه ناصر الدین میرزا به محمد شاه قاجار) .

پس از آشكار شدن عجز سید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی كرد و خطاب به ولیعهد، توبه نامه رسمی نوشت . صورت توبه نامه علی محمد را یكی از مریدانش در كتاب خود، چنین آورده است: «فداك روحی، الحمد لله كما هو أهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانیده. فحمدا له ثم حمدا كه مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان فرموده. أشهد الله و من عنده كه این بنده ضعیف را قصدی نیست كه خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد . اگر چه بنفسه، وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذكره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است، امید رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر كلماتی كه خلاف رضای او بود از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست كه منوط به ادعایی باشد و أستغفر الله ربی و أتوب إلیه من أن ینسب إلی أمر. و بعضی مناجات و كلمات كه از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجهٔ الله علیه السلام را محض ادعا مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است كه این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمایند و السلام» . (گلپایگانی، ص ۲۰۴ـ ۲۰۵) .

بدینسان سید علی محمد از دعاوی خود بازگشت ولی توبه او، صوری بود چنانكه پیش از توبه اخیر، در شیراز نیز برفراز منبر و در برابر مردم، نیابت و بابیت خود را انكار نمود اما چیزی نگذشت كه ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت. در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (۱۲۶۴) از سوی مریدان سید علی محمد، آشوبهایی در كشور پدید آمد كه از جمله، رویداد قلعه شیخ طبرسی در مازندران بود.

منابع:

عبد الحسین آیتی، الكواكب الدریهٔ فی مآثر البهائیهٔ، مصر ۱۳۴۲؛ عبد الحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، () بی‏جا تاریخ مقدمه ۱۳۳۹ ش) ؛ علی محمد باب، احسن القصص، یا، قیوم الأسماء، نسخه خطی؛ همو، بیان عربی، نسخه خطی؛ همو، بیان فارسی، نسخه خطی؛ همو، لوح هیكل الدین، نسخه خطی؛ حاجی میرزاجانی كاشانی، نقطهٔ الكاف، لیدن ۱۳۲۸/۱۹۱۰؛ فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، (بی‏جا، بی‏تا)، (حرف ر ـ ق) ؛ همو، اسرار الآثار خصوصی، (بی‏جا، بی‏تا.) همو، كتاب ظهور الحق، (بی‏جا. بی‏تا.) ؛ ابو الفضل گلپایگانی، كشف الغطا، چاپ تركستان؛ محمد باقر نجفی، بهائیان، (بی‏جا) ۱۳۵۷ ش؛ احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، تهران ۱۳۲۹ ش.


:: بازدید از این مطلب : 108
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

وهابیت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 

وهابیت جنبشی مذهبی است که محمد بن عبدالوهاب در قرن هجدهم در نجد ِ عربستان بنیان گذاشت و از سال ۱۷۴۴ مورد پذیرش خاندان سعودی قرار گرفت.

 

 

اعتقادات

محمد بن عبدالوهاب معتقد بود تمام مطالبی که پس از قرن سوم هجری به اسلام افزوده شده جعلی است و بایستی از این مذهب حذف شود. این دیدگاه به یک پالایش اساسی در مذهب سنی اعتقاد داشت و زیارت قبور، تقدیس اولیاء و زندگی مجلل را از بزرگترین گناهان می‌دانست. مساجد وهابی پیرو همین اعتقادات بسیار ساده و بدون مناره هستند. پیروان آن لباس‌های ساده‌ای می‌پوشند و از استعمال تنباکو و حشیش می‌پرهیزند.[۱]

عبدالوهاب بعد از اینکه به دلیل مواضع خود از مدینه بیرون شد به شمال شرقی نجد رفته و خاندان سعودی را پیرو باورهای خود کرد و این باعث شد تا وهابیت از نظر سیاسی متحد دودمان سعودی باشد. شیخ سعودی متقاعد شد که وظیفه مذهبی آن‌ها به راه انداختن جنگ مقدسی علیه تمام انواع دیگر اسلام است. سعودی‌ها بر تمامی نجد مسلط شده، مکه و مدینه را اشغال کرده، به کربلا در عراق حمله‌ور شدند و تقریباً تمام شبه‌جزیره عربستان به جز یمن به تسلط آن‌ها درآمد. سلطان عثمانی که عربستان را تابع خود می‌دانست، با کمک گرفتن از حاکم مصر نخستین حکومت وهابی را در سال ۱۸۱۸ ساقط کرد، اما آن‌ها تحت رهبری فیصل اول دوباره احیا شده و حکومت خود را تا حدودی بازیابی کردند ولی بار دیگر و این بار به دست خاندان رشیدیه از شمال عربستان از قدرت کنار رفتند. در ۱۸۸۴ ریاض از کنترل آن‌ها خارج شد و در ۱۸۸۹ به کویت پناهنده شدند. در قرن بیستم سومین مرحله احیای وهابیت با موفقیت‌های ملک عبدالعزیز فرا رسید که در سال ۱۹۰۲ ریاض را تصرف کرد و تا سال ۱۹۳۲ با بازپس‌گیری تقریباً تمام مناطق از دست رفته موفق شد تا حکومت پادشاهی عربستان سعودی را بنیان‌گذاری کند و از آن زمان تسلط سیاسی و مذهبی وهابیت بر شبه‌جزیره عربستان تضمین شد.[۲]

پیروان وهابیت خود را «موحدون» می‌خوانند، نامی که از تأکید آن‌ها بر وحدت مطلق خداوند (اصل توحید) برگرفته شده است. آن‌ها هر عملی را که دلالت‌کننده به شرک (چندخدایی) بدانند مانند زیارت قبور و تقدیس برخی افراد ممنوع می‌شمارند. آن‌ها بازگشت به آموزه‌های اصیل در قران و حدیث (سنت پیامبر) را هدف می‌دانند و با هر نوع بدعتی مخالفت می‌کنند. وهابیت از نظر ایدئولوژیکی پیرو اعتقادات ابن تیمیه و از نظر فقهی پیرو مذهب حنبلی است. آن‌ها تاکید زیادی بر معانی ظاهری قران و حدیث و پایه‌گذاری دولتی اسلامی بر اساس فقه اسلامی دارند.[۳]

در کاربرد معاصر وهابیت به امور متعددی اطلاق می‌شود، از جمله: ۱) سلفی‌گری، ۲) جهادگری، ۳) اعتقادات و اعمال دینی رائج در عربستان سعودی، ۴) تفسیر تحت‌اللفظی قرآن و سنت، ۵) تعابیری از اسلام که به جای توجه به معنا به صحت آداب و رسوم تأکید دارند و ۵) به طور کلی هرنوع جنبش مقاومتی که اسلام یا اصطلاحات اسلامی را به عنوان مرجع خود معرفی می‌کند.
چنین نگرشی به عمل تکفیر منجر می‌شود که بنابر آن هرکسی که با تفسیر آن‌ها از اسلام موافق نباشد کافری دانسته می‌شود که باید با او جهاد کرد. به این ترتیب این دیدگاه معرف تفسیری از اسلام شمرده می‌شود که به طور ویژه فاقد تحمل و مداراست. [۴]

وهابیت الهام‌بخش بسیاری از جنبش‌های مذهبی جهان اسلام از هند و سوماترا تا سودان و شمال آفریقا بوده است و بر جنبش طالبان در افغانستان و برخی جنبش‌های اسلامی دیگر قرن بیستم هم تاثیر گذاشته‌است.[۵]

رابطه با سلفی‌گری

حامد الگار سه عنصر را بین وهابیت و سلفی‌گری مشترک می‌‌داند:

  1. اینکه همه بالندگی‌های پس از دو یا سه نسل اول اسلام (که به آن سلف صالح اطلاق می‌‌شود) را بی‌ ارزش می‌‌دانند.
  2. تصوف را مردود می‌‌دانند.
  3. پایبندی به یکی‌ از مذاهب چهار گانه اهل سنّت را ضروری نمی‌‌دانند.

به علاوه وی به دو ویژگی‌ اشاره می‌‌کند که سلفی‌ها را از وهابی‌ها متفاوت کرده است:

  1. اینکه سلفی‌ها به جای توسل به زور به متقاعد کردن دیگر مسلمانان به پیوستن به گروهشان روی می‌‌آورند.
  2. سلفی‌ها نسبت به بحران‌های سیاسی و اجتماعی-اقتصادی پیش روی جهان اسلام آگاهی‌ دارند.[۶]

رهبران وهابیت

از چهره های مطرح وهابیت می‌توان به عبدالعزیز بن باز (مفتی پیشین عربستان) و شیخ عبدالعزیز آل الشیخ (مفتی کنونی عربستان) اشاره کرد.[نیازمند منبع]


:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

مقدمه

شفاعت یکی از مهمترین بحث‌های مربوط به معاد است که به طور مختصر به چند جنبه‌ی آن اشاره می‌شود:

معنای شفاعت

شفاعت به معنای تقویت و نیرو بخشیدن به شخص ضعیف است، و شفیع به کسی گفته می‌شود که به نیازمند کمک کند تا او را به اعتدال و عدم نیازمندی برساند.

صاحب شفاعت

طبق آیات و روایات، شفاعت در روز قیامت مخصوص خداوند است.
خداوند در آیه 256 سوره بقره می‌فرماید:«برای اوست هر چه در آسمانها و زمین است. کیست که بدون اذن او بتواند نزد او شفاعت کند؟»
اما آیا خداوند اجازه شفاعت را به کسی می دهد یا نه؟
در آیه 44 سوره زمر آمده:«همه شفاعت برای خداوند است» ولی خداوند به افرادی که خودش بخواهد اذن شفاعت می دهد؛ همان طور که خداوند علم غیب را مخصوص خود می داند اما در آیه 27 سوره جن می فرماید:«خداوند عالم به غیب است و بر علم غیبش کسی را مطلع نمی‌گرداند، مگر رسولش و کسی را که مورد پسند و رضایت او باشد.»
بنابراین علم غیب مخصوص خداوند است و علم رسول خدا همان علم خداست. شفاعت هم مخصوص خداوند است و به افراد دیگری نیز این اجازه داده شده است.

روایاتی در زمینه شفاعت

همه مسلمان‌ها شفاعت را قبول دارند و روایات زیادی از طریق شیعه و سنی در این باب وارد شده است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

رسول خدا فرمود:«در روز قیامت مؤمنین نزد حضرت آدم می روند و می گویند:« ای پدر، بهشت را برای ما باز کن!»
حضرت آدم می‌فرماید:«من شایستگی این کار را ندارم.»
آنها نزد حضرت ابراهیم می‌روند. او هم می‌فرماید:«من نیز شایستگی این کار را ندارم.»
حضرت موسی و حضرت عیسی نیز همین را می‌گویند و آنها را نزد من می‌فرستند. من برمی‌خیزم و از خداوند اذن می‌گیرم و شما مسلمین را به سرعت برق از صراط عبور می‌دهم...»

و نیز رسول خدا فرمود:«هر پیامبری از خدا تمنّایی دارد اما من درخواست خود را ذخیره کرده‌ام. درخواست من شفاعتم برای امتم در روز قیامت است.»

امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست. معراج رسول خدا و سؤال در قبر و شفاعت.»

امام باقر علیه السلام فرمود:«رسول خدا اجازه شفاعت امتش را داراست. ما نیز شفاعت شیعیان خود را می‌کنیم و شیعیان‌مان نیز شفاعت اهل خودشان را.»

و نیز فرمود:
در روز قیامت هنگامی که حضرت فاطمه علیهاالسلام به در بهشت می رسد، نگاهی به این طرف و آن طرف می افکند. خطاب می‌رسد:«ای فاطمه! دلیل توجّهت به اطراف چیست؟»
فاطمه علیهاسلام می‌گوید:«پروردگارا! من دوست دارم امروز قدر و منزلتم شناخته شود.»
خداوند می‌فرماید:«ای فاطمه! ببین در قلب هر کس که محبت تو یا محبت یکی از ذریّه تو وجود دارد، دست او را بگیر و داخل بهشت کن!»
سوگند به خدا، فاطمه در آن روز شیعیان و محبان خود را همانند پرنده ای که دانه های خوب را از دانه های بد جدا می کند، گلچین می‌فرماید. و سوگند به خدا در میان مردم کسی نمی ماند مگر کافر و منافق و مشرک.

6- رسول خدا فرمود:«شیعیان فقیر علی و امامان بعد از او را سبک مشمارید. چون هر یک از آنان به تعداد افراد قبیله «ربیعه» و «مضَر»، از مردمان شفاعت می‌کند.»

شفیعان در روز قیامت

شفیعان در روز قیامت از روایات زیادی که در این مورد وارد شده، معلوم می شود که شفیعان در روز قیامت فراوانند؛ از جمله انبیاء الهی، علماء، شهداء، ملائکه، مؤمنین، اعمال صالح، ائمه اطهار و قرآن.
رسول خدا فرمود:«من کسانی را شفاعت می‌کنم که معصیت کبیره انجام داده باشند.»
در سوره انبیاء آیه 28 می خوانیم: « و لایشفعون الا لمن ارتضی »؛ (پیامبران و ملائکه شفاعت نمی کنند، مگر برای کسی که مورد رضایت باشد.»
از حضرت رضا علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدند. امام فرمود:«مقصود پسندیدگی در امر دین است.»
بنابراین شفاعت مخصوص افراد گناهکار است به شرط آنکه در عقیده و دین خود مورد رضایت باشند. پس شفاعت در مورد شیعیان است و معاندین و ناصبین و منکرین از آن محرومند.


:: بازدید از این مطلب : 99
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

احادیث این بخش با توجه به منابع ذکر شده در نرم افزار "جامع الاحادیث نور" بازبینی و به روز شده اند.

 

حدیث (1) رسول خدا صلی الله علیه و آله:

لا یَنالُ شَفاعَتی مَن اَخَّرَ الصَّلوةَ بَعدَ وَقتِها؛

کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهدرسید.

محاسن ج1 ، ص80 - وسایل الشیعه ج4 ، ص114

حدیث (2) امام باقر عليه السلام :

لا شَفيعَ لِلمَرأَةِ أَنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها؛


هيچ شفيعى براى زن نزد پروردگارش نجات بخش تر از رضايت شوهرش نيست.

وسایل الشیعه ج20 ، ص222 - خصال ج2 ص 588

حدیث (3) رسول خدا صلی الله علیه و آله:

اَلرّوحُ وَ الرّاحَةُ وَ الفَلَجُ وَ الفَلاحُ وَ النَّجاحُ وَ البَرَكَةُ وَ العَفوُ وَ العافيَةُ وَ المُعافاةُ وَ البُشرى وَ النَّصرَةُ وَ الرِّضا وَ القُربُ وَ القَرابَةُ وَ النَّصر وَ الظَّـفَرُ وَ التَّمكينُ وَ السُّروُر وَ المَحَبَّةُ مِنَ اللّه‏ِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلى مَن اَحَبَّ عَلىَّ بنَ اَبى طالِبٍ عليه‏السلام وَ والاهُ وَ ائتَمَّ بِهِ وَ اَقَرَّ بِفَضلِهِ وَ تَوَلَّى الأَوصياءَ مِن بَعدِهِ وَ حَقٌ عَلَىَّ اَن اُدخِلَهُم فى شَفاعَتى وَ حَقٌ عَلى رَبّى اَن يَستَجيبَ لى فيهِم وَ هُم اَتباعى وَ مَن تَبِعَنى فَاِنَّهُ مِنّى؛
 
آسايش و راحتى، كاميابى و رستگارى و پيروزى، بركت و گذشت و تندرستى و عافيت، بشارت و خرّمى و رضايتمندى، قرب و خويشاوندى، يارى و پيروزى و توانمندى، شادى و محبّت، از سوى خداى متعال، بر كسى باد كه على بن ابى طالب را دوست بدارد، ولايت او را بپذيرد، به او اقتدا كند، به برترى او
اقرار نمايد، و امامانِ پس از او را به ولايت بپذيرد. بر من است كه آنان را در شفاعتم وارد كنم. بر پروردگار من است كه خواسته مرا درباره آنان اجابت كند. آنان پيروان من هستند و هر كه از من پيروى كند، از من است.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 27، ص 92 {شبیه این حدیثدر المحاسن ج1 ، ص152}

حدیث (4) امام صادق علیه السلام فرمودند:

لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛


هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.

 کافی(ط-الاسلامیه) ج3، ص270

حدیث (5) حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند:

 إذا حشرت يوم القيامة أرفع هذا إلى يدي و أشفع في عصاة أمّة أبي‏


آن گاه كه در روز قيامت برانگيخته شوم،دستم را بلند میکنم گناهكاران امّت پدرم را شفاعت خواهم كرد.


:: بازدید از این مطلب : 105
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

معراج پیامبر(ص)  چاپ

تاریخ : دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 در ساعت 05:47 ب.ظ

این بخش به سه قسمت۱-احادیث وروایات درپیرامون معراج پیامبر(ص)۲-سفرنامه معراج پیامبراعظم(ص)۳-پاسخ به شبهات وسوالات درپیرامون معراج حضرت محمد(ص)تقسیم شده است 

دوستان عزیزاگرسوالی درموردمعراج پیامبر(ص)داریدویامایل به تبادل لینک می باشیددرنظرات پیام موردنظرخودراقراردهیدنظریادتون نره لطفا؛نظرات شمامن رودربهترکردن این وبلاگ کمک می کنه برای دیدن بقیه مطلب روی ادامه مطلب کلیک شود


۱-احادیث وروایات درپیرامون معراج پیامبر(ص):احادیث وروایات بسیاری درموردمعراج پیامبروجودداردوهمه امامان شیعه این واقعه راتاییدکرده اندوتمام مسلمانان اتفاق نظرداشته که آن حضرت به معراج رفته است ازامام علی(ع)سوال شدکه اگرمسلمانی به یگانگی خداوندورسالت حضرت محمد(ص)شهادت دهدولی معراج رفتن ایشان راقبول نداشته باشدحکمش چیست؟ایشان فرمودند:معراج رفتن پیامبردراثبات رسالت آن حضرت بسیاراهمیت داردوکسی که به معراج پیامبر(ص)اعتقادی نداشته باشد ایمانش کامل نیست برای اثبات معراج پیامبر(ص)فقط به آیه اول سوره اسراءاکتفامی کنم((منزه است خدای قادری که شبانه بنده خودراازمسجدالحرام به سوی مسجدالقصی سیرداد))ونیزحضرت امام صادق(ع)خطاب به یاران خودفرمودند:هرکه معراج رابه هرنحوی منکرشودازمانیست وازدایره اسلام خارج است
  ۲-سفرنامه معراج پیامبراعظم(ص):قبل اینکه داستان معراج پیام آورمهرورحمت رابرای شماعزیزان بنویسم لازم است بگویم که داستان معراج حضرت محمد(ص)(دراین وبلاگ به صورت مختصردرج شده است)یکی ازمعجزات ایشان است که بی استفاده ازامکانات طبیعی ووسایلی که ماامروزه باآن سروکارداریم درزمانی بسیارکوتاه به عرش الهی قدم نهادندوتمام این وقایع رامورخان ازدهان مبارک خودپیامبر(ص)شنیده اندکه ازجمله می توان امیرالمومنین علی(ع)رانام برد
واینک داستان معراج پیامبر:شبانگاه به سوی مسجدالحرام روانه شدم درآنجاباعمویم حمزه وپسرعموهایم علی وجعفردیدارکردم پس ازرفتن به مسجدبه خانه برگشتم هنگام خواب که فرارسیدسه ملک ازملائک چهارگانه(جبرئیل میکائیل واسرافیل)به سویم آمدند کمی که بیشتردقت کردم حیوانی رادیدم که ازقاطرکوچکتروازالاغ بزرگتربودودمی همچون دم گاووگردنی مانندگردن اسب داشت دوتن ازملائک یکی مهارودیگری رکابش راگرفته بودسومی به سویم آمدوبه من برای سوارشدن به آن حیوان کمک کرد
لباسم رامرتب کرد دراین هنگام آن حیوان که(براق)صدایش می کردندقصدفرارکردکه جبرئیل به اوضربه ای زدوگفت:(ای براق آرام باش که تاکنون پیامبری بااین مقام برتوسوارنشده وازاین پس کسی ماننداوبرتوسوارنخواهدشد)وبراق آرام شدکمی که بابراق وهمراهی جبرئیل بالارفتیم صدایی ازسمت راست شنیدم که مرابه سوی خودمی خواندبه آن توجهی نکردم سپس ازسمت چپ صدایی شنیدم به آن هم توجه نکردم به زنی رسیدم که بادست وساعدبرهنه غرق درزیورآلات دنیوی به سویم آمدوگفت:ای محمدبه من نگاه کن تاباتوسخن بگویم به اونیزتوجه نکردم همین طورکه پیش میرفتیم صدایی شنیدم که ازشنیدنش ترسیدم ازآن نیزگذشتم درهمین زمان جبرئیل مراازبراق پایین آوردوگفت:نمازبخوان من نمازخواندم سپس پرسید:آیامی دانی درکجانمازخواندی گفتم نه گفت:درکوه سیناهمان جایی که خداوندباموسی سخن گفت.
آنگاه سوارشدم آن قدررفتیم که جبرئیل بازهم به من گفت پیاده شونمازبخوان من پیاده شدم ونمازخواندم دوباره پرسید:هیچ می دانی درکجانمازخواندی؟گفتم نه گفت:دربیت الحم همان جایی که عیسی بن مریم متولدشداینجاناحیه ای ازبیت المقدس است که تودرآن نمازخواندی.سپس سواربراق شدم تااینکه به بیت المقدس رسیدیم آن گاه افساربراق رابرحلقه ای که پیامبران قبل ازمن افسارمرکب خودرابه آن بسته بودندبستم وواردمسجدشدم باکمی دقت متوجه شدم که درخیل عظیم پیامبران قراردارم به اشاره جبرئیل دیدم درمقابلم ابراهیم(ع) موسی(ع)وعیسی(ع)قراردارندهمه پیامبران خدابه خاطرمن آمده بودندوقت نمازشد همه محیای خواندن نمازشدیم باخودپنداشتم که جبرئیل پیش میرودوبرهمه امامت می کند ولی اوبه سویم آمد مراپیش بردتاامامت کنم پس ازفارق شدن ازنمازکسی نزدم امدوسه کاسه آب شیروشراب برایم آورداما شنیدم کسی میگفت:اگرآب رابنوشدخودوامتش غرق میشوند اگرشراب راانتخاب کندخودوامتش گمراه خواهندشدواگرشیررابنوشدهدایت وپاکی رابرای خوردوامتش اتخاب کرده است پس ازشنیدن این سخنان ظرف شیررابرداشتم وکمی ازآن نوشیدم جبرئیل گفت:(خودوامتت هدایت شدیدوامتت فطرت پاکش راانتخاب کرد)جبرئیل ازمن پرسید:درراه چه دیدی؟گفتم:صدایی ازسمت راست وچپم شنیدم وزنی راغرق درجواهرات دیدم که به هیچ کدام ازآنهاتوجه نکردم جبرئیل گفت:اگربه صدای سمت چپ خودمتوجه می شدی امتت بعدازتوبه کیش مسیحیان می گرویدنداگربه سمت راستت نگاه میکردی بعدازتوامت تو به آیین یهودیان میگرویدندواگربه آن زن توجه می کردی امتت پس ازتو متوجه اموردنیوی می شدند به اوگفتم:صدای هول انگیزی که شنیدم ومراترساندچه بود؟گفت:ای محمداین صدای سنگی است که من هفتاد سال پیش ازدردوزخ به داخل آن پرتاب کردم والعان به انتهای آن رسیده است بعدجبرئیل بالا رفت ومراباخودبردتااینکه به آسمان دنیارسیدیم وفرشته ای رادیدم که به اواسماعیل می گفتند
هفتادفرشته درفرمان اوبودندوهرکدام ازفرشتگان به هفتادهزارتن دیگردستورمی دانداوازجبرئیل پرسید:اینکه همراه توست کیست؟جبرئیل جواب داد:این محمدرسول خداست پرسید:مبعوث شده؟گفت:بله دررابازکردبه وی سلام کردم اونیز به من سلام کردوگفت:درودبربرادرصالح وپیامبرصالح.آنگاه فرشتگان آنجایکی پس ازدیگری به ملاقاتم آمدندسپس به آسمان دوم آسمان ابوالبشرآدم(ع)رسیدیم آنجاتمام فرشتگان می خندیدندبجزیکی ازآنهاکه مخلوقی بزرگترازاوندیده بودم باچهره ای گرفته وخشمگین بامن مثل دیگران رفتارکردهرآنچه دیگران گفته بودنداوهم گفت وبرایم دعاکرداماهرگزنخدیدپرسیدم:ای جبرئیل این کیست که اینطورخشمگین است؟مرابی قرارکرده گفت:حق باتوست که چنین وحشت کنی ماهمگی ازاومی ترسیم زیراکه اومالک دوزخ است وتاکنون نخندیده ازروزی که خدااورامسئول دوزخ کرده خشمش به دشمنان خداوگمراهان بیشترشده است خداوندبزرگ انتقام خودراازدشمنانش به وسیله وی میگیرید
واگربرکسی تبسم کندآنکس تویی به هم سلام کردیم ومن رابه بهشت بشارت دادازجبرئیل خواستم که اودوزخ رابه من نشان دهدجبرئیل به اوگفت:ای مالک جهنم آتش رابه محمدنشان بده مالک پرده دوزخ رابالا برددری ازآن راگشودناگهان شعله ای ازآتش به آسمان سرکشیدکه تصورکردم مراهم می سوزاندخودراعقب کشیدم وبه جبرئیل گفتم:دستوربده دراببندداونیزبه مالک گفت پرده رابه حال اول برگرداندبه حرکت خودادامه دادیم تابه مردی گندم گون رسیدیم ازجبرئیل پرسیدم:اوکیست؟گفت:اوپدرت آدم است مرابه اومعرفی کردوآدم گفت(روحی پاک وبوی پاک ازتنی پاک)
دراین حال سوره مبارکه مطففین راازآیه هفدهم تاآخرسوره برای ایشان تلاوت کردم به اوسلام کرده وبرایش طلب آمرزش کردم اوهم چنین کردوگفت:آفرین به فرزندصالح پیامبرصالح ومبعوث درروزگارصالح.درادامه سفرفرشته ای رادیدم که نشسته بودوهمه دنیارادرمیان دوزانویش گرفته بودلوحی ازنوردردست داشت وآنرامی خواندانگاردرآن چیزی نوشته شده بودکه اوبه آن لوح خیره شده بودبه راست وچپ خودتوجهی نمی کردچهره ای مانند مردم ناراحت به خودگرفته بودازجبرئیل پرسیدم اوکیست گفت:اوعزرائیل ملک الموت است که همیشه درحال قبض ارواح است گفتم:مرا نزداوببرتااندکی بااوسخن بگویم هنگامیکه به اورسیدم سلام نمودم جبرئیل به اوگفت:این محمدپیامبررحمت است که خداوند اورابه سوی مردم مبعوث کرده.عزرائیل به من سلام کردوگفت:(ای محمدمژده بادکه می بینم تمام خوبی هادرمدح تواست)گفتم:سپاس خدایی راکه بندگان خودراموردمحبت قرارمی دهداین خداوند است که فضل اوشامل حال من است وجبرئیل گفت:اودرتمام کارهایش سرسخت است.گفتم:هرکه می میرداو جانش رامی گیرد.
جبرئیل جواب داد:بله هرکسی که درهرمکانی ازجهان بمیردعزرائیل روحش راقبض می کندازخودعزرائیل پرسیدم:جبرئیل درست می گویدپاسخ داد:آری تمامی دنیادربرابر آنچه خداوندسبحان زیرنظرم قرارداده کوچکترازقلوه سنگی است که کودکی دردستش باآن بازی می کندوبه هرطرفی که می خواهدمی چرخاند.هیچ خانه ای نیست که من روزی پنج باربه آن سرنزنم هنگامی که مردمی برای مردگان خودگریه می کنندبه آنهامی گویم که گریه نکنیدروزی به سوی شماهم می آیم ونوبت شمانیزمی شودوآنقدررفت وآمدمیکنم که کسی ازشماباقی نماند.ازجبرئیل سوال کردم:بلایی بزرگترازمرگ برای گناه کاران وجوددارد؟اوگفت:بله بدترازمرگ پس ازمرگ است بعدبه راه خودادامه دادیم تابه مردمی رسیدیم ازمیان غذاهای پاک وکثیف غذاهای ناپاک رامی خودندوبه خوراک پاک اعتناعی نمی کردندازجبرئیل سوال کردم اینان که هستندگفت:اینان حرام خواران قوم توهستندازحرام لذّت می برندباحلال کاری ندارند‌‌‌‌‌.جلوترکه رفتیم به آسمان دوم آسمان یحیی(ع)وعیسی(ع)رسیدم کمی که دقت کردم ودمردشبیه به همرادیدم ازجبرئیل پرسیدم اینان کیستندگفت:یحیی بن زکریا(ع)وعسیی بن مریم(ع)هستندبرآنهاسلام کردم ایشان نیزبه من سلام کردندوبرایم طلب مغفرت نمودندمن هم برایشان طلب آمرزش کردم به من گفتند:((مرحبابربرادرصالح ورسول صالح))درهمان نزدیکی فرشتگانی عبات ودعا می نمودندوخداوندصورتشان راآنطورکه می خواست قرارداده بودتاخدارابه صورت های مختلف عبادت کنندبه آسمان سوم که رفتیم فرزندیقوب نبی(ع)یوسف(ع)رادیدیم مردی که آنقدرزیبابودصورتش مانندماه شب چهارده می درخشیدهیچ کس رازیباترازاوندیده بودم.ازجبرئیل پرسیدم اوکیست گفت:برادرت یوسف(ع)است.
به سلام نمودم وبرایش طلب مغفرت کردم اوهم به منسلام کردوبرایم طلب آمرزش نمودوگفت:((آفرین به برادرصالح وپیامبرصالح درزمانی صالح))درآنجافرشتگانی رادیدم که درحال نیایش بودندبه همان صورتی که درموردفرشتگان آسمان های دیگرگفته بودم
بعدبه آسمان چهارم سعودکردیم درآنجاکسی رادیدم وازجبرئیل نام اوراپرسیدم گفت:((نام این مردادریس(ع)است که خداوندبه اومقامی به این والایی عطا کرده است))به اوسلام کرده وبرایش ازخداطلب مغفرت نمودم اوهم به سلام نمودوبرایم طلب آمرزش کرددرآن آسمان نیزفرشتگانی مانندفرشتگان سایرآسمان هادرحال عبادت بودندوهمه آنهامن وامت مرابه کمال خیربشارت دادنددرآن میان فرشته ای رادیدم که برتخت نشته وبه هفتادهزارفرشته دستورمی دادوهرکدام ازآن فرشته هانیزبه هفتادهزارملک دیگردستورمی دادندمن بادیدن این فرشته بک لحظه خیال کردم که شایداوهمان خداوندمنان باشدجبرئیل که ازغیب خبرداردازمقصودم باخبرشدوبرای رفع شک من که ذات مقدس خداراهمتای مخلوقاتش فرض نکنم به آن فرشته دستورداددرحال ایستاده خشک تاقیامت بماندواونیزدستورجبرئیل رااطاعت کرد.
سپس به آسمان پنجم بالارفتیم درآن آسمان مردسالخورده ای باچشمان درشتی رادیدم پیرمردی بسیارباعظمت بود کنارش جمعیت زیادی ازپیروانش جمع شده بودندمن اززیادی یارانش خوشحال شدم ازجبرئیل پرسیدم اوکیست گفت:اوپیغمبری است که امتش وی رابسیاردوست می دارنداین هارون بن عمران(ع)برادرموسی نبی است به اوسلام کردم اونیزهمین کارراکردبرایش طلب آمرزش کردم اونیزچنین کردهمین طورکه جلومی رفتیم فرشتگانی رادیدم مانند فرشتگان آسمانهای دیگردرحال عبادت بودندبه آسمان ششم سفرکردیمدرآن آسمان مردی بلندقدی رادیدم که انگارازشبوة بودموی های بسیاربلندی داشت که اگردوپیراهن هم می پوشید بازازلباسش بیرون می آمدشنیدم که می گفت:خیال میکردم که بنی اسرائیل بهترین فرزندان آدم نزد خدایم باشنددرحالی کهاین مردازمن هم محبوبتر است.جبرئیل گفت:این برادرت موسی بن عمران(ع)است به اوسلام نموده وبرایش ازخداوندمنان طلب آمرزش نمودم اونیزچنین کرددرآن آسمان نیز فرشتگانی رادیدم کهمانندملائک دیگردرحال عبادت بودندسپس به آسمان هفتم آخرین آسمان خداسفرکردیم به هرفرشته ای که می رسیدیم به من می گفتند((ای محمدحجامت رابرخودوامتت واجب نما))کمی که جلوترکه رفتیم مردی باسروریش جوگندمی رادرپیش رویم دیدم که برکرسی نشسته بودازجبرئیل سوال کردم((این کیست که این چنین مقام والایی داردودرکناربیت المعموردرجوارعرش خداجای دارد))جبرئیل جواب داد((ای محمداین پدرت ابراهیم خلیل الله است که درمکان تووپرهیزکاران امتت جادارد))بادیدنش این آیه راخواندم((درحقیت نزدیکترین مردم به ابراهیم همان کسانی هستندکه ازاوپیروی کرده اندواین پیامبروکسانی که به آیینش ایمان آورده اند.وخداسرپرست مومنان است))"سوره آل عمران آیه۶۸"
براوسلام کردم واوهم جواب سلام مرادادوگفت:آفرین به پیامبروفرزندصالح مبعوث درروزگارصالح.درآنجانیزملائک عبادت کننده ای رادیدم که من وامتم رابه نیکی خبردادندهمین طورکه می رفتم دریای ازنوررادیدم آنچان می درخشید که چشمهاراخیره می کردبعداز آن دریاهایی ازظلمت رنج وزحمت رادیدم که موج های پرطلاطمش صدای وحشتناکی راازخودساتع می کرددرراه وقتی که چیزعجیبی می دیدم درباره اش ازجبرئیل می پرسیدم اوهم می گفت((بشارت بادتورامحمدکه شکراین نعمتهارا به جا آوری)) وقتی که دیگرپرسشهایم ازحدمی گذشت جبرئیل درپاسخ به من می گفت:ای محمدآنچه راکه می بینی وبه نظرت عجیب می آیدیکی ازمخلوقات پروردگارعالمیان است که تواکنون ذره ای ازآن عظمت بزرگ وبی انتها رامشاهده می کنی وبدان هنوز مخلوقات بسیاری نیزوجودداردکه توآنهاراندیده ای این ازبزرگی خداونداست ای محمدمیان خداوندومخلوقاتش هفتادهزارحجاب است وازهمه خلایق نزدیکتربه خدامن واسرافیل هستیم که بین ما وخدا فقط چهارحجاب ازنور"ظلمت"ابر"وآب وجوددارد.سپس باجبرئیل به بیت المعمورواردشدیم درآن مکان دورکعت نمازخواندم برخی ازامتم رادیدم که لباس نوپوشیده اندوبرخی دیگرلباس کهنه پوشیده ولباس نورادردست داشتندگروه اول بامن واردبیت المعمورشدندوکهنه پوشان درجای خودماندندبه جلوی خودنگریستم دورودرادیدم ازجبرئیل پرسیدم نامشان چیست گفت:اولی کوثرودومی رحمت نام دارد.به کنارشان رفتم ازآب کوثرکمی نوشیدم وازآب رحمت خودراشستم تااینکه هردوروددربرابرم ایستادند ومن واردآسمان هشتم مکان جلوس خداوندعزوجل شدم دردوطرف بهشت خانه های خودواهل بیتم رادیدم که خاکش مثل عطر گلها خوش بوبود دختری رادیدم که درحوض بهشتی شنامی کرد.
پرسیدم:ای دخترفرزندکیستی؟گفت:فرزندزیدبن حارثه هستم نگاهی به مرغان بهشتی نمودم آنقدربزرگ بودندکه اندازهشان قدشتربودبه اناربهشت نگریستم  همانندزنگ کلیسابودنددرهمان نزدیکی درختی را دیدم که اگرپرنده ای قصددورزدنش راداشت بایدهفصدسال پروازمی کرد
شاخه هایش درتمام خانه های بهشت بودازجبرئیل پرسیدم:این چه درختیست؟گفت این درخت طوبی هست خداوندآن رابه بندگان صالح خودوعده داده وفرمود:(( طوبی و سرانجام نیک برای آنان است))"سوره رعدآیه۲۹درآن حال ازجبرئیل سوال کردم.آن دریاهای خوف انگیزوعجایب حیرت انگیزچه بودند؟گفت:سیراوقات وحجاب هایست که خداوند بین خود ومخلوقاتش قرارداده اگراین حجاب هانبودنورعرش الهی حرمت تمامی آنچه درآن بودمی شکست.بعدبه درخت سدرالمنتهی رسیدم(سدرالمنتهی حدنهایی کارهای شایسته بندگان است مانند پیامبران امامان شیعه)وقتی که به آن درخت رسیدیم جبرئیل ایستادودیگربامن نیامدبه پشت خودنگاه کردم وگفتم:چرابامن نمی آیی؟جبرئیل پاسخ داد:من دیگرازاین درخت بیشترنمی توانم بیایم زمانی که خداوندپیامی رامی خواهدبرای پیامبری بفرستدمن دراین مکان می ایستم وبا خداسخن می گویم. تنهایی به راه خودادامه دادم به درخت نگاهی کردم برگش آنقدربزرگ بودکه امتی رادرزیرسایه خودجامی داد.همین که می رفتم صدایی راشنیدم که گفت:((ایمن است فرستاده ام آن زمان که به نزدپروردگارش آمد))ازاین صدا فهمیدم که خداوندسبحان بامن سخن گفت صداخیلی برمن نزدیک بود انگارکه دونفردرکنارهم صحبت می کنندودانستم فاصله من باخدابه اندازه دوسرکمان است شوق وشعف تمام وجودم راگرفت نزدیک بودقلبم بایستدوباشادی درپاسخ ازسوی خودوامتم عرض کردم.
پاک وکنزه است خداوندی که همه چیزراآفریدایمان آورندگان به تودرپناه توملائک وکتابی که فرستادی هستندکه بین هیچ کس با وجودشان اختلافی صورت نمی گیردصحبت من وپرودرگارجهانیان به طول انجامید ومن ازخداوندخواسته های خواستم  وخداونداجابت کردپس ازآن تمام ملائک به امامتم نماز خواندیم وبعدازآن خداونداجازه بازگشت به زمین رابه من دادنزدیک نمازصبح بودکه به زمین رسیدم بعدازخواندن نمازبه مرکزشهرمکه رفتم وتمام »چیزی که برایم اتفاق افتاده بودباصدای بلندبرای همه بازگو کردم
همه ساکت بودند وکسی حرفی نمیزدناگهان ابوجهل فریادزد:نشانه بیاور!وابوبکرگفت من به بیت المقدس رفته ام آنجارابرایم تعریف کن ازخداوندیاری خواستم جبرئیل به سویم نازل شدتصاویربیت المقدس رابرایم ظاهرکرددیگربه راحتی حتی تعدادستون های مسجدالقصی رامی دیدم وتمام مسجدراازاول تاآخربرایشان شرح دادم همگان ازدرستی گفتارمات ومبهوت مانده بودنددرسکوتشان به راحتی بال زدن پرندگان رامی شنیدم مشرکان ازترس موفقیت من بلندگفتند:این تازه یکی ازنشانه هابودنشانه ای دیگربیاورمن هم گفتم
درراه بازگشت به کاروان قریش برخوردم درجلوی کاروان شتری خاکستری رنگ رم نموده وصاحبش افتادودستش شکست وشترفرارکرد درنهایت شترراپیداکردنداحساس تشنگی کردم ازجبرئیل آب خواستم به کوزه کاروانیان اشاره کردبعدازخواندن آب بقیه آب رابه زمین ریختم درادامه گفتم اگرشاهدی می خواهیدفردابعدازطلوع آفتاب همان کاروان ازروبروی شهرمی آیدمی توانیدببینیدفرداصبح کسی ازاهل مکه نمانده بودکه منتظرکاروان باشدآنچنان جمعیتی جمع شده بودکه تمام دشت پرازمزدم بودمشکرکان برای رسوایم لحظه شماری میکردندکه ناگهان کسی فریادزدآفتاب طلوعکردهنوزاولی صدایش قطع نشده بودکه دیگری گفتم کاروان را می بینم کسی حرفی نمیزد به گونه ای که صدای نفسهای مردم به گوش می خوردابوجهل جلورفته وبه گوش رئیس کاروان زمزمه کردبعدازشنیدن درستی سخنانم سررابه زیرانداخته دورشدمردم به رئیس هجوم بردندورئیس کاروان همه چیزرابه صدای بلندگفت مردم ازدرستی حرفهایم متعجب بودندمشکان میان مردم راشلوغ کرده وشایعه کردندکه محمدساحراست جزسحرچیزی این چنین نمی کنداماتامدتهامردم درابهام بودندواین امرباعث شدافرادزیادی نسبت به اسلام توجه داشه باشند
۳-پاسخ به شبهات وسوالات درپیرامون معراج حضرت محمد(ص):چندین سوال درموردمعراج پیامبرمطرح شده که ذهن هارابه مشغول نموده سوالات که درصورت پاسخ گویی بسیارازابهات موجودراحل میکندبرخی ازاین سوالات ازاین قبیل اند
۱-هدف ازمعراج پیامبرچه بوده؟
۲-سفرپیامبربه نزدخداوندبا جسم بوده یاروح درخواب یابیداری
۳-چگونه این امرامکان دارد

وهزاران سوال دیگر...........................................؟!
ائمه اطهاردرآینه ی معراج حضرت محمد(ص):دراین باره مطالب بسیاری نقل وبررسی شده که هرکدام قابل نقدمی باشداماآن چیزی که مهم است صرفابیان منزلت ائمه درپیرامون سفرمعراج است نه نقدوبررسی این ادعاهاازآنجایی که منزلت ومقام این بزرگواران بسیاربالاوارزشمند است خداوندبرای نشان دادن این فظلیت هاراه های گوناگونی رابه انجام رسانده است به صورت مستقیم وغیرمستقیم سعی برنشان دادن چراغان راه خودبوده وبه طرق مختلف تلاش نموده است
درمعراج پبامبراسلام نیزازاین کوشش دریغ ننموده وازآن برای شناساندان اولیای خوداستفاده نموده است که بنده فقط زره ای ازاین اقیانوس بی کران را برایتان می نویسم
درسفرمعراج که مختص به پیامبربوده وتمام روایتهاازجانب ایشان است فقط برای درستی وادای حق مطلب منابع ذکرمی شود
امام علی(ع)اولین کسی است که بیشترازبقیه ائمه درمعراج موردتوجه قرارگرفته وتمامی اهل بیت به جزپیامبراسلام برجسته ترمی باشددرتوضیح جایگاه رفیع مولای متقیان امیرمومنان علی(ع)بایدگفت:در تفسیر این آیه از قرآن کریم :                              « فاوحی الی عبده ما اوحی »
« آنگاه به بنده اش آنچه را باید وحی کند ، وحی فرمود . » که اشاره به شب معراج و تفضلات خداوند متعال به رسول گرامی اسلام (ص) دارد . در کتب و تفاسیر معتبر آمده : خداوند متعال در شب معراج در مورد علی (ع) و مقام و منزلت او و جانشینی و امامت علی (ع) نزد خود به پیامبر اکرم (ص) وحی کرد . چون زمان بیان آنچه به پیامبر وحی شده بود رسید ، در آخرین سفر حج در غدیر خم خطاب از جانب حق تعالی آمد که : « ای پیامبر ، آنچه در شب معراج در مورد ولایت علی به تو وحی شده را ابلاغ کن . »و بعد از ابلاغ ، آیه 3 سوره مائده نیز نازل شده که : « امروز برای شما دینتان را کامل کردم و نعمتم را تمام نمودم و اسلام را به عنوان دینتان برگزیدم . »
امام علی (ع) نشانه هدایت
امام صادق (ع) از پدران بزرگوارشان و آنها از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند : « در شب معراج خداوند با من صحبت کرد و فرمود : ای محمد! گفتم لبیک ای پروردگار بزرگ فرمود : علی حجت من بعد از تو بر مردم و امام اهل اطاعت من است ، پس هر کس از او پیروی کند مرا اطاعت و پیروی کرده است و کسی که در برابر او سرکشی کند ، مقابل من ایستاده . پس علی را نشانه هدایت در امت تو قرار دادم که بعد از تو باعث هدایت مردم خواهد شد . »
امام علی (ع) صاحب پرچم پیامبر (ص) ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که حضرت حضرت فرمودند : « پروردگار عالم در شب معراج به من  فرمودند : ای محمد ! می دانی که گفتگو در آسمانها در مورد چیست ؟ عرض کردم : پروردگارا ، تو عالمتری فرمود : ای محمد ! آیا کسی را جانشین خود قرار داده ای ؟ عرض کردم : پروردگارا ، هر کس را می خواهی انتخاب کن . فرمود : ای محمد ! علی بن ابیطالب را برگزیدم و او وارث و صاحب پرچم تو است . قسم به خودم که از علی سیراب و بهره مند نمی شود کسی که با تو دشمن باشد و حقیقتا همه امت را وارد بهشت خواهم کرد مگر کسی که نخواهد وارد شود .
عرض کردم : پروردگارا ، حق علی چیست ؟ فرمود : ای محمد ! حق علی بر امت تو مثل حق تو است مثل حق تو است در زمان حیاتت پس هر کس حق علی را انکار بکند خودش نخواسته خودش نخواسته که وارد بهشت شود و بر من واجب است که داخل بهشت نکنم کسی را که نسبت به علی بغض و کینه داشته و ولایتش را انکار کند . و ای محمد ! از ذریه علی یازده مهدی پا به جهان خواهند گذاشت که عیسی (ع) به آخرین آنان در نماز اقتدا خواهد کرد . »
امام علی (ع) امام و رهبر دوستان خداست
سپس پیامبر اکرم (ص) در ادامه روایت گفتگوی خداوند متعال و خود را اینچنین نقل کردند : « خداوند فرمود : ای محمد !‌در عالم بالا گفتگو در چه چیزی است ؟ عرض کردم پروردگارا در این مورد علمی ندارم . آنگاه خداوند متعال با دست قدرت خود سینه پیامبر را سر شار از علوم الهی گردانید . و برای مرتبه دوم  پرسید : ای محمد ! در عالم بالا گفتگو در چه چیزی است ؟ پیامبر پاسخ داد : پروردگارا گفتگو در عالم بالا درباره درجات و کفارات و حسنات است . خداوند فرمود : ای محمد ! چه کسی را وزیر و وصی و جانشین خود کرده ای ؟ پیامبر فرمود : پروردگارا ، همه را آزمایش کردم اما هیچ کس را چون علی یاور دین تو و غضب کننده در راه تو و مطیع و پیرو خود نیافتم . خداوند منعال فرمود : ای محمد ! من نیز او را آزمودم . پس ای محمد ! به علی بشارت بده که :
« او نشانه و اسوه هدایت ، امام ، پیشوا و رهبر دوستان خدا ، نور اطاعت کنندگان و کلمه تقواست . » هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس با علی دشمنی کند و به او بغض و کینه بورزد و با من دشمنی کرده و بغض و کینه ورزیده است . »
بهترین جانشین 
 پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « در شب معراج کنار درخت طوبی و سدر المنتهی ملائکه زیبایی را دیدم . از جبرئیل در مورد این ملائکه پرسیدم . جبرئیل گفت : نام این ملائکه اوّاب است . پیامبر اکرم فرمود : این ملائکه می گفتند : « محمد بهترین انبیا و علی بهترین جانشینان است . » و خداوند سرشت من و علی و فاطمه را با حیات آمیخته است ، آنگاه نوری خلق کرده و آن نور به من و علی و فاطمه و اهل ولایت و دوستی ما رسید . پس این نور به هر کس رسید به خاطر ولایت علی هدایت می شود و آنکس که این نور به آن نرسید از ولایت علی بی نصیب خواهد شد . »
ولایت پیامبر (ص) و علی (ع) هدف بعثت
پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « در شب معراج آسمانها را پشت سر گذاشتم و از کروبین و ملائکه صافّین گذشتم و از جایی عبور کردم که جبرئیل نتوانست بیاید . به درخت طوبی و سدر المنتهی رسیدم ، پس خداوند به من آنچه که باید وحی می کرد فرو فرستاد . سپس اهل عرش از من پرسیدند : بم بعثت یا محمد ؟
به چه چیزی مبعوث شده ای ؟ گفتم : بولایتی و ولایت اخی علی بن ابی طالب به ولایت خودم و ولایت برادرم علی برانگیخته شدم . »(برگرفته ازسایت سازمان تبلیغات اسلامی استان سیستان و بلوچستانhttp://zahedan-tebyan.ir/main.asp?id=1041)

 


 

قبل ازپاسخ دادن به همه ی این سوالات وشبهات نکاتی کوتاه اماضروری درموردمعراج پیامبراسلام لازم به ذکراست ازنکات مهم می توان جایگاه رفیع ائمه اطهاررانام بردجایگاهی که درشناخت این بزرگواران نقش به سزایی راایفامیکندهرچنددرداستان فوق منظورفقط توضیح اجمالی وروایتی ازمعراج بودامادرادامه سعی براین است که نکات ومسائل مفیدی راازدرون این معجزه الهی بیرون کشم

 


 

یکی دیگرمشاهدات بسیارمهم حضرت محمد(ص)درمورداهل بیت خوددیدن جایگاه موعودومنجی عالم بشریت حضرت امام زمان(ع)می باشد
موعود(ع) در معراج
اصلی‌ترین مشاهده پیامبر اعظم(ص) در شب معراج را باید شهود انوار مقدسه ائمه(ع) بدانیم که اصحاب متعددی روایت ذیل یا مشابه آن را از آن حضرت نقل کرده‌اند و همان‌طور که خواهیم دید در میان دوازده امام(ع)، حضرت مهدی(ع) جایگاهی ویژه و ممتاز دارند. ضمن این روایات نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود: 
همانا خدای عزوجل در آن شب که به گردشی شبانه برده شدم (معراج) به من وحی فرمود: ای محمد چه کسی را در زمین میان امتت به جای خود گذاشتی؟ ـ در حالی که خدا خود بدان آگاه‌تر بود ـ عرض کردم: پروردگارا، برادرم را فرمود: ای محمد، علی ابن ابی‌طالب را؟ عرض کردم: بلی ای خدای من، فرمود: ای محمد من ابتدا از مقام ربوبیت نظری بر زمین افکندم و تو را از آن اختیار کردم. هیچ گاه یادی از من نمی‌شود مگر اینکه تو نیز با من یاد کرده شوی. من خود محمودم و تو محمد؛ سپس نظری دیگر بر زمین افکندم و از آن علی بن ابی‌طالب را برگزیدم و او را وصی تو قرار دادم، پس تو سرور پیامبران و علی از نام‌های من است و «علی» (مشتق آن) نام اوست. ای محمد، من، علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم؛ سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم، هر که آن را پذیرفت از مقربین گردید و هر که آن را رد نمود به کافران پیوست. ای محمد، اگر بنده‌ای از بندگانم مرا چندان پرستش کند تا رشته حیاتش از هم بگسلد و پس از آن در حالی که منکر ولایت آنان است با من روبه‌رو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افکند سپس فرمود: ای محمد، آیا مایلی آنان را ببینی؟ عرض کردم: بلی. فرمود: قدمی پیش گذار.‌ من قدمی جلو نهادم. ناگاه دیدم علی بن ابی‌طالب و حسن و حسین و علی‌بن الحسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی آنجا بودند و حجت قائم همانند ستاره‌ای درخشان در میان آنان بود، پس عرض کردم: پروردگار من اینان چه کسانی‌اند؟ فرمود: اینان امامان هستند و این یک نیز قائم است که حلال‌کننده حلال من و حرام‌دارنده حرام من است، و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت. ای محمد، او را دوست بدار که من او را دوست می‌دارم و هر کس را که او را دوست بدارد نیز دوست می‌دارم

 


 

ازدیگرمشاهدات بسیارمهم پیامبراعظیم الشان اسلام درمعراجش درموردعذاب های وارده برزنان گناه کارامت اسلام می باشدکه بربسیاری ازمشبهات وبهانه کاری بعضی ازگناه پیشگان سرپوش می گذارداین اخبارواصله سندی برمحکوم کردن صرفازنان نیست یااینکه بیشترین گناهکاران درجهنم رازنان تشکیل می دهندبلعکس بلکه ازآن جایی که زنان قلب جامعه بوده وباازکارافتادن قلب،جامعه نابودمی شودازاین روبرای اهمیت دادن واخطارمناسب به زنان درموردحفظ خودوتاثیرگذاری زنان برمردان رااین مشاهدات حاصل شده است نه برای متهم نشان دادن زنان مسلمان چه بسامردان اسلام بیشتراززنان صاحب وعامل گناهان باشند
امیرالمومنین علی (ع) می فرماید : روزی با فاطمه محضر پیامبر خدا (ص) رسیدیم ٬ دیدیم حضرت به شدت گریه می کند.
گفتم : پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله ! چرا گریه می کنی ؟ فرمودند : یا علی ! آن شب که مرا به معراج بردند ٬ گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم. (و اکنون گریه ام برای ایشان است.)
زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.
زنی را دیدم که از زبانش آویران کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.
زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.
زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند.
زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخهای بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.
زنی را دیدم که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است.
زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند.
زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.
عذاب زنان درمعراج زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.
و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.
حضرت فاطمه (س) عرض کرد : پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟!
رسول خدا (ص) فرمود :
دخترم ! زنی که از موی سرش آویخته شده بود ٬ موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.
زنی که از پستانش آویزان بود ٬ زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزید.
زنی که از زبانش آویزان بود ٬ شوهرش را با زبان اذیت می کرد.
زنی که گوشت بدن خود را می خورد ٬ خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.
زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند ٬ به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد ٬ و نماز را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد.
زنی که کر و کور و لال بود ٬ زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است.
زنی که گوشت بدن او را با قیچی می بریدند ٬ خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت.
زنی که صورت و دستاش می سوخت و او امعا و احشای داخلی خودش را می خورد ٬ زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت.
و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود ٬ زنی سخن چین و دروغگو بود.
و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد ٬ زنی خواننده و حسود بود.
سپس فرمودند: وای بر زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آن که همسرش از او راضی باشد.
(داستانهای بحار الانوار ٬ ج ۵ ٬ ص ۶۹ - زبدة القصص ٬ ص ۲۰۲)

 


 

واین هم جوابی دندان شکن برای مدعیانی که معراج برحق حضرت محمد(ص)راکتمان می کننددرباره کیفیت معراج رسول گرامی چهار نظر وجود دارد:
1- معراج پیامبر اکرم در تمام مراحل روحانی بوده است، یعنی روح به صورت تخلیه از جسد، این عوالم را طی کرده است.
2- معراج پیامبر روحی بوده، اما نه به صورت تجرد از بدن، بلکه به صورت رؤیا و برزخی بوده و تمام عوالم به صورت رؤیا سیر شده است.
3- سیر پیامبر از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی جسمانی و روحانی بوده و از آنجا به بالا به صورت روحانی بوده و این نظریه را ابن شهرآشوب برگزیده و به علمای امامیه نسبت داده است.
4- سیر حضرت در تمام مراحل جسمانی و روحانی بودو همه جا را با تن و روان، سیر نموده است.
اثبات معاد روحانی با برهان عقلی ممکن است و شواهد نقلی هم کاملاً آن را تأیید می‌کند ولی اثبات معاد جسمانی گرچه از لحاظ ادلّه نقلی مقبول و مسلّم است، لیکن اثبات همه خصوصیات آن با برهان عقلی آسان نیست ، گرچه دلیل عقلی بر خلاف آن نخواهد بود و ‌یک متفکر با انصاف در باره معاد جسمانی وظ‌یفه خود را انصاف و استماع ره آورد د‌ینی می داند. مسئله معراج نیز همین گونه است، زیرا اثبات معراج روحانی نیز با برهان عقلی ممکن بوده و شواهد نقلی آن را تآیید می کند؛ ولی اثبات معراج جسمانی در محدوده‌ی‌ حرکتهای زمینی، مانند سیر از مسجد الحرام تا بیت المقدس، و نیز در آسمان و کهکشانهای مادی کاملاً ممکن خواهد بود؛ ز‌یرا حرکت بدن در قلمرو جسم زمینی ‌یا آسمانی هیچ محذوری ندارد، نه اصل حرکت بدن در اجرام آسمانی محال است و نه سرعت آن، که در مدت بسیار کوتاه همه آن اجرامْ مورد سیر بدنی قرار گیرد و سیر آسمانی مانند سیر زمینی محذوری عقلی ندارد، زیرا نه "کُندی" شرط سیر طبیعی است و نه "تُندی" مانع آن می‌باشد؛ ز‌یرا توهم امتناع خرق و التیام افلاک که مبتنی بر پندار برخی از پیشینیان بوده ناصواب است، چنانکه تخیل امتناع پیمودن مسافت طولانی و مدار وسیع در اندک مدت، نارواست؛ ز‌یرا برای صاحب اعجاز و کرامت، طی آسمان مانند طی زمین سهل است.
مشهور در میان دانشمندان شیعه نظریه چهارم است؛ زیرا " عبد "، همان مجموعه‌ی‌ جسم و روح است که پیامبر با هر دو در حالتی که بیدار بود عروج کرده است و چنانچه معراج در خواب اتفاق افتاده بود، با ظاهر آیه ـ که دالّ بر منّت است ـ هماهنگ نیست.
آیاتی که پیامبر در آن شب دید: "...لنریه من ایاتنا..."، نشانه‌های مخصوص بود و دیدن آن‌ها نیز ملکوتی و با حواس باطنی بود، نه مُلکی و با چشم و گوش ظاهری؛ زیرا خداوند، آیات ظاهری را به همه‌ی‌ بشر ارایه کرده است: "إنّ فی خلق السّموات و الأرض و اخْتلاف اللّیل و النَّهار لَا یات لأُولی الألباب" سوره‌ی‌ آل‌عمران، آیه‌ی‌ 190.
اثبات معراج جسمانی در محدوده‌ی‌ حرکت‌های زمینی ـ مانند سیر از مسجدالحرام تا بیت‌المقدس و سیر در مدارج آسمانی و طبقات آن ـ کاملا ً ممکن است و حرکت بدن در قلمرو جسم زمینی یا آسمانی، هیچ محذور و مشکلی ندارد؛ زیرا همانطور که در بالا گفتیم برای صاحب اعجاز و کرامت، طیِّ آسمان‌ها مانند پیمودن زمین سهل و آسان است و اگر جریان حمل تخت شاهانه‌ی‌ بلقیس و ملکه‌ی‌ سبأ از یمن به فلسطین، در کمتر از چشم ‌برگرداندن ممکن است: "...أنا اتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک فلمّا رءاه مُستقرّاً عنده قال هذا من فضل ربّی..." سوره‌ی‌ نمل، آیه‌ی‌ 40.
جریان سیر بدنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آسمان‌ها نیز مقدور است.
به یقین، در معنای معراج جسمانی نباید آن سان افراط شود که همه‌ی‌ امور معنوی و روحانی به صورت یک سلسله امور مادّی توجیه شود؛ زیرا سهم معراج روحانی ـ که بیش از معراج جسمانی است ـ باید کاملا ً درنظر گرفته شود و حفظ حدود هر یک از معراج جسمانی و روحانی به این است:
1. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در جمیع حالات عروج و سیر، دارای بدن و در حال بیداری بوده است.
2. پیامبر در سر تا سر سیر و معراج، عالم طبیعت را به ‌طور کلی رها نکرد؛ بلکه جامع ملک و ملکوتْ همگام طبیعت بود، و اگر تک بُعدی می‌بود، لازم آن یا مجرّد شدن موجود مادّی است یا مادّی شدن موجود مجرّد، و هر یک از این دو فرض باطل است؛ زیرا محذور اجتماع نقیضین را به همراه دارد؛ مثلا ً اگر آنچه که به خداوند نزدیک شد، بدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده باشد، لازم می‌آید که برای خداوند ـ العیاذ بالله ـ قرب مادّی و مکانی تصور شود و اگر همه‌ی‌ آنچه در این سیر ملکوتی رخ داد، مجرد صرف می‌بود، لازم می‌آید که چیزی محسوس به سامعه یا باصره و مانند آن نبوده است.
3. همچنین، هرگز سیر بدنی رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آسمان‌ها، به معنای خروج از عالم طبیعت نیست؛ زیرا آسمان‌های ظاهر ـ مانند زمین ـ موجود مادّی و طبیعی است و احکام طبیعت بر هر دو جاری است؛ در عین آنکه بخش تجرّد، همچنان بر حکم خود باقی است. مثلا ً اگر نماز که تقربگاه هر پارسایی است: " الصلاة قربان کلّ تقى " در زمین برگزار شود یا در آسمان‌ها خوانده شود، در هر دو حال، تقرّب به خداوند ـ که به بخش تجرد او برمی‌گردد ـ تنها روحانی است و بدن هرگز تقرّب مکانی به خداوند نخواهد داشت. بنابراین، همان‌گونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینْ حالات معنوی ویژه پیدا می‌کرد، ولی بدن آن سرور به خداوند نزدیک نمی‌شد، معراج روحانی آن حضرت در آسمان نیز می‌تواند اینگونه بوده باشد.
بنابراین، بخشی از حالت‌های دریافت وحی و عروج و اِسرا می‌تواند در پرتو ارتباط خارجی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با عالم مثال منفصل صورت پذیرد؛ آن‌سان که بخشی دیگر از آن، مربوط به عالم مادّه و طبیعت است و بخش سوم، در رابطه‌ی‌ با عالم تجرد تامّ و عقل محض تحقق می‌پذیرد.
ابن شهرآشوب در مناقب می نویسد:
خدا"خوارج معراج را از اصل انکار می کنند، جهمیه می گوید: معراج او روحانی بوده آن هم به صورت رؤیا. امامیه و زیدیه و معتزله می گویند معراج او فقط تا مسجد الاقصی جسمانی و روحانی بوده است، در حالی که گروه چهارم می گویند همگی جسمانی و روحانی بوده است و او با تن و روان از مسجدالاقصی به جهان بالا رفته است.
شگفت از ابن شهرآشوب است که چگونه در کیفیت معراج چنین تفصیلی را به امامیه نسبت داده، در حالی که مشهور میان آنان این است که همه مسیر یکنواخت بوده است.
به هر روی، این حرکت پویا در بیداری و با جسم عنصری بود
اما گروهی که آن را رؤ‌یای محض می دانند به آ‌یه‌ی‌ " أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِى وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیهِْم مُّقْتَدِرُون " یا آنچه را به ایشان وعده داده‏ایم به تو نشان مى‏دهیم، چرا که ما بر آنان تواناییم." سوره‌ی‌ زخرف، آیه‌ی‌ 42 و آ‌یه‌ی‌‌ " وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتىِ أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ وَ نخَُوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا " و خوابى را که به تو نمایاندیم و نیز آن درخت نفرین شده در قرآن را صرفا براى امتحان مردم قرار دادیم، و ما آنها را مى‏ترسانیم اما آنها را جز سرکشى بزرگ نمى‏افزاید. " سوره‌ی‌ إسراء، آیه‌ی‌ 60 استناد می کنند.
لیکن چنین استدلالی ناصواب است، ز‌یرا اولاً رؤ‌یا و ارائه، اختصاص به حالت خواب ندارد، و ثان‌یاً بر فرض دلالت آنها بر ا‌ین که در حالت خواب بود، منافات ندارد که در حالت ب‌یداری ن‌یز چنان وصفی پد‌ید آمده باشد، ز‌یرا مضمون آ‌یات ‌یاد شده و مفاد آ‌یات معروف سوره إسراء و سوره نجم هر دو اثباتی است و به اصطلاح اصول یان، دو دلیل مُثْبِت، منافاتی با هم ندارند تا لازم باشد با ظهور ‌یکی از د‌یگری دست برداشت، بلکه ظهور هر کدام در جای خاص خود معتبر است.
‌یعنی ممکن است إسراء و عروج هم در بیداری اتفاق افتاده باشد و هم در خواب، و رؤ‌یت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مانند رؤ‌یت ملکوتی حضرت خلیل: " کذلک نُری إبراه‌یم ملکوت السموات و الأرض..." سوره‌ی‌ انعام، آیه‌ی‌ 75 و نیز مانند رؤ‌یای صحنه‌ی‌ جنگ بدر باشد: "إذ ‌یر‌یکهم الله فی منامک قلیلاً و لو أراکهم کثیراً" سوره‌ی‌ انفال، آیه‌ی‌ 43.
دوم: چون معراجهای متعددی برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حاصل شد و محتمل است همه آنها ‌یکسان نبوده باشد، از این رو اگر‌اختلافی در بین روا‌یات و نیز تفاوتی در ظواهر بعضی از آ‌یات و ‌یا اختلافی در کلمات مفسّران قرآن و روا‌یات رخ دهد، در صورتی که آن اختلافها و تفاوتها با تعدد عروج قابل جمع باشد می توان همه‌ی‌ آنها را با تعدد معراج برطرف کرد.
بنابر این اختلاف در ا‌ین که آ‌یا معراج جسمانی و روحانی بود ‌یا خصوص روحانی، و نیز از لحاظ مَرکب که اوصاف فراوانی برای آن ‌یاد شد، همه را می توان با تعدد معراج حل کرد؛ ‌یعنی ممکن است برخی از معراجها با بدن و روح بوده باشد و برخی از آنها فقط با روح، چنانکه ممکن است بعضی با مَرکب و برخی بدون مرکب و در صورتی که با مرکب بوده است، گاهی آن مرکب، بُراق و زمانی معراج و وقتی رَفْرَف و گاهی پر فرشتگان و گاهی پر جبرئیل و ... بوده است، چنانکه متصور است در ‌یک سفر نیز همه ا‌ین مرکبها بوده اند، لیکن در مقاطع و مراحل و درجات گوناگونِ راه از خاک تا لقاء الله ، در هر مرحله ‌یکی از ا‌ین مرکبها وجود داشت تا به جایی که مجال برای آن نبوده‌است.


:: بازدید از این مطلب : 137
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

پیامبر اکرم سفر آسمانی و تاریخی خود را به همراه جبرئیل از خانه ام هانی دختر عموی خود و خواهر امیرالمومنین در مکه مکرمه آغاز کرد. وبا مرکبی به نام براق به بیت المقدس مشرف و از نقاط مختلف مسجد القصی , بیت اللحم و منازل انبیا و آثار آنان دیدن به عمل آوردند.

 

پیامبر اکرم سفر آسمانی و تاریخی خود را به همراه جبرئیل از خانه ام هانی دختر عموی خود و خواهر امیرالمومنین در مکه مکرمه آغاز کرد. وبا مرکبی به نام براق به بیت المقدس مشرف و از نقاط مختلف مسجد القصی , بیت اللحم و منازل انبیا و آثار آنان دیدن به عمل آوردند. در مرحله بعد از همان نقطه به آسمانها پرواز نمودند, ستارگان و نظام جهان بالارا مشاهده وبا ارواح پیامبران وفرشتگان آسمانی سخن گفتند, بهشت ودوزخ و درجات بهشتیان واشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده نمودند و این چنین از رموز هستی واسرار جهان آفرینش ووسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان خداوند متعال کاملا آگاه گشتند.

چون شب علم سیاه برداشت

شبرنگ تو رقص راه برداشت

سر بر زدی از سرای فانی

بر اوج سرای ام هانی

جبریل رسید طوق در دست

کز بهر تو آسمان کمر بست

برخیز هلا نه وقت خوابست

مه منظر تو آفتابست ......

برقی که براق بود نامش

رفق روش تو کرد رامش

هم حضرت ذوالجلال دیدی

هم سرّ کلام ِ حق شنیدی

از قربت ِ حضرت الهی

باز آمدی آن چنان که خواهی

یک کتاب بسیار دلپذیر دارد مولانا معین الدین کاشفی سبزواری تحت عنوان معارج النبوه ، که شاید مفصلترین حوادث معراج را نقل کرده باشد – به قول خودش از غثّ و سمین ، این کتاب در مکتبه نوریه رضویه پاکستان چاپ شده ، و نسخه ای از ان را استاد محترم فاضل افغانی آقای عبدالکریم تمنا در اختیار نگارنده گذاشته اند .

مولانا کاشفی گوید : جبرییل (ع) آمد و براق بر در حجره ی خواجه ی ما بداشت ، خواجه (ص) قدم در رکاب براق در اورده پرسید که ای جبرییل مرا به کجا باید رفت . گفت یا رسول الله ، دهلیز این سرا هفت منزل دارد ، در هر منزلی چندین محفل منتظر قدوم تواند ....چون از هفت آسمان گذشت ، خواجه (ص) فرمود که در ساق عرش بودم که آواز نعلین ِ بلال به گوش من رسید که در دل شب از خانه به مسجد می رفت ......"

کاشفی ، تعبیر لطیفی آسمانی دارد در مورد تصمیم کبریایی برای دعوت پیامبر ، و گوید :

"...نقل است که خطاب مستطاب به جبرییل امین در رسید که ای جبرییل ، امشب صومعه ی طاعت ِ خود را بگذار ... پر ِ طاووسی را به حلی و حلل فردوسی بیارای و کمر خدمتکاری بر میان بند و کلاه فرمانبرداری بر سر نه ، و میکاییل را بگوی تا کیل ارزاق از دست بنهد ، و اسرافیل را بگوی تا صور را ساعتی موقوف کند ، و عزراییل را بگوی تا زمانی دست از قبض ارواح باز دارد ، و رضوان را بفرمای تا درجات بهشت برین را آیین بندند ، و مالک را بگوی تا درکات دوزخ را به اقفال حلم و تسکین مقفّل گرداند ، بحار از تموّج ساکن شوند و ریاح از تنسّم باز ایستند..... حاملان عرش را بگوی تا فلک اطلس را لباس مقدس بپوشانند ... و هفتاد هزار فرشته ی مقدس را با خود به بهشت همراه ببر ، و براقی از براقهای بهشت اختیار کن ، و بر زمین بر.....و از شام به یثرب به حرا گذر کن ... از قریش قبیله ی بنی هاشم و از هاشم بنی عبدالمطلب ، در میان ایشان جوانی است سرو قد ماه خدی....با ادب بر سر بالین او رو و با وی بگوی :

امشب شب ِ قدر ِ تُست بشتاب

قدر ِشب ِ قدر ِ خویش دریاب

آرایش سرمدی است امشب

معراج محمدی است امشب ...

ابن دیلاق دنباله ی قصه را به زبان زمینیان چنین می گوید :

دستی زد و جبرییل آمد

بیند که خدا چه کار دارد ؟

فرمود که "ای امین درگاه

گر خورده براق ما جو و کاه

زینش کن و تا زمین فرو بر

آنجا ، در ِ خانه ی پیمبر

آهسته بزن ، چو گشت بیدار

بردارش و زود نزد ما آر"

جبرییل علیه السلام به فرمان ملک جلیل جلّ و علا ، جهت تحصیل براق به بهشت در امد.

در مرغزارهای بهشت چهل هزار براق دید که می چریدند.... جبرییل علیه السلام از میان این چهل هزار براق ، آن براق را که داغ اشتیاق محمدی (ص) بر میان جان داشت اختیار فرمود

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل فرمود که در شب معراج پیامبر خدا، جبرئیل کنار درخت بسیار بزرگی ایستاد. پیامبر درختی به آن بزرگی و عظمت ندیده بود. بر هر شاخه ای از آن درخت فرشته ای بود و بر هر برگی و میوه ای نیز فرشته ای. نوری از خدای متعال نیز آن درخت را در برگرفته بود.

جبرئیل به پیامبر خدا گفت:«سدره المنتهی این است؛ راه پیامبران ِ پیش از تو به همین درخت منتهی می شد. انان از این درخت جلوتر نمی رفتند و همین جا توقف می کردند، ولی تو از این درخت خواهی گذشت. اگر بخواهی از نشانه های بزرگش به تو نشان خواهم داد.»

دیر زمانی است که کیفیت معراج پیامبر اکرم مورد گفتگو می باشد و در جسمانی و یا روحانی بودن آن سخنان زیادی گفته اند.با این که صریح قرآن و روایات گواهی قطعی برجسمانی بودن آن می دهد.اما یک رشته اشکالات علمی , مانع از آن شده که گروهی این حقیقت را بپذیرندوسرانجام معراج پیامبر را روحانی خوانده اند . گروهی قدم فراتر نهاده معتقد شده اند که تمام این جریان دررویا بوده وپیامبردرخواب معراج را سیر کرده است.

اما برخورد قریش پس از شنیدن معراج پیامبر می رساند سیر این عوالم به صورت رویا نبوده است زیرا معتی نداشت که قریش به تکذیب خواب پیامبر برخیزند وجنجال بر پا کنند.

برخی دیگر معراج پیامبر را روحانی یعنی همان تدبیر در آفرینش الهی و مشاهده جلال و جمال وی و استغراق در فکر و ذکر حق , و سرانجام رهایی از قیود مادی و علائق قرب توصیف کرده اند. در صورتی که معراج روحانی وتقرب روحی از روشن ضمیران و پاکدلان نیز به ظهور رسیده است و قرآن این معراج مخصوص را از خصائص پیامبراکرم و آن را به عنوان امتیازی فوق العاده یاد میکند وانگهی بسیاری از شبها پیامبر دارای حالات قرب و روحانی بوده درحالی که معراج آسمانی در زمان و شب معینی تحقق یافته است.

زنده کردن مردگان , اژدها شدن عصا؛ شق القمر؛ زنده نگاه داشتن یونس پیامبر در شکم ماهی در قعر دریا و دهها معجزه امثال آن که کتابهای آسمانی آنها را تصدیق می کند از نظر اشکال و جواب دست کمی از معراج پیامبر اسلام ندارند.

تمام علل طبیعی و موانع خارجی مقهور اداره پروردگار جهان است و تنها اراده او به امر محال تعلق نمی گیرد و اما غیر آن هر چه باشد؛ هرگاه بخواهد جامه عمل به آنها بپوشاند می تواند خواه بشر توانایی آنرا داشته باشد خواه نداشته باشد.

مطالبی که در زمینه معراج به حضور خوانندگان عزیز ارائه خواهد شد براساس" رساله معراج به روایت فیض کاشانی" می باشد.که ازروایات مورد توجه ایشان از امام صادق(ع) در کتاب " نوادر الاخبار" آورده شده است.

" پاک ومنزه است خدایی که در مبارک شبی ، بنده خود (محمد(ص)) را از مسجد الحرام به مسجد القصی که پیرامونش را به قدوم خاصان خود مبارک ساخته ایم ، سیر داد تا آیات خود را به او بنماید.به درستی که خداوند شنوا و بیناست " سوره اسرا/۱

ازحضرت امام جعفر صادق و امام علی بن موسی الرضا روایت شده است : " کسی که سه چیز را انکار کند شیعه ما نیست : معراج ، سئوال قبر و شفاعت "

محل شروع معراج :

از ظاهر آیه شریفه محل شروع معراج پیامبر مسجد الحرام می باشد( چون تمامی مکه را مسجد الحرام می نامند بین مورخان در محل دقیق آن اختلاف است ).

چگونگی معراج :

بعضی گفته اند : معراج حضرت رسول در خواب بوده است و بعضی معراج را روحانی دانسته اند. اما چون حضرت رسول اکرم می فرمایند: در معراج انبیا را مشاهده کردم ؛ ملائک را دیدم ، بهشت وجهنم به من نشان داده شد ، به عرش و سدره المنتهی رسیدم و اشخاصی را در بهشت دیدم که متنعم به نعمتهای الهی بودند، افرادی را نیز در دوزخ دیدم که معذب به عذابهای شدید بودند واز علت وضع آنان آگاهی یافتم. لذا نمی تواند جز این باشد که آن حضرت با همین جسم خاکی به معراج رفته اند.

از علی بن ابراهیم قمی ، نقل شده است که حضرت امام جعفر صادق فرموده اند: جبرئیل ، میکایل و اسرافیل ، براق را نزد رسول خدا آوردند. یکی از آنان مهار براق و دیگری رکاب آن را گرفته و موسی جامعه حضرت را هنگام سوار شدن مرتب نمو ده اند. هنگامی که حضرت سوار بر مرکب شدند، لرزه ای بر اندام براق افتاد . جبرئیل با دست بر بدن براق اشاره ای کرد فرمود : ای براق آرام باش ، چون قبل از حضرت رسول اکرم پیغمبری سوار تو نشده است و بعد از این هم مانند ایشان سوار بر تو نخواهد شد. براق آرام شد و حضرت را به آسمان برد. جبرئیل نیز همراه حضرت بود و آیات الهی را در آسمان و زمین به حضرت عرضه می داشت.

پیامبر اسلام می فرماید:

در حال رفتن بودیم که شنیدم کسی مرا به نام صدا می زند. توجهی نکردم و راهم را ادامه دادم. دوباره شنیدم شخص دیگری مرا صدامیزند. به او نیز توجهی نکردم. سپس زنی را دیدم ، در حالی که دستهایی عریان داشت و تمام زینتهای دنیا را برآن پوشانده بود.گفت : محمد صبر کن ، با تو سخنی دارم ، اما به او هم توجهی نکردم. بعد از آن صدایی شنیدم که مرا خیلی ترساند. از آن صدا هم گذشتم.

پس از مدتی جبرئیل توقف کرد و به من گفت : نماز بخوانید. من هم از براق پیاده شدم و نماز خواندم ، جبرئیل گفت : دانستید در کجا نماز خواندید؟ گفتم خیر! گفت : در طیبه ( مدینه) همان جایی که مهاجرت شما در آنجا قرار میگیرد.پس از آن سوار مرکبم شدم و راه افتادیم. مجددا جبرئیل ایستاد و گفت : نماز بخوانید. پیاده شدم و در همان جا نماز خواندم . گفت : دانستید در کجا نماز خواندید؟ در طور سینا ، آن جایی که حضرت موسی با خدای خود صحبت کرد. دوباره سوار براق شدم ......


:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

حقیقت معراج پیامبر اسلام

فارسی نسخه موبایل

 
 

حقیقت معراج پیامبر، جز سیر او از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و از آنجا به «سدرةالمنتهی» چیزی نیست از بررسی آیات می توان این حقایق را به دست آورد:
1- اندازه مسافت این سیر ملکوتی
2- زمان این سیر و مقدار آن
3- چه چیزهایی را در این سیر ملکوتی مشاهده کرد؟
استخراج پاسخ این مسائل در گرو نقل متون و ترجمه آیات است.

نخستین آیه سوره اسراء، مربوط به معراج رسول گرامی صلی الله علیه و آله است.
«سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر؛ منزه است خدایی که شبانگاه بنده خود را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که اطراف آن را برکت داده ایم، برد، تا آیات خود را نشان او بدهیم؛ به درستی که فقط او شنوا و بینا است.»

و در سوره نجم قسمتی از آیه های 18-5 مربوط به این سیر معنوی و الهی و قسمت دیگر به حادثه نزول وحی در آغاز بعثت است.
«علمه شدید القوی* ذو مرة فاستوی* و هو بالافق الاعلی* ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی* فاوحی الی عبده ما أوحی* ما کذب الفؤاد ما رای* أفتمارونه علی ما یری* و لقد رآه نزلة اخری* عند سدرةالمنتهی* عندها جنة المأوی* اذ یغشی السدرة مایغشی* ما زاغ البصر و ما طغی* لقد رای من آیات ربه الکبری»
موجود نیرومندی (فرشته وحی) او را تعلیم داده است این معلم قدرتمند (به هنگام نزول وحی) در افق بالا، قد برافراشت، و برای او نمایان گردید، سپس نزدیک شد و در میان زمین و آسمان آویزان گردید و به قدری نزدیک شد که به اندازه دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر بود این معلم به بنده خدا آنچه باید وحی کند، وحی کرد، ولی آنچه را دید دل آن را تکذیب نکرد. آیا با او در آنچه که دیده است (جبرئیل) به مجادله برمی خیزید؟ یکبار دیگر او را نیز دیده است نزد «سدرةالمنتهی»، نزد آن است جنة المأوی (بهشتی که جایگاه متقیان است)، هنگامی که سدره را پوشاند، دیده منحرف گردید و (از قوانین رؤیت) طغیان نکرد او بعضی از آیات خدا را دید.
آیات یاد شده که در دو فراز نقل شد، اشاره به دو حادثه است و قدر مشترک هر دو این است که پیامبر در هر دو جبرئیل را مشاهده نمود.

فراز نخست مربوط به آغاز نزول وحی است که در آن حادثه، جبرئیل را در افق بالا، با قد برافراشته مشاهده نمود و به او آنچنان نزدیک شد که فاصله میان آن دو به اندازه فاصله دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر شد، آنگاه فرشته وحی، آنچه را که بنا بود به پیامبر وحی کند، وحی نمود.

فراز دوم از این آیات مربوط به معراج و رؤیت فرشته وحی در این سیر روحانی می باشد او این فرشته را نزد «سدرةالمنتهی» دیده، نه تنها فرشته را دیده، بلکه آیات بزرگ پروردگار خود را نیز دیده، چنانکه می فرماید: «لقد رأی من آیات ربه الکبری» این بخش از آیات مربوط به سیر او در کره خاکی نیست، بلکه به گواه اینکه جبرئیل را کنار سدرةالمنتهی دید، و در نزد سدره، جنةالمأوی قرار دارد، طبعاً این آیات در جهان خارج از کره زمین می باشد.

بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله در سیر خود دو بار آیات خدا را دیده است:
در سیر خود از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، چنانکه در آیه سوره اسراء فرمود: «لنریه من آیاتنا».
در سیر خود از مسجدالاقصی تا سدرةالمنتهی، و در این سیر آیات بزرگ خدا را دیده است.
جالب توجه اینکه قرآن آیاتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر مسجدالحرام تا مسجدالاقصی دیده، با لفظ " کبری" توصیف نمی کند در حالی که آیاتی را که پیامبر در ادامه آن سیر مشاهده کرده، آیات کبری معرفی می کند و این خود گواه بر آن است که ظرف این آیات مختلف بوده است، آیات نخست در این کره، و آیات دوم در جهان خارج از این کره خاکی بوده است.

البته در این آیات گواهی بر این که سیر دوم به دنبال سیر نخست بوده و این دو سیر، یک جا و در یک زمان انجام گرفته اند، نیست و ممکن است در دو زمان، و به صورت جدا از هم انجام گرفته باشد ولی اگر معراج جسمانی و روحانی آن حضرت بیش از یک بار تحقق نپذیرفته باشد، طبعاً باید سیر دوم به دنبال سیر نخست بوده و مجموعاً در یک شب انجام گرفته باشد.

با توجه به این توضیحات می توان پرسشها را از خود آیات استخراج نمود و چنین است:
الف: مسافت این سیر آفاقی از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و از آنجا تا سدرةالمنتهی که جنةالمأوی در نزدیکی آن قرار دارد، بوده است.
ب: زمان این سیر به گواه لفظ «اسری» که در سیر شبانه به کار می رود، شب بوده ولی چه مقدار از شب را اشغال کرده است، آیات درباره آن ساکت است.
ج: او در سیر، آیات باعظمت خدا را مشاهده کرد آن هم نه همه آیات بلکه به حکم لفظ «من» در جمله «لنریه من آیاتنا» بخشی از آیات خدا را مشاهده نمود.

لفظ «اسری» هرچند بازگوکننده زمان این سیر آفاقی است، و اینکه همگی در شب انجام گرفته است، ولی لفظ «لیلاً» به عنوان تأکید آمده، تا هر نوع شک و ابهام را در زمان آن بزداید و در سخنان عرب این نوع تأکید فراوان است چنانکه می گوید:
«سری لیلی و بت کئیبا؛ شب من سپری شد و به حالت غم و اندوه شب را پایان رسانیدم.»

برخی از نویسندگان غربی به پیروی از برخی مفسران که در سیره ی رسول خدا رقم زده اند در تفسیر و ارجاع ضمایر آیات وارده در سوره نجم دچار اشتباه شده اند و تصور کرده اند که مقصود رؤیت خدا است در حالی که محور بحث در هر دو فراز، جبرئیل امین می باشد و منشأ آن بی دقتی در آیات و پیروی از تفاسیر سطحی است و ما برای رفع این اشتباه بار دیگر به توضیح بخشی از این آیات می پردازیم:
«علمه شدید القوی؛ این معلم دارای عقل و خرد است و در آسمان (به هنگام نزول وحی) قد، برافراشت.»
«و هو بالافق الاعلی؛ در حالی که آن معلم در افق بالا قرار داشت.»
«ثم دنی فتدلی؛ آن معلم پیامبر نزدیک شد و در آسمان آویزان گردید.»
«فکان قاب قوسین أو أدنی؛ آن معلم به اندازه ای نزدیک شد که فاصله او با پیامبر به اندازه دو کمان یا کمتر از آن بود.»
«فاوحی الی عبده ما اوحی؛ آن معلم به بنده خدا (پیامبر) وحی کرد آنچه را که وحی کرد.»

همانطور که ملاحظه می فرمایید جز دو ضمیر (علمه، عبده) که اولی به پیامبر، و دومی به خدا برمی گردد، مرجع تمام ضمایر، « معلم نیرومند » پیامبر است که او را آموزش داد و وحی را آورد و احتمال دارد ضمایر خصوص این جمله به خدا برگردد یعنی خدا به بنده خود وحی کرد آنچه را که وحی کرد .

«جان دیون پورت» پس از بیان مسائلی جمله «دنی فتدلی» را چنین معنی می کند: بالاخره اجازه تقرب به حضور یافت و تا جایی رفت که به اندازه دو کمان تا عرش خدا بیشتر فاصله نداشت.
باید برای این نویسنده دو نکته را تذکر داد:
اولا: آیات سوره نجم از دو بخش تشکیل شده و آیه مورد نظر او مربوط به آغاز نزول وحی است نه معراج، و آیات مربوط به معراج از آیه « و لقد رآه نزلة اخری» آغاز می گردد.
ثانیا: ضمیر «دنی فتدلی» به فرشته وحی برمی گردد نه پیامبر اکرم و مقصود این است که جبرئیل به پیامبر نزدیک شد و در برابر دیدگان او در آسمان قد برافراشت. (1)

قرآن معجزه ی معراج را برای پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت می کند، و از آن دفاع می نماید با وجود این چگونه مسیحیان و مقلدان آنان می نویسند "مسلمانان از پیامبر معجزاتی نقل می کنند، اما انسان از مرور در قرآن به شگفت می افتد که از معجزه در آن خبری نیست".
آنان این آیات را چگونه تفسیر می کنند؟
روایات و احادیث اسلامی درباره معراج آن قدر فراوان است که هرگز نمی توان گفت این احادیث و اخبار همگی مجعول و موضوع می باشد.

شگفتی از کسی است که درباره حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خبر واحدی که طبری نقل کرده است استناد می جوید و افسانه غرانیق را گواه بر روح سازش پیامبر می گیرد و یا گفتگوی پیامبر و خدیجه را با ورقه نشانه عدم یقین او می داند اما این احادیث را که همان طبری و غیره به صورت متواتر نقل کرده اند، نادیده می گیرد و به عقیده خویش بر همه قلم سرخ می کشد.

این نوع نویسندگان پیشداوران متعصبی هستند که قبلاً مدعا را ساخته سپس به دنبال دلیل آن می روند و لذا در موردی که با عقیده آنان سازگار است به یک خبر نیز اکتفا می کنند ولی در موضوع دیگر که خلاف آن را اندیشیده اند برای صدها خبر و حدیث ارزشی قائل نمی شوند. (2)


:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

آیا همزمان با ظهور امام زمان(عج) قیامت برپا می شود؟

پرسش :

آیا هم زمان با ظهور امام زمان(عج) قیامت برپا می شود یا اینکه بعد از ایشان هم زندگی ادامه دارد؟ زمین در آن زمان چگونه، و امام زمان علیه السلام چگونه به جنگ مشرکین می روند؟

 

پاسخ :

این سؤال ۳ قسمت است. چنانچه قسمت اول را بخواهیم کالبد شکافی کنیم. آن را از دو نظر می توان بررسی کرد.
آیا بعد از ظهور ولی عصر(عج) مردم زندگی خواهند کرد؟
جهان بعد از وجود ولی عصر(عج) چگونه خواهد بود؟
در پاسخ به قسمت اول باید گفت که قیامت غیر از ظهور است. به قول رهبر معظم انقلاب که فرمودند: «بعضی خیال می کنند حضرت که آمدند، آخر دنیاست! نه، تازه شروع دنیا و شروع تاریخ بشریت است، حرکت تاریخی انسان آن وقت است، آنوقت است که استعدادهای انسان ظهور خواهد کرد. هنوز این دانشی که بشر تا امروز پیدا کرده، در مقابل استعدادهایی که خدا در وجود بشر گذاشته صفر است. اگر حضرت آمدند و دنیا پر از عدل و داد شد ولی آن هنگام، آخر عمر باشد و منتظر صور اسرافیل باشیم این که کار نشد، بشر، چند هزار سال با این زحمت کار کند، بعد حضرت بیایند و دنیا را پر از عدل و داد کنند و بعد هم دنیا تمام شود. وقت ظهور حضرت، دنیا تازه شروع می شود با آمدن حضرت اول زندگی بشر، اول تاریخ و اول رشد و تعالی بشری به صورت کلان است.[۱]
رشد دانش و فرهنگ اسلامی:
حکومتی که در راس آن رهبری مانند حضرت مهدی علیه السلام است که درهای دانش به روی او گشوده است، طبعا از نظر علمی پیشرفت شگفت انگیزی خواهد داشت.[۲] در حکومت آن حضرت با اجرای برنامه های آسمانی آن چنان انسان ها از نظر شخصیت پرورش می یابند که گویی آنان غیر از انسان هایی هستند که در گذشته زندگی می کرده اند.
از جهت اقتصاد:
اقتصاد جامعه شکوفا گشته، فقر و تنگدستی رخت بربسته، آبادانی همه جا به چشم می خورد و بازرگانی رونقی شایان توجه می یابد.[۳]
کشاورزی:
کشاورزی بر اثر فراوانی باران رونق می یابد. در روایت است که خداوند برای او(مهدی عج) برکت را از آسمان فرو می فرستد.[۴]
در زیارتهایی که درباره حضرت مهدی(عج) رسیده است به زندگی اصیل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعالیم امام مهدی(عج) اشاره رفته است: السلام علی ربیع الانام و نضره الایام. سلام بر بهاران زندگی مردمان و طراوت روزگاران.[۵]
و اما اینکه جهان بعد از وجود ولی عصر علیه السلام چه گونه خواهد بود، آیا بعد از ایشان قیامت بر پا خواهد شد؟ جواب این است که این مساله مرتبط با رجعت است و رجعت یکی از اعتقادات تشیع است و بدین مفهوم است که امامان خاندان وحی و رسالت علیه السلام و عده ای از کسانی که صالح و نیکوکار بوده و از دنیا رفته اند و جمعی از کسانی که جنایت پیشه و ستمکار بوده و چشم از جهان دوخته اند، پس از حضرت علیه السلام به خواست خدا به این جهان باز می گردند. و نخستین رجعت کننده امام حسین علیه السلام است و پس از آن وجود گران مایه همه امامان اهلبیت علیهم السلام یکی پس از دیگری.[۶] گرچه در صدد بیان آیات رجعت نیستم اما از باب نمونه به چند آیه قرآن که اشاره به رجعت دارد، اشاره می کنم و شما می توانید به تفسیر در ذیل این آیات شریفه مراجعه فرمایید.
بقره: آیه ۲۵۹: او کالذی مرّ علی قریة و هی خاویة علی عروشها… فامامة الله مأة عام ثم بعثه…۲٫ بقره/ آیه ۲۴۳: الم ترالی الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم: درباره زنده شدن ۷۰ هزار خانوار
۳٫ اعراف/ آیه ۱۵۵: و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقتنا … در این آیه می فرماید: حضرت موسی، تعداد ۷۰ نفر را برای میقات ما انتخاب کرد. و در آیه ۵۵ و ۵۶ بقره راجع به آنان می فرماید: و به موسی گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. و اذ قلتم یا موسی لن نومن لک حتی نری الله جهرة، تا اینکه خداوند را علناً ببینیم… آن گاه می فرماید: ثم بعثناکم من بعد موتکم : آن گاه ما شما را پس از اینکه مرده بودید زنده کردیم.
۴٫ کهف/ آیه ۲۵: اصحاب کهف مدت ۳۰۹ سال در غار مکث نمودند(به خواب رفتند) آن گاه خدای مقتدر آنان را به دنیا برگردانید.
۵٫ بقره/ ۷۲ و ۷۳ و ۷۴: از این آیات این واقعیت دریافت می گردد که خداوند، مقتول بنی اسرائیل را در همین جهان و پیش از روز رستاخیز زنده ساخت.[۷]
جواب قسمت دوم سؤال یعنی زمین در آن زمان چگونه خواهد بود؟ که جواب این قسمت از توضیح در قسمت الف روشن خواهد شد. و اضافه می کنم که پس از قیام جهانی امام عصر علیه السلام، در روزگار حاکمیت آن عدالت گستر راستین فقر و نیاز از جامعه بشری رخت بر می بندد و آفت و محرومیت از بین می رود. عقده های روانی مردم حل و زدوده می شود و حزن و اندوه به سرور و شادمانی تبدیل می گردد و دیگر نه ظالمی خواهی دید و نه مظلوم و ستمدیده‌ای آرمانها و آرزوهای مسلمانان آگاه و پروا پیشه تحقق می یابد و کره زمین مهد صلح و آزادی می گردد[۸]. به تعبیر دیگر: وقتی مهدی موعود علیه السلام ظاهر شد و در جنگ پیروز گشت و بر شرق و غرب جهان تسلط یافت، تمام زمین به وسیله یک حکومت جهانی اسلامی اداره می شود. برای تمام بلاد و استانها، استانداران لایقی را با برنامه کار و دستورات لازم گسیل می دارد. به واسطه کوشش و جدیت آنان تمام زمین آباد و معمور می گردد… عدل و دادش تمام زمین را فرا می گیرد. مردم با هم مهربان شده با صدق و صفا زندگی می کنند امنیت عمومی همه جا را فرا می گیرد. و کسی در صدد آزار دیگری نیست وضع اقتصادی مردم بسیار خوب می شود به طوری که مستحق زکات پیدا نمی شود. بارانهای نافع پی در پی می بارد. تمام زمین سبز و خرم می گردد. برکات و محصولات زمین زیاد می شود.[۹]
و اما در مورد این سؤال که امام زمان چگونه به جنگ مشرکین می رود؟
در ابتدا باید این نکته را به عرض برسانیم که امام زمان علیه السلام مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای هدایت و راهنمایی مردم، نخست اعلان دعوت عمومی می کند و در آغاز ظهورش، مردم را از پیام انقلاب خود آگاهی داده و اتمام حجت می کند، در این میان عده‌ای دعوتش را می پذیرند و راه سعادت، پیش می گیرند و عده‌ای به مخالفت بر می خیزند که امام مهدی(عج) در برابر اینها قیام مسلحانه می‌کند. چنانچه امام جواد علیه السلام فرموده است: وقتی ۳۱۳ نفر یاران خاص حضرت قائم(عج) به خدمتش در مکه رسیدند، حضرت، دعوتش را به جهانیان آشکار می سازد و وقتی که این تعداد به ده هزار نفر رسید، به اذن خدا قیام مسلحانه می کند و خروج می کند.[۱۰]
برنامه قیام حضرت مهدی(عج) همانند برنامه قیام همه پیامبران الهی خواهد بود، یعنی بر اساس اسباب و وسایل عادی و طبیعی برنامه‌های خود را اجرا می‌کند و جز در موارد استثنایی از راه اعجاز وارد نمی‌شود. و اما اینکه در بعضی از روایات از سلاح به شمشیر معنا شده است، باید گفت که ظاهرا مقصود از خروج با شمشیر، ماموریت به جهاد، و توسل به اسلحه برای اعلای کلمه حق است، و این که با هیچ یک از کفار به مصالحه نمی نشیند، زیرا«شمشیر» همیشه کنایه از قدرت و نیروی نظامی بوده و هست، همان گونه که«قلم» کنایه از علم و فرهنگ است، و نیز از قدیم معروف بوده که کشور با دو چیز اداره می شود: قلم و شمشیر.[۱۱]
پس منظور قیام با شمشیر، همان اتکای به قدرت است، تا مردم نپندارند که این مصلح بزرگ، فقط به شکل یک معلم یا یک واعظ، عمل می کند، بلکه او یک رهبر مقتدر الهی است که امان را از ستمگران و منافقان می‌گیرد. بنابراین اجرای طرح حکومت حق و عدالت در سطح جهانی نیز باید با استفاده از وسایل مادی و معنوی لازم(بجز در موارد استثنایی) تحقق پذیرد. به تعبیری دیگر، آن حضرت و یارانش با هر اسلحه ای که لازم باشد، در مقابل کفار و ستمگران می ایستند، و از هر گونه اسلحه‌ای که در آن زمان متداول بوده و مورد نیاز باشد، استفاده می‌کنند. به امید آن روزی که قدرت اسلام، همه جا را فراگیرد و روزی که چشم همه به دیدار دل آرای آن محبوب، روشن گردد.
منابعی برای مطالعه بیشتر:
۱٫ انقلابی بزرگ، استاد مکارم.
۲٫ آخرین امید، استاد داود الهامی.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«چشم براه امر(قیام و انقلاب) امام خود باش، در هر شب و روز زیرا خداوند در هر روز کاری کند و کاری او را از کار دیگری باز ندارد.[۱۲]
[۱] . انتظار، سال سوم، شماره هشتم و نهم، تابستان و پاییز ۱۳۸۲، فصلنامه علمی تخصصی ویژه امام مهدی(عج) صفحات ۹ و ۱۰٫
[۲] . نجم الدین مجلسی، کتاب چشم اندازی به حکومت مهدی(عج)، ص ۱۷۶، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۸٫
[۳] . همان منبع، ص ۱۹۶٫
[۴] . همان منبع، ص ۲۰۴٫
[۵] . محمد حکیمی، عصر زندگی و چگونگی آینده انسان و اسلام، ص ۲۳۵٫
[۶] . امام مهدی علیه السلام، از ولادت تا ظهور نوشته آیه الله فقید سید محمد کاظم قزوینی ترجمه و تحقیق: علی کرمی، و سید محمد حسینی، چاپ سوم پاییز ۷۸، موسسه چاپ الهادی، ص ۷۹۲٫
[۷] . ستارگان درخشان، تالیف محمد جواد نجفی، قسمت دوم از جلد ۱۴، سرگذشت حضرت صاحب الزمان علیه السلام، ناشر: کتاب فروشی اسلامیه، نوبت چاپ: پنجم، تاریخ چاپ ۱۳۷۱٫
[۸] . امام مهدی(عج) از ولادت تا ظهور، محمد صدر، بیروت الوفاء ص ۷۹۵٫
[۹] . دادگستر جهان، نوشته ابراهیم امینی، چاپ نوزدهم، ۱۳۷۹، چ قدس، انتشارات شفق صفحه ۳۱۹٫
[۱۰] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۸۳، موسسه الوفاء بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق .
[۱۱] . رجالی تهرانی، علی رضا، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان(علیه السلام) انتشارات نبوغ چاپ سوم، ص ۲۱۸٫
[۱۲] . عصر زندگی، ص ۲۹۷، به نقل از مکیال المکارم ج ۲، ص ۱۵۷٫


:: بازدید از این مطلب : 123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

آیا امام زمان(عج) با اسب و شمشیر ظهور خواهد کرد یا با پیشرفته‏ترین سلاح؟

مى‏گویند پس از انفجار اولین بمت اتمى در هیروشیما و ناکازاکى، انیشتین پیش بینى کرد که جنگ جهانى سوم، جنگ اتمى خواهد بود و فاجعه انسانى و غیر انسانى آن به قدرى دهشتناک و هراس‏انگیز است که نمى‏توان آن را تصور نمود. فقط مى‏دانیم که انسان‏ها از لحاظ امکانات زندگى به عصر «حجر» بر مى‏گردند. با این پیش فرض و ذهنیت، جنگ با شمشیر توجیه‏پذیر مى‏گردد، لیکن نظام آفرینش و سیر زندگى انسان بر اصل «تکامل» تداوم دارد. تکامل و پیشرفت همه جانبه، قانونى فراگیر و جهان گستر است. علم و اندیشه بشر پیوسته در مسیر تکامل قرار گرفته و آثار آن نو به نو مى‏گردد و در ساخت ابزارهاى مختلف رفاهى و دفاعى، صنعتى و علوم آزمایشگاهى و ابزارى که کاربرد آن در زمین یا کیهان است، تجلى پیدا مى‏کند.
سیر علوم به سوى کمال، همانند آب رودخانه است که هر چه به جلو مى‏رود، شیب آن بیشتر و سرعت آب افزون‏تر مى‏گردد، ولى انسان از آغاز آفرینش تا عصر ظهور با همه تلاش و به کارگیرى هوش و نبوغ؛ علم و اندیشه خویش فقط قادر مى‏گردد هفت و چهاردهم درصد علوم و واقعیات هستى را کشف کند؛ یعنى دو قسمت از 27 (1) قسمت آن را و بقیه آن در عصر ظهور و شناخته خواهد شد. پس با فرا رسیدن زمان تجلى خورشید حقیقت و سپرى شدن آن تیزتر مى‏شود و با توزیع عادلانه امکانات و برقرارى عدالت اجتماعى علاوه بر پیشرفت‏هاى پیشین، مجهولات باقى مانده بشر نیز معلوم مى‏گردد.
به بیان دیگر: حرکت فناوری مدرن نه تنها متوقف نمى‏گردد، بلکه با سرعت تکامل مى‏یابد، تکاملى که توأم با پیشگیرى از جنبه منفى زندگى ماشینى و خطرات ناشى از آن خواهد بود و به تعبیر دیگر ماشینزه هم تکامل مى‏یابد و هم تصفیه مى‏شود.(2)
پس چگونه مى‏توان واپس گرایى و ارتجاع علمى و ابزارى را باور نمود و معتقد شدکه انسان عصر ظهور آن چنان گذشته گرا مى‏گردد که همانند آبا و اجداد خویش با شمشیر مى‏جنگد و دفاع مى‏کند؟
سلاح امام زمان(عج) مادى است؟
آیا سلاح حضرت از قبیل احساس یک نوع ترس و وحشت فوق العاده در قلوب دشمنان است که مانع هر گونه تصمیم‏گیرى کفار در این زمینه مى‏شود، یا یک نوع تأثیر مرموز روانى و از کار انداختن دستگاه‏هاى فکرى آن‏ها از راه دور که قدرت استفاده از سلاح‏هاى مخرب را مختل مى‏سازد؟
یا با اعجاز و کمک فرشتگان موانع را از سر راه برمى دارد و زمین را از لوث وجود مفسدان و مستکبران پاک مى‏سازد؟ یا این سلاح همانند یک اشعه مجهول و مرموز است که کاربردش ماوراى همه سلاح‏هاى کنونى است و مى‏تواند همه را خنثى کند؟(3)
هر یک از سلاح‏هاى ذکر شده ابزارى است که در زمان حضرت براى برداشتن موانع و شکستن استحکامات اهریمنى دشمن ممکن است به کار گرفته شود، لیکن اصل بر این است که زندگى مردم از مسیر طبیعى و عادى خارج نگردد و از اعجاز و سلاح‏هاى غیر عادى تنها در مواقع ضرورت و جهت دلگرمى و آرامش روحى مؤمنان استفاده گردد.
لازم است دو نکته را بیان کنیم:
1 - استفاده از سلاح غیر مادى: امداد غیبى و حمایت الهى در پیروزى امام زمان (عج) نقش زیادى دارد.
امام صادق(ع) در توضیح آیه «أتى امر اللَّه فلا تستعجلوه». (4) مى‏فرماید: «منظور از حادثه‏اى که حتماً تحقق پیدا مى‏کند و براى تحقق آن عجله نکنید، امر ما اهل بیت(ع) و ظهور امام زمان(عج) و تشکیل حکومت جهانى و رجعت امامان(ع) است. وقتى حضرت ظهور کرد، خداوند او را به سه چیز تأیید خواهد نمود. 1 - فرشتگان، 2 - ایجاد رعب در دل دشمنان، 3 - به وسیله مؤمنان».
در برخى روایات عدد فرشتگان به تناسب موقعیت‏هاى مورد نیاز مختلف سه هزار، پنج هزار و چهل و شش هزار نفر ذکر شده است. (5)
این دسته روایات مى‏رساند که فرشتگان همانند جن تحت فرمان حضرت هستند و در موقعیت‏هاى مختلف از وجود آن‏ها بهره مى‏برد.
2 - استفاده از سلاح مادى: اگر چه امدادهاى غیبى در پیروزى امام(عج) نقش به سزایى دارد، اما پیروزى به آسانى دست نمى‏دهد، بلکه با رنج طاقت فرسا همراه است، چه این که مؤمنان و بلکه انسان‏ها عموماً پیوسته مورد آزمایش قرار مى‏گیرند. فرورفتن در شداید و سختى‏ها یکى از ابزار آزمایش است. امام صادق(ع) مى‏فرماید: «پیروزى به دست نمى‏آید مگر در غرقاب خون و عرق. (6) براى دوست شما مهدى آن وسیله سرکش ذخیره شده است».
راوى حدیث مى‏گوید: پرسیدم منظور از وسیله سرکشى چیست؟ امام(ع) فرمود: «ابرى است که در آن غرش رعد و شدت صاعقه یا برق است. او بر این وسیله سوار مى‏شود. آگاه باشید او به زودى بر ابرها سوار مى‏گردد و به آسمان‏هاى هفتگانه صعود مى‏کند و همه جاى زمین یا زمین‏هاى هفت گانه را در هم مى‏نوردد».(7)
مسلماً منظور از ابر، ابر معمولى نیست، زیرا ابرهاى معمولی وسیله‏اى نیستند که بتوان با آن‏ها سفر فضایى کرد، چون در جو نزدیک زمین در حرکتند و با زمین فاصله ناچیزى دارند و نمى‏توانند از آن بالاتر بروند، بلکه اشاره به وسیله فوق العاده سریعى السیرى است که در آسمان به صورت توده‏اى فشرده از ابر به نظر مى‏رسد. غرشى همانند رعد و قدرت و شدتى هم چون صاعقه و برق دارد.
از حدیث ذکر شده مى‏توان دریافت موضوع عقب گرد صنعتى در کار نیست، بلکه به عکس سخن از پیشرفت خارق‏العاده‏اى است که به موازات آن باید تکامل در همه زمینه‏ها صورت گیرد.(8)
پس منظور از به کارگیرى شمشیر کنایه از جنگ است؛ یعنى جنگ و خون ریزى جزء برنامه رسمى مهدى موعود است. ایشان مأمور است دین اسلام را عالم‏گیر کند، و جلوى بیدادگرى را بگیرد، اگر چه با جنگ و توسل به شمشیر باشد، بر خلاف سیره و رویه پدران بزرگوارش که چنین مأموریت حادى نداشتند و به پند و اندرز اکتفا مى‏کردند.(9)
بنابر این منظور از قیام مهدى(عج) به سیف اتکا به قدرت نظامى است، همان گونه که «قلم» کنایه از علم و فرهنگ است. ضرب المثل‏هاى زیادى در فرهنگ‏هاى مختلف در مورد شمشیر که سمبل قدرت است، وارد شده است.(10)


:: بازدید از این مطلب : 137
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

در مورد ازدواج حضرت مهدی (ع )

شیعه نیوز - آیا حضرت مهدی(علیه السلام) ازدواج کرده و دارای فرزند می‌باشد؟ در پاسخ به این پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادی مانند: حکمت یا فلسفه غیبت و نیز مسائل فقهی همچون استحباب شرعی ازدواج و متونی که مستقیم یا غیر مستقیم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه...

شیعه نیوز - آیا حضرت مهدی(علیه السلام) ازدواج کرده و دارای فرزند می‌باشد؟
در پاسخ به این پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادی مانند: حکمت یا فلسفه غیبت و نیز مسائل فقهی همچون استحباب شرعی ازدواج و متونی که مستقیم یا غیر مستقیم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظریّه وجود دارد:

ـ نظریّه أوّل: عدّه‌ای معتقدند که حضرت مهدی(علیه السلام) ازدواج کرده است و برای اثبات این نظریّه به دلائل ذیل استناد جسته‌اند.

الف: استحباب ازدواج:
ازدواج و نکاح در اسلام مستحبّ مؤکّد و سنّتی نبوی است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترویج آن تأکید داشته و امّت خود را به این امر تشویق و ترغیب می‌کردند و بارها فرموده‌اند: «نکاح کنید و با تشکیل خانواده بر تعداد خود بیافزایید، که من در روز قیامت به شما اگر چه فرزندی سقط شده باشد مباهات می‌کنم»([1]).

در احکام دین ازدواج سنّتی حسنه و مورد تأیید و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مکروه است. ازطرفی ازدواج نکردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است، چرا که آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: «نکاح سنّت من است، و هر کس از آن اعراض کند (روی برگرداند و ازدواج نکند) از من نیست.»([2])

اکنون که سالیان متمادی از عمر حضرت مهدی(علیه السلام) می‌گذرد، آیا می توان گفت: او مستحبّ مؤکّد را ترک، و مرتکب مکروه شده است؟ هرگز نمی‌توان اینگونه نتیجه گرفت، چرا که او امام است و در عمل به مستحبّات شرعی از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج کرده و دارای همسر می‌باشد.

در کتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منکرین وجود اهل و عیال برای امام مهدی(علیه السلام) چنین آمده است: «چگونه ترک خواهند کرد، چنین سنّت عظیمه جدّ اکرم خود را با آن همه ترغیب و تحریص که در فعل آن و تهدید و تخویف در ترک آن شده و سزاوارترین امّت در اخذ به سنّت پیغمبر، امام هر عصر است و تاکنون کسی ترک آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است.»([3])

و نیز در کتاب «الشموس المضیئة» آمده است: «اگر در این زمینه (داشتن همسر و خانواده) هیچ نقل روایی وجود نداشت و فقط همین مطلبی که آن حضرت با وجود سنّ زیاد از نظر جسمی جوانی قویّ البنیه است... و نیز می‌دانیم که آن حضرت به سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عمل می‌کند، در قبول این مطلب که آن جناب همسر و فرزندانی دارد کافی بود»([4]).

ـ نقد و بررسی:
دلیل مزبور شامل دو قسمت است. قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و امری نیکو و مستحبّ شرعی است. قسمت دوّم: امام زمان(علیه السلام) لزوماً به این سنّت و امر شرعی عمل می‌کند. هر دو مقدّمه نیازمند بررسی و تأمّل است.

امّا استحباب ازدواج([5]) از آیات و روایات فراوانی استفاده می‌شود مانند: آیه شریفه (فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6]) و آیه (وَأَنکِحُواْ الاَْیَـمَی مِنکُمْ وَالصَّــلِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَآلـِکُمْ )([7]) و همچنین در حدیثی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود می‌داند([8])، و در حدیثی دیگر می‌فرماید: هر کسی از آن اعراض کند از من نیست.([9]) و در روایاتی دیگر ازدواج امری پسندیده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر تولید نسل و بقاء آن توصیه شده و کثرت مسلمین مایه مباحات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شمرده شده است.

در اهمیّت و تشویق به ازدواج چنین آمده است: «هر کس ازدواج کند نصف دینش را بدست آورده است»([11]) و نیز امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «دو رکعت نماز کسی که ازدواج کرده با فضیلتتر است از هفتاد رکعت نماز کسی که بدون همسر است»([12])، و همچنین در روایات فراوانی نقطه مقابل ازدواج یعنی ترک ازدواج مذمّت شده و از ناحیه ائمّه(علیهم السلام) امری مکروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) که این روایات نیز به قرینه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.

با توجّه به آیات و روایات فوق و وجود کلمات امر مانند «انکحوا» در آیات و تشویق به ازدواج در روایات و توصیه کردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهای بزرگوار اسلام، استحباب شرعی ازدواج را استنباط کرده و بر طبق آن به استحباب([14]) و بعضی به استحباب مؤکّد فتوی داده‌اند، و برخی آن را در شرایطی واجب می‌دانند([15]).

و از سوی دیگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست می‌آید که اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غیر دائم (موقّت) مستحب شرعی است. ثانیاً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و کسانی که نیازمند به همسر می‌باشند نیست، بلکه شامل غیر مشتاقان و کسانی که در خود احساس نیاز به همسر نمی‌کنند نیز می‌باشد.([16]) چرا که علّت این حکم شرعی در اشتیاق به جنس مخالف و یا اطفاء (خاموش کردن) غریزه جنسی خلاصه نشده است تا گمان شود ازدواج برای غیر مشتاقان استحباب ندارد، بلکه مواردی از قبیل: تکثیر نسل و ابقاء نوع انسانی و کثرت تعداد موحّدین، در استحباب شرعی ازدواج دخالت دارند.([17])

پس اگر ازدواج برای تأمین این اغراض هم باشد، از جهت شرعی مستحب است، و دارای مطلوبیّت شرعی است.

بدیهی است که استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نیست، بلکه شامل غیر دائم و مِلک یمین (کنیزان) نیز می‌شود.([18]) و به همین جهت اینگونه به نظر می‌رسد که تحقّق یک مرتبه از ازدواج در طول عمر برای عمل کردن به این مستحبّ شرعی کافی است، اگر چه بنا به عللی([19]) بین زوج و زوجه جدایی حاصل شده باشد.

امّا با تأمّل در روایاتی که در آن عزوبت (همسر نداشتن) مکروه دانسته شده است حتّی برای مدّتی اندک([20])، معلوم می‌شود که مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پایان عمر است. پس عمل کردن به استحباب ازدواج در صورتی کافی است که استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور که این استحباب فقط به داشتن یک همسر نیست بلکه تعدّد آن نیز مستحب شرعی است.([21])

بنابراین در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، و امری مستحب است) چنین نتیجه می‌گیریم: 1. ازدواج مستحب شرعی است، خواه نیاز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت. 2. این استحباب دوام و استمرار دارد و شامل تمام عمر انسان می‌شود. 3. تعدّد همسر نیز مستحب شرعی است.

و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(علیه السلام) به امر شرعی و سنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتی را به وجود می‌آورد، از جمله اینکه: با کثرت امور مستحبّی، آیا امام(علیه السلام) به همه آنها عمل می‌کند؟ یا اینکه از آن امور انتخاب کرده و گزینشی عمل می‌کند؟ آیا لزوم عمل به امور مستحب برای امام ضروری است؟

بدون تردید امامان مانند پیامبران چون هدایت مردم را به عهده دارند، و رهبران الهی محسوب می‌گردند، همیشه در عمل به احکام الهی پیشقدم بوده‌اند، و اساساً رسالت آنان ایجاب می‌کرد که أوّل خودشان عامل به احکام الهی باشند و از دستورات الهی سرپیچی نکنند و در صحنه عمل برای دیگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نکردن به اوامری که حکایت از محبوبیّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) برای رهبران دینی مذموم است و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد که آنها به دستورات واجب و مستحب عمل کنند، پس امام(علیه السلام) نیز به آنها عمل می‌کند.

بنابراین، دو نکته در لزوم عمل کردن امام به مستحبّات وجود دارد:
1. هدایت و رهبری و الگوی کامل بودن برای مردم که ایجاب می‌کند امام در زندگی و معاشرت و در برخورد با دیگران به نحو احسن عمل کند و در عمل به دستورات دینی (واجب و مستحب ) پیشقدم باشد.
2. اقتضای شأن و منزلت انسان کامل ایجاب می‌کند که به مستحبّات عمل کند.

بدون تردید نکته أوّل در زمان غیبت امام(علیه السلام) موضوعیّت ندارد، زیرا امام(علیه السلام) در مرأی و منظر مردم نیست و امامت وی در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولی نکته دوّم در رسیدن به مطلوب (امام پایبند به مستحبّات شرعی است، و سزاوارتر از دیگران است) کافی است. با توجّه به دو مقدّمه‌ای که گذشت، عدّه‌ای معتقدند که امام زمان(علیه السلام) در عصر غیبت ازدواج کرده و صاحب همسر و فرزند است.

ب: استدلال به روایات:
دلیل دیگر معتقدین به ازدواج حضرت مهدی(علیه السلام) تمسّک به بعضی از روایات است، از جمله:

1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «... از مکان او هیچ یک از اولاد و دیگران اطلاع نمی‌یابد، مگر مولایی که متولّی امر اوست»([23])، در این روایت وقتی که سخن از جا و مکان و محلّ زندگی آن حضرت می‌شود، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: کسی از مکان او اطلاع ندارد حتّی اولادش، پس معلوم می‌شود او اولادی دارد و داشتن اولاد حاکی از ازدواج امام است.

امّا با تأمّل در این روایت نکاتی به نظر می‌رسد که مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نکات عبارتند از:

الف ـ این روایت در کتاب الغیبه نعمانی نیز نقل شده است، با این تفاوت که به جای کلمه «ولد» کلمه «ولی» آمده است: «ولا یطّلع علی موضعه أحد من ولیّ ولا غیره;([24]) از مکان او کسی از ولی و غیر ولی اطّلاع نمی‌یابد»، یعنی دوست و غیر دوست، آشنا و غیر آشنا، از مکان او خبری ندارند و نمی‌دانند او کجاست. در این روایت هیچ سخنی از فزرند و فرزندان نیست، بنابراین با توجه به این نقل اعتمادی بر آن روایت نیست.

ب ـ در روایت سخن از فرزند است، ولی از این جهت که بگوییم الآن امام(علیه السلام) دارای فرزند و همسر باشد نیست و به اصطلاح مجمل است، چرا که امکان دارد منظور فرزندانی باشند که در آستانه ظهور و یا پس از ظهور امام(علیه السلام) به دنیا می‌آیند.

ج ـ ممکن است این روایت و امثال آن بیانگر مبالغه در خفای شخص باشد، یعنی هیچ کس نمی‌داند که او در کجاست، حتّی اگر دارای فرزند هم باشد، فرزندانش نیز از جایگاه او اطّلاع ندارند.([25])

د ـ از جهت سند مخدوش است، زیرا یکی از راویان آن ابراهیم بن مستنیر و در جای دیگر عبد اللّه بن مستنیر است و هر دو مجهول‌اند.

با توجّه به نکات فوق، استدلال بر ازدواج امام(علیه السلام) در عصر غیبت مشکل، بلکه بعید به نظر می‌رسد.

ن ـ سیّد ابن طاوس از امام رضا(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «... خدایا، مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان(علیه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّیه و تمام پیروانش فراهم فرما»([26]).

در این روایت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولی چون معلوم نیست که وجود این فرزندان پیش از ظهور است یا پس از آن، از این جهت مجمل است، و نمی‌توان به آن استناد کرد.

و ـ ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «گویا می‌بینم که قائم ما با خانواده‌اش در مسجد سهله اقامت گزیده است. ابو بصیر می گوید: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آری. گفتم: فدایت شوم! قائم همیشه در آن مسجد است؟ فرمود: آری...».([27])

این روایت نیز دلالت بر وجود فرزند برای امام(علیه السلام) پیش از ظهور ندارد و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور که از سیاق کلام در اکثر روایات که به نمونه‌هایی از آنها اشاره خواهیم کرد، این گونه استفاده می‌شود.

2 ـ روایتی مرحوم مجلسی(رحمه الله) در بحار الأنوار از علی بن فاضل نقل کرده است که در آن به مکان و جزیره‌ای اشاره شده که نسل و فرزندان آن حضرت، زیر نظر وی جامعه نمونه اسلامی تشکیل داده و برای خود حکومت دارند([28]). این مکان نامعلوم است و هر کس نمی‌تواند به آنجا برود و دسترسی برای عموم مردم ممکن نیست.

تمسّک به این روایت نیز نمی‌تواند اثبات کند که آن حضرت ازدواج کرده و در نتیجه فرزندانی دارد و لازمه آن نیز زندگی در مکان خاصّ است، زیرا اولاًّ: از نوع بیان روایت به دست می‌آید که این روایت اعتبار قابل ملاحظه‌ای در نزد مرحوم مجلسی(رحمه الله) نداشته است، زیرا می‌گوید: «چون این حدیث را در کتابهای معتبر نیافتم آن را به طور مستقل و جدا می‌آورم»([29]).

ثانیاً این داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بی‌اساس و نیز مجهول بودن عدّه‌ای از روات آن، قابل استناد نیست، حتّی بعضی از محقّقین با بررسی‌های گسترده‌ای که انجام داده‌اند، معتقدند جزیره خضراء افسانه‌ای بیش نیست و واقعیت ندارد.([30]) و برخی همچون آقا بزرگ تهرانی می‌گویند: این داستان تخیّلی است.([31])

3 ـ روایتی که ابن طاووس از امام رضا(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «اللّهمّ صلّ علی ولاة عهده والأئمّة من ولده». ابن طاووس می‌گوید: روایت فوق اینگونه نیز نقل شده «اللّهمّ صلّ علی ولاة عهده والأئمّة من بعده».([32])

این روایت نیز نمی‌تواند اثبات کند که آن حضرت دارای فرزند است. زیرا با وجود دو گونه نقل معلوم نیست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، یا امامان پس از او. بنابراین روایت مجمل است. علاوه این دو روایت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پیش از آن.

هــ صاحب کتاب الشموس المضیئة پس از نقل هفت روایت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت که بعضی از آن را آورده‌ایم، چنین نتیجه می‌گیرد: «از مجموع این روایات معلوم می‌شود که حضرت حجّت(علیه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند که جزئیّات آن را نمی‌دانیم».([33])

سپس اضافه می‌کند که داستان جزیره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسی(رحمه الله) و داستانی قریب به آن در اثبات الهداة با این قید که شیعیان آن جزیره از تمام مردم دنیا تعداد شان بیشتر است و هر یک از فرزندان امام(علیه السلام) در آن جزیره‌ها حکومتی دارند، چنین آورده است: «با توجه به عمر طولانی و مبارک ایشان ممکن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدی داشته باشد که بعضی مرده و برخی زنده‌اند». بنابراین آن حضرت فرزندان و نوادگان زیادی خواهد داشت که شمارش آنها به سادگی ممکن نیست».([34])

با عنایت و دقّت در مطالب کتاب مذکور توجّه به چند نکته ضروری است:
اوّلا: نمی‌توان به آن هفت روایت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتیجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد کرد، چرا که برخی از آن روایات همان روایاتی است که قبلا به آنها اشاره شد.([35]) و برخی دیگر گویای وجود همسر و فرزند برای آن حضرت نیست و بعضی دیگر با خفای شخصی و عدم اطلاع از مکان او سازگاری ندارد.

ثانیاً: وجود فرزندان بی‌شمار آن حضرت با فلسفه غیبت منافات دارد، زیرا ممکن است فرزندان در صدد تشخیص هویّت خود برآیند و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])

ثالثاً: چطور ممکن است شیعیان آن جزیره (بنابر نقل وی از کتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنیا بیشتر باشد. با اینکه علم پیشرفته‌ی نقشه‌برداری و جغرافیای امروز در شناسایی نقاط این کره خاکی چیزی را از قلم نینداخته است و امروزه جایی وجود ندارد که ناشناخته باشد، حتّی مثلث برمودا،([38]) کاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطیسی) آشکار گشته و تعداد زیادی به آن مکان رفته‌اند و گزارشهای متعدّدی ارائه کرده‌اند. بنابراین معقول نیست که جمعیّتی چند میلیاردی بیش از جمعیّت فعلی جهان در مکانی زندگی کنند و کسی هم از آنها هیچگونه اطلاعی نداشته باشد.([39])

به هر جهت اینگونه مطالب نمی‌تواند دلیلی قاطع بر اثبات ازدواج و در نتیجه فرزندان و مکان اقامت خاصّی برای آن حضرت باشد.

یــ برخی ممکن است برای اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدی(علیه السلام) به کنیه مشهور آن حضرت یعنی «أبا صالح» استدلال کنند و بگویند این کنیه به معنای پدر صالح است و این دلالت بر وجود فرزندی به نام صالح برای آن حضرت دارد. این نیز سخن درستی نیست زیرا:

اوّلا: با جستجو و تفحّص در میان کنیه‌های نقل شده برای حضرت مهدی(علیه السلام) در کتابهای معتبر، چنین کنیه‌ای نقل نشده است، بلکه به نظر می‌رسد این کنیه بر اثر کثرت استعمال در میان مردم، معروف شده است و در بعضی از مجلاّت([40]) و کتابها که در پاسخ از این سؤال مطالبی گفته شده است، بیشتر جنبه های ذوقی و استحسانی، با احتمالاتی بدون ذکر سند و دلیل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است که این کنیه ممکن است از آیه شریفه (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42]) و یا می‌گویند: چه مانعی دارد که ما به آن حضرت بگوئیم أبا صالح یعنی پدر تمام نیکی‌ها و خوبی‌ها؟ و ممکن است برخی استدلال کنند به احادیثی که در آنها واژه أبا صالح و صالح به کار رفته است.

مرحوم مجلسی(رحمه الله) نیز در این رابطه داستانی در بحار الأنوار نقل کرده است، در حالیکه با رجوع به آن احادیث و دقّت در آنها معلوم می‌گردد، صالح یا أبا صالح نام جنّی است که مأموریت دارد تا اشخاص گمشده را هدایت و راهنمایی کند. در کتاب من لا یحضره الفقیه چنین آمده است: «امام صادق(علیه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم کردی صدا بزن یا صالح! یا بگو: یا أبا صالح راه را به ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت کند!»([43]).

امّا مرحوم مجلسی(رحمه الله) در حکایات و داستانهای اشخاصی که امام زمان(علیه السلام) را دیده‌اند «قضیه‌ای را از پدرش نقل می‌کند و او نیز از شخصی به نام امیر اسحاق استرآبادی که چهل مرتبه با پای پیاده به حجّ مشرّف شده بود نقل می‌کند که در یکی از سفرهایش قافله را گم کرد و متحیّر با حالت عطش و بی‌آبی مانده بود، سپس صدا زد یا صالح یا أبا صالح ما را راهنمایی بفرما، ناگاه شخص سواره‌ای را از دور دید که آمد و او را راهنمایی کرد و به قافله‌اش رساند. وی می‌گوید: پس از آن قضیّه من متوجه شدم که او حضرت مهدی(علیه السلام) بوده است.»([44])

روشن است که این قضیه ارزش علمی و استدلالی ندارد و صرفاً داستانی بیش نیست، زیرا معلوم نیست که شخص مورد نظر واقعاً امام(علیه السلام)را دیده باشد.

ثانیاً: با توجّه به معانی مختلف کلمه «أب» در لغت عرب که تنها به معنای پدر نیست، بلکه به معنای صاحب و غیر آن نیز آمده است([45]) و همچنین در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)آمده است که فرمود: «من و علی پدران این امتیم»، می توان استفاده نمود که مقصود از این کنیه معنای پدرِ فرزندی به نام صالح نیست، بلکه أبا صالح یعنی کسی که افراد صالح و شایسته در اختیار دارد و نیز ممکن است کنیه ابا صالح بدین جهت باشد که امام زمان(علیه السلام)پدر و مجری اصلاح جامعه است، یعنی او تنها کسی است که به اذن خدا جامعه بشری را اصلاح خواهد نمود.

بنابراین با عنایت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نمی‌توان از این کنیه بر ازدواج و داشتن فرزند برای آن حضرت استفاده کرد.

پس دلیل دوّم قائلین به ازدواج آن حضرت که روایات است، مخدوش می شود و جایی برای استفاده واستدلال به آن باقی نمی ماند، لذا نمی‌توانیم به آن روایات تمسّک کنیم.

امّا دلیل أوّل که برای ازدواج آن حضرت به استحباب شرعی ازدواج و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دلیل محکم و قابل قبولی است، چون مقتضی موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسیده و زود است تا قضاوت قطعی بشود، چرا که باید دیدگاه مقابل را نیز بررسی کرد و از نبودن مانع و یا وجود امری مهمتر از ازدواج نیز مطمئن شد.

آیا ازدواج امام(علیه السلام) با فلسفه غیبت سازگاری دارد؟
ـ نظریه دوّم: برخی معتقدند که اساساً آن حضرت ازدواج نکرده است.

تنها دلیل آنان این است که: ازدواج امام(علیه السلام) با فلسفه غیبت سازگاری ندارد، زیرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است و این امر باعث می‌شود که حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود و از سوی دیگر غیبت به معنای خفای شخص است، یعنی ناشناس بودن نه نامرئی بودن، در حالی که با ازدواج کردن شناخته می‌شود و حد اقلّ شناخته شدن شناسایی وی توسط همسرش می‌باشد.

امّا فلسفه غیبت بنا بر آنچه در روایات آمده است خوف از کشته شدن است. امام صادق(علیه السلام)درباره آن حضرت می‌فرماید: «برای غلام (مهدی(علیه السلام)) غیبتی است قبل از این که قیام کند، شخصی پرسید: برای چه؟ فرمود: می‌ترسد. سپس با دست مبارکش به شکمش اشاره کرد.»([46])

مقصود امام صادق(علیه السلام) از این حرکت احتمال کشته شدن آن حضرت است، و همچنین از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «در قائم ما سنّتهایی از پیامبران گذشته وجود دارد... و سنّتی که از موسی(علیه السلام) در او هست، خوف و غیبت است.»([47])

بنابراین، فلسفه‌ی غیبت، دوری و پنهان بودن از مردم است تا اینکه صدمه و گزندی به او نرسد و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چیزی که خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نیست و ازدواج با این امر و فلسفه منافات دارد. در نتیجه می‌توان گفت: ازدواج کردن امری است مستحب و پسندیده و مهمّ و حفظ اسرار و پنهان زیستی و حفظ جان از گزند دشمنان امری است اهمّ و مهمتر و هر گاه امری دائر شود بین مهمّ و اهمّ، عقل اهم را برمی‌گزیند.

به عبارت دیگر مصلحت اهمّ و فلسفه غیبت بیشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غیبت مانعی است برای ازدواج و می‌تواند از فعلیّت ازدواج جلوگیری کند و حال که ازدواج مانع دارد، ازدواج نکردن آن حضرت نمی‌تواند به عنوان اعراض از سنّت تلّقی شود، چون که وی اعراض نکرده، بلکه امر اهمّ را اختیار کرده است.

ـ نقد و بررسی:
با عنایت به دلیل فوق ممکن است برخی در مقام جواب بگویند: پنهان زیستی و خوف آن حضرت از کشته شدن مانع از ازدواج نمی‌تواند باشد، زیرا در روایات موارد دیگری نیز وجود دارند که به عنوان فلسفه‌ی غیبت شناخته می‌شوند، مانند:

الف) به دنیا آمدن مؤمنانی که در صلب افراد کافر هستند، درباره این مطلب امام صادق(علیه السلام)فرموده است: «قائم ما اهل بیت تا تمام کسانی که (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به ودیعت نهاده شده‌اند، خارج نشوند، ظهور نخواهد کرد و هنگامی که همه خارج شدند، آن حضرت بر دشمنان خدا پیروز شده و آنها را می‌کشد.»([48])

ب) امتحان الهی: امام کاظم(علیه السلام) به برادرش علی بن جعفر فرمود: «برای صاحب این امر (امام مهدی(علیه السلام) ) غیبتی است که عدّه‌ای از معتقدین به وی برمی‌گردند. این غیبت محنت و سختی از طرف خداوند است که با آن خلقش را امتحان می‌کند.»([49])

ج) سرّی از اسرار الهی: در روایتی از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است: «صاحب این امر غیبتی دارد که گریزی از آن نیست... راوی پرسید: چرا؟ فرمود: به دلیل امری که ما اجازه بازگو کردنش را نداریم. راوی پرسید: پس حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجّتهای دیگر خداوند بوده است که پس از ظهورش کشف خواهد شد، همان طور که فلسفه‌ی کارهای خضر نبی(علیه السلام) برای موسی(علیه السلام) تا هنگام جدایی آنها کشف نشد. سپس امام فرمود: ای پسر فضل! این امر از امور خداوند و از اسرار الهی و غیبی از غیب‌های خداست.»([50])

با توجّه به موارد مذکور و موارد دیگری که به عنوان فلسفه غیبت شمرده شده است، نمی‌توان فلسفه غیبت را فقط در خوف از کشته شدن دانست که با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد. شهید سیّد محمّد صدر در این رابطه می‌نویسد: «اگر بپذیریم که غیبت آن حضرت به معنای مخفی شدن شخص وی است، بدین معنا که جسم مبارک او از دیده‌ها مخفی شده و با اینکه میان انبوه جمعیّت بوده و آنها را می‌بیند اما آنها او را نمی‌بینند، در این صورت باید گفت آن حضرت ازدواج نکرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود.

و این مسأله هیچ بعدی هم ندارد، زیرا هر چیزی که با غیبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه کند بر وی جایز نیست، چرا که ازدواج باعث کشف شدن امر آن حضرت می‌گردد. علاوه بر آن برای ازدواج لزوماً باید آن حضرت ظاهر شده و در معرض دید مردم قرار گیرد و این همان چیزی است که باید از آن اجتناب کند.

و این فرض که فقط برای همسر خود آشکار شود، اگر چه عقلا ممکن است ولی فرض آن بسیار بعید است، بلکه فرض باطلی است، زیرا چنین زنی با خصوصیات خاصّ به طوری که امام(علیه السلام)هویّت واقعی خود را از او مخفی نکند و هیچ خطری هم از ناحیه‌ی او متوجّه امام(علیه السلام) نباشد، چنین زنی بین زنان عالم یافت نمی‌شود، چه رسد به اینکه بگوییم در هر عصری چنین زنی وجود دارد;

امّا اگر غیبت را به معنای پنهان بودن و پوشیدگی عنوان آن حضرت بدانیم بدین معنا که او به صورت ناشناس در بین مردم زندگی می‌کند، در این صورت هیچ اصطکاکی با ازدواج ندارد و از آسانترین کارهاست، زیرا ازدواج به صورت ناشناس صورت گرفته و همسر وی نیز در طول عمر خود بر هویت واقعی او آگاه نخواهد شد و اگر به علّت عدم مشاهده پیری در چهره‌ی آن حضرت به هویت وی گمانی برد، حضرت او را طلاق داده و یا در شهری دیگر، دورِ جدیدی از زندگی خود را آغاز کرده و دوباره ازدواج می‌کند».

سپس شهید صدر می‌گوید: «حال که ثابت شد که ازدواج آن حضرت در عصر غیبت ممکن است، امکان دارد بگوئیم این امر تحقّق یافته است، چون مهدی(علیه السلام) به تبعیّت از سنّت اسلامی سزاوارتر است، خصوصاً اگر معتقد شدیم که معصوم تا جایی که ممکن است به مستحبّات عمل کرده و مکروهات را ترک می کند. بنابراین التزام به این که ازدواج وی در عصر غیبت ممکن است، در اعتقاد به آن کافی است»([51]).

با عنایت و دقّت در دلیل قائلین به ازدواج نکردن آن حضرت و جواب مذکور و کلام شهید سیّد محمّد صدر نکاتی قابل تأمّل است. از جمله:

1. مواردی که به عنوان فلسفه‌ی غیبت از روایات قابل استفاده است که به چند نمونه‌ی آن اشاره شد، در عرض یکدیگر نیستند، به این معنا که اگر غیبت برای امتحان باشد، دیگر مسأله‌ی خوف و ترس از کشته شدن در آن نیست. بلکه اینها در طول یکدیگرند، لذا نمی‌توان با بیان موارد دیگر فلسفه‌ی غیبت قائل به ازدواج امام(علیه السلام) شد. چون در عین این که غیبت برای ترس از کشته شدن است، برای امتحان کردن بندگان و معتقدین به آن حضرت نیز می‌باشد که این هم جای استبعاد ندارد، به عبارت دیگر فرضیّه ترس از کشته شدن در تمام موارد دیگر نیز جاری است.

2. سخن شهید صدر در معنای غیبت به دو صورت ناشناسی (مردم او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند) و ناپیدایی (جسم و شخص او دیده نمی‌شود) و بنا کردن مسأله‌ی ازدواج را بر ناشناسی، سخن جامع و فراگیری نیست، چون نمی‌توانیم به ناشناسی به تنهایی و یا به ناپیدایی آن حضرت قطع پیدا کنیم، چرا که ممکن است آن حضرت گاهی ناشناس باشد و گاهی ناپیدا، همانطور که این برداشت از روایات نیز قابل استفاده است.([52])

3. شهید صدر معتقد است زنی که لیاقت و شایستگی و به اصطلاح هم کفو آن حضرت باشد در عالم وجود ندارد، صدور این سخن از ایشان جای تعجب است، چرا که زنان شایسته و بایسته با فضائل اخلاقی و معنوی بالا در هر دوره‌ای وجود داشته و هست. زنانی همچون حضرت مریم(علیها السلام) و آسیه همسر فرعون که در قرآن کریم الگوی دیگران شمرده شده‌اند([53]) و یا مانند حضرت خدیجه همسر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) بوده‌اند و هستند و از سوی دیگر در روایات وارده در شأن و خصوصیات اصحاب و یاران خاصّ امام زمان(علیه السلام) آمده است که پنجاه نفر آنان زن می‌باشند.([54])

آیا اینگونه زنان که لیاقت واقع شدن در زمره اصحاب خاص را دارند و محرم خیلی از اسرار هستند، لیاقت همسری آن حضرت را ندارند؟ چه مانعی دارد که امام(علیه السلام) از میان آنان زنی را به همسری برگزیند؟

4. به نظر می‌رسد که ازدواج آن حضرت به صورت ناپیدایی امری ممکن باشد برخلاف شهید صدر که آن را غیر ممکن می‌داند، زیرا ناپیدایی امری همیشگی برای امام(علیه السلام) نیست، و از سوی دیگر همانطور که برای همراهان و خواصّ غائب نیست([55]) برای همسر خود نیز می‌تواند غائب نباشد.

ـ نتیجه گیری:
کسانی که می گویند حضرت مهدی(علیه السلام) ازدواج نکرده است، تنها دلیلشان فلسفه‌ی غیبت است که آنهم ترس از کشته شدن و افشاء سرّ امام است. ولی با توجّه به موارد دیگر در فلسفه‌ی غیبت که در طول یکدیگربودند نه در عرض، این امر نمی‌تواند مانع ازدواج آن حضرت باشد، گرچه در این بحث فقط به عدم اثبات مانع پرداخته شده است. چون اثبات عدم المانع نیاز به اطلاعاتی کافی و جامع و احاطه‌ی کامل بر زندگی شخصی آن حضرت دارد و این نیز در حدّ توان ما نیست.

از سوی دیگر در مباحث تحقیقی و علمی نیاز به دلیل داریم و براساس مدارک و ظواهر به نتیجه می‌رسیم. بنابراین، گرچه با وجود این گونه مدارک، ازدواج آن حضرت امری ممکن است، ولی نمی‌توانیم با قطع و یقین به آن حکم کنیم، همانطور که نمی‌توانیم به عدم ازدواج قطع پیدا کنیم.

آیا سکوت بهتر نیست؟
ـ نظریّه سوّم: گروهی دیگر می‌گویند نباید به اینگونه مباحث پرداخت و نهایتاً باید توقّف کرد و در جواب این نوع سؤالات کلمه «نمی‌دانم» و «نمی‌دانیم» را بر زبان جاری می‌کنند، چرا که اصل ازدواج یا عدم ازدواج حضرت جزء اعتقادات ما نیست، زیرا در مباحث اعتقادی ما نیامده است که باید معتقد شویم به امام زمانی که ازدواج کرده یا نکرده است. این نوع موضوعات از مسائل شخصی است که معمولا در روایات نیامده و کسی هم به آن نپرداخته است، حتّی امام عسکری(علیه السلام) نیز در رابطه با ازدواج فرزندش چیزی نفرموده است.

نگاه اجمالی به تاریخ غیبت صغری و کبری حاکی از وجود نداشتن چنین مسائلی است و حتّی کسانی که توفیق لیاقت ملاقات با آن حضرت را یافته‌اند، هیچگونه سؤالی درباره ازدواج آن حضرت از آنها صادر نشده است و غالباً به دلیل مشکلات فراوان یا نیازهای مادّی و معنوی و یا پرسیدن مسائل علمی از این گونه سؤالات غافل بوده‌اند، گرچه اساساً سؤال نکردن از ازدواج طبیعی است، چرا که خیلی اوقات پیش می‌آید که سالها با اشخاص و دوستان زیادی آشنا هستیم، ولی لزومی نمی‌بینیم که از زندگی شخصی او سؤال کنیم، مثلا بگوییم آیا همسر دارید؟ اگر دارید دختر چه کسی است؟ آیا فرزند دارید؟ جنسیّت آنها چیست؟ و... لذا اساساً لزومی ندارد که از این گونه امور مطّلع شویم و این مسائل در زندگی ما نیز هیچ تاثیری ندارد و به دلیل اطّلاع نداشتن مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیریم.

ـ نقد و بررسی:
درست است که اینگونه مسائل جنبه شخصی دارند و دانستن یا ندانستن آن تأثیری در زندگی ما ندارد، ولی امامان ما مانند انسانهای عادی نبوده‌اند که بی‌تفاوت از کنارشان بگذریم، زیرا آنها هادیان و رهبران دینی و اجتماعی مردم هستند که طبق نصوص متعدّد از آیات و روایات، دارای مقام عصمت و مصونیّت از خطا و اشتباه می‌باشند.

لذا دوستان و شیعیان آن حضرت دوست دارند سیره و روش آن امام را در مسائل خانوادگی و شخصی نیز بدانند و به ابهامات و یا سؤالات احتمالی ذهن خویش پاسخی مناسب بدهند و این مسأله مختص به امام مهدی(علیه السلام) نیست، همانطور که هنوز عدّه‌ای می‌پرسند: چرا امام حسن مجتبی(علیه السلام) با جعده ازدواج کرد؟ یا چرا امام جواد(علیه السلام) با امّ الفضل دختر مأمون، یعنی کسی که قاتل پدرش بود ازدواج کرد؟ آیا از آنها فرزندی باقی ماند؟ و... امام عصر(علیه السلام) نیز از این قاعده مستثنی نیست، بلکه قضیه برعکس است و حسّاسیّت در امام زمان(علیه السلام) که مهدی موعود است و قیام خواهد کرد و حکومت جهانی را تشکیل خواهد داد و... بیشتر است.

بنابراین، اساس بحث از زندگانی شخص آن امام مانعی ندارد، گرچه به علّت موقعیّت استثنایی وی که همان در غیبت به سربردن باشد، ما اطّلاع چندانی نداریم و ناچاریم به همان مقدار از ادلّه و ظواهر و عمومات اکتفاء کنیم.

یاد آوری یک نکته:
لازم به یاد آوری است که بحث اصلی ما ازدواج امام زمان(علیه السلام) است که مطالب مذکور پیرامون همین عنوان است. ولی از مباحثی پیرامون فرزندان و ویژگی‌های همسر آن حضرت که لازمه ازدواج است خودداری کردیم و سعی بر این بود که به مقدار نیاز اکتفاء و از زیاده گویی پرهیز نماییم.

ـ نتیجه‌گیری کلّی:
دلایل نظریّه‌ی اوّل (قائلین به ازدواج آن حضرت) یا مخدوش است و رسا نیست و یا غالباً ناظر به زمان ظهور آن حضرت است و از بیان ازدواج وی در زمان غیبت ساکت است.
دلائل نظریّه‌ی دوّم (قائلین به ازدواج نکردن آن حضرت) که فلسفه‌ی غیبت یعنی ترس از کشته شدن بود، با احتمالات و ذکر موارد دیگر فلسفه غیبت و این که آن موارد در طول یکدیگرند، نتوانست مدّعای خود را به طور کامل ثابت کند.
دلیل نظریّه‌ی سوّم (قائلین به توقّف) که عدم اعتقادی بودن موضوع و عدم اطّلاع از مسائل شخص آن حضرت بود، با سیر تحقیقات علمی و اشتیاق شیعیان بر اطّلاع از این مسائل و پیدا کردن جوابی برای سؤالات و ابهامات ذهنی خود، سازگار نبود.

بنابراین، با توجّه به عمومات در استحباب ازدواج و مکروه بودن عزوبت و ترک آن در هر حالی و مانع نبودن فلسفه‌ی غیبت، می‌توان نتیجه گرفت که وی ازدواج کرده است و لازم نیست که این امر باعث افشاء سرّ آن حضرت شود و با فلسفه‌ی غیبت منافات داشته باشد، بلکه همسر وی می‌تواند زنی پاکدامن و خودساخته همچون یاران خاصّ و یا ابدال آن حضرت باشد و همچنین لازم نیست که این ازدواج، از نوع دائم آن باشد، بلکه با ازدواج موقّت (غیر دائم) نیز می‌تواند به امر مستحب عمل کند، همانطور که لازم نیست حتماً عمر همسر وی مانند عمر خود آن حضرت طولانی باشد.

از طرفی لازمه ازدواج، داشتن فرزند هم نیست که سؤال شود فرزندانش در کجا زندگی می‌کنند؟ بلکه ممکن است ازدواج کرده باشد ولی دارای فرزند هم نباشد و نداشتن فرزند نیز برای آن حضرت نقص نیست، چرا که وی می‌تواند صاحب فرزند شود، ولی به دلیل انجام مأموریت الهی و حفظ خود از شناسایی دیگران، می‌تواند با اختیار خود صاحب فرزند نشود.

پس اگر چه دلیل محکم و قاطعی بر ازدواج آن حضرت در اختیار نداریم، ولی مانعی هم برای ازدواج نمی‌بینیم، لذا با شواهد و قرائن و عمومات ادلّه استحباب ازدواج می‌توانیم معقتد شویم که آن حضرت ازدواج کرده است. واللّه اعلم.

«کتابنامه»
1. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار،مؤسسه الوفاء، بیروت / 1404.
2. نوری طبرسی، میرزا حسین، نجم الثاقب، انتشارات مسجد جمکران، چ دوم / 77.
3. سعادتپرور، علی، الشموس المضیئة، نشر احیاء کتاب، چ أوّل / 80، مترجم: سید محمدجواد وزیری.
4. حرّ عاملی، محمّد بن الحسن، وسایل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم / 1409.
5. مکی عاملی، محمّد بن جمال، اللمعة الدمشقیة، 10 جلدی، دار العالم الاسلامی بیروت.
6. نجفی، محمّد حسن، جواهر الکلام.
7. طباطبایی یزدی، محمّدکاظم، عروة الوثقی.
8. طباطبایی، محمّد حسین، شیعه در اسلام، انتشارات جامعه مدرسین، چ دوازدهم / 76.
9. نعمانی، ابن أبی زینب، الغیبة، انتشارات صدوق.
10. رضوانی، علی اصغر، موعودشناسی، انتشارات مسجد جمکران، چ أوّل / 84.
11. سیّد ابن طاووس، جمال الاسبوع، انتشارات رضی، قم.
12. حرّ عاملی، محمّد بن الحسن، اثبات الهداة، 3 جلدی، مکتبة العلمیة قم.
13. عاملی، جعفر مرتضی، دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم ترجمه محمّد سپهری.
14. تهرانی، آغابزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، دار الاضواء، بیروت.
15. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، ناشران قم، چ أوّل.
16. باقی، محمدرضا، مجالس حضرت مهدی(علیه السلام)، نشر صدر، چ أوّل / 78.
17. طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، انشتارات بصیرتی، چ دوم.
18. صدوق، محمّد بن علیّ، کمال الدین، نشر اسلامی 2 جلدی.
19. صدوق محمّد بن علیّ علل الشرایع، دار احیاء التراث العربی، چ دوم.
20. صدر، سیّد محمّد، تاریخ الغیبة الکبری، دار التعارف سوریه.
21. عیاشی، محمّد بن مسعود، تفسر القرآن، نشر علمیه قم.
22. کلینی، محمّد بن یعقوب، اصول کافی، دار التعارف، لبنان.
23. افتخارزاده، سیّد حسن، گفتارهایی پیرامون امام زمان(علیه السلام)، نشر شفق، چ چهارم / 79.
24. سیّد ابن طاووس، الامان، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم / 1409 هـ.
25. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین، 4 جلدی، 1413 هـ.
26. إبراهیم بن علیّ، کفعمی، المصباح، انتشارات رضی، قم / 1405 هـ.


:: بازدید از این مطلب : 145
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

قمر در عقرب یعنی چه ؟
"والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم" (1) با سلام : (البته نکته ای که نباید از نظر دور داشت، تحریم طاع بینی در بسیاری از روایات شیعی است. از طرف دیگر معصومین علیهم السلام تصریح کرده اند که اوضاع جامعه تحت تأثیر اوضاع سماوی قرار نمی گیرد: مانن ماجرای مرگ فرزند پیامبر و کسوف، که پیامبر فرمودند: ماه و خورشید به خاطر مرگ کسی نمی گیرند، بلکه نشانه هایی از قدرت خداوند هستند.) گفتنی است كه به این بحث در روایات به خوبی پرداخته شده است . شاید معروفترین حدیث،روایت کلینی از امام صادق باشد : هرکسی در قمر در عقرب ازدواج کرده یا مسافرت نماید ،خیری از آن نخواهد دید . امام کاظم هم در روایتی می فرمایند : ازدواج در قمر در عقرب باعث سقط جنین می شود . اما نکته ای که بحار به آن اشاره دارد اینکه ،منظور از قمر در عقرب ،صورتهای فلکی است، همانگونه که اعراب در بادیه به آن معتقد بودند نه برج و قوائدی که امروزه با آن قمر در عقرب را حساب می کنند . پس آنچه در احکام شرعی بدان پرداخته می شود مانند ازدواج و مسافرت ،مربوط به زمانی است که قمر در صورت فلکی باشد نه در برج .  از بعضی روایات بر می آید که حضرت علی علیه السلام ،قمر در عقرب را برنمی تافته اند . ابن احمر به امام عرض کرد : در این زمان [ به جنگ با اهل نهروان ]حرکت نکن ،قمر در عقرب است ،امام فرمود : قمر ما یا قمر آنها .  با این حال روایت مسافرت نکردن هنگام قمر در عقرب را از امام علی نقل کرده اند . خطیب در تاریخ بغداد ،مطلبی بدین مضمون می آورد که حضرت علی علیه السلام از ازدواج و مسافرت به هنگام قمر در عقرب کراهت داشته اند . علامه در المیزان ، این روایت را حمل بر تقیه می داند .  تاج العروس نیز می گوید: هر کسی به هنگام قمر در عقرب متولد شود ،نحس است. ماه هر 32/27 روز یکبار به دور زمین می گردد و چون مبنای زمان در اسلام گردش ماه می باشد لذا به این چرخش یك ماهه ، یک ماه نجومی می گویند. ولی از آنجا که زمین نیز به نوبه خود در طی این مدت حدود 30 درجه در مدار خود به گرد خورشید تغییر مسیر داده است برای اینکه ماه زاویه زمین- ماه- خورشیدی سابق خود را پیدا کند بیش از دو روز دیگر باید به دور زمین بگردد. این مدت که در مجموع تقریبا 53/29 روز طول می کشد یک ماه هلالی را تشکیل می دهد. بنابراین در هر ماه هلالی ماه بیش از یک دور دایره البروج را طی می کند. در روایات ما برای قرار گرفتن ماه در عقرب احکام خاصی وضع شده است. - چنانچه در وسایل الشیعه با اسناد مختلف روایت می کند که: "عن محمد بن حمران عن ابیه عن ابی عبد الله علیه السلام قال: من سافر او تزوج والقمر فی العقرب لم یر الحسنی".(2)یعنی : کسی که سفر کند و یا ازدواج نماید در حالیکه قمر در عقرب باشد خوشی و خوبی نمی بیند . - همینطور مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت می کند که: "انه نهی عن الحجامه فی یوم الاربعاء اذا کانت الشمس فی العقرب." (3) یعنی : پیامبر  نهی فرمودند از حجامت کردن در روز چهارشنبه ای که قمر در عقرب باشد . در سه ماه از سال که خورشید در حوالی صورت فلکی عقرب قرار می گیرد یعنی ماه های پاییز اصولا صورت فلکی عقرب دیده نمی شود و تشخیص اینکه قمر در عقرب واقع شده احتیاج به خبرویت و قدری محاسبه دارد. بنابراین در سه ماه از دوازده ماه قمری وقوع قمر در عقرب کاملا وجهه نجومی دارد و در نه ماه دیگر هم اراده یک معنی صرفا نجومی و نه عرفی, امر دور از ذهنی نیست.  برای مطالعه در این مورد به منابع ذیل می توانید مراجعه فرمایید : -          روضة کافی ،ص 275 به نقل از بحارالانوار ج 55 ص 199. -          فروع کافی ،ص 499 به نقل از بحارالانوار،همان. -          بحار ج 55 ص 268. -          بحار ،56 ص 128. -          شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج 19 ص 376 . -          بحار ج 55 ص 254. -          تفسیر المیزان ج 19 ص 76. -          تاج العروس ،زبیدی، ج 18 ص 257. ------------------------------------------------------------------------ 1-      - سوره یس ، آیه 39. 2-      مرحوم شیخ حر عاملی, وسایل الشیعه, جلد 8 , صفحه 266 , باب 11 از ابواب آداب السفر الی الحج و غیره, حدیث1. همچنین جلد 14 , صفحه 80 , باب کراهه التزویج و القمر فی العقرب و فی محاق الشهر از ابواب مقدمات النکاح و آدابه, حدیث 1. 3-      مرحوم طبرسی, مکارم الاخلاق, صفحه 75, باب فی الحجامه و آدابها.    


:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : خانم نصوحی
پنج شنبه 17 مهر 1393

قمر در عقرب

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 

قمر در عقرب پدیدهٔ نجومی عبور کره ماه از زمینه صورت فلکی عقرب (کژدم) و یا از امتداد برج فلکی عقرب است که هر ماه قمری یک بار رخ می‌دهد و معمولا دو تا سه روز طول می‌کشد. در ستاره‌بینی از قدیم آمیخته به بعضی باورهای خرافی، پدیدهٔ قمر در عقرب نشان از واقعه‌ای شوم دانسته می‌شده‌است.

 

 

توضیح نجومی

در هر ماه قمری، قمر زمین یک دور کامل به دور آن می‌گردد و به همین خاطر، یک بار از برج عقرب گذر می‌کند. با این حال، این زمان همیشه با چشم‌های غیر مسلح قابل رویت نیست. در ماه‌هایی نظیر آبان، آذر و دی، به خاطر این که خورشید در برج عقرب قرار دارد، عبور ماه از آن در روز اتفاق می‌افتد که به علت روشنایی خورشید، تنها ماه دیده خواهد شد. در مقابل، در ماه‌هایی نظیر خرداد و تیر، ماه در شب از صورت فلکی عقرب عبور می‌کند و در چنین شب‌هایی، از زمان غروب آفتاب تا طلوع آفتاب روز بعد می‌توان هم ماه و هم صورت فلکی عقرب را رویت کرد.

در بعضی موارد پدیدهٔ قمر در عقرب با گذر ماه از برابر ستاره قلب‌العقرب همراه است که این اتفاق تقریباً هر سال یک بار رخ می‌دهد و در همهٔ جهان قابل مشاهده‌است اما ناظر در هر نقطه‌ای از زمین با اختلاف درجه و ساعت این واقعه را مشاهده می‌کند.

باورها

صورت فلکی عقرب به دلیل حضور ستارهٔ سرخ قلب‌العقرب در آن، در افکار پیشینیان خوش‌یمن نبوده و پدیدهٔ قمر در عقرب در باور تاریخی واقعه‌ای شوم محسوب می‌شده‌است. به همین خاطر، پیشینیان در زمان عبور ماه از میان این صورت فلکی معمولاً از انجام کارهای مهم و اثرگذار پرهیز می‌کردند. در مقابل، عبور سالانهٔ خورشید از صورت فلکی اسد (که در ماه مرداد رخ می‌دهد) نیک و خوش‌یمن دانسته می‌شد.

پدیدهٔ نجومی قمر در عقرب در سنگ‌نوشته‌ها و حجاری‌های باستانی به نمایش در آمده است. شاعران و دانشمندان ایرانی مانند ابوریحان بیرونی، رازی و به این واقعهٔ نجومی در آثار خود اشاره کرده‌اند.

روش محاسبه روزهای قمر در عقرب

منازل ماه (خانه‌ها) در برج‌های دوازده‌گانه (حمل، ثور، جوزا - سرطان، اسد، سنبله - میزان، عقرب، قوس - جدی، دلو و حوت) قرار دارند و تقسیم‌بندی مسیر یکدور گردش کره ماه بر دائرةالبروج می‌باشد. ماه در هر ماه قمری دو یا سه روز پشت سر هم در برج عقرب قرار می گیرد.

از نظر نجومی قمر (ماه) اکنون تقریبا در برج حوت یا برج همجوار آن قرار دارد.

عقرب برج هشتم از دايره البروج است كه خورشيد سالی يكبار (آبان ماه) وارد آن می شود. ولی ماه هر 27 روز يكبار از آن می گذرد و به مدت حدود 2 روز در آن قرار دارد. طبق روايات نقل شده، برخی امور از قبيل مسافرت و ازدواج در هنگام قمر در عقرب مكروه مي باشد اما اين مسئله از لحاظ علمی هنوز مورد بررسی قرار نگرفته است. براي محاسبه زمان قمر در عقرب مي توانيد از فرمولی كه در كتاب نجوم مقدماتي آورده شده استفاده كنيد:

فرض كنيد امروز 2 مهر مصادف با 15 شوال است.

1-روزها را يك واحد اضافه كنيد (روز شمسی برابر 3 و روز قمری برابر 16)

2-روز قمری را در عدد 12.2 ضرب كنيد و حاصل را با روز شمسی جمع كنيد.

3-حاصل جمع را بر عدد 30 تقسيم كنيد.

4-حاصل تقسيم را با عدد برج شمسی (مهر=7) جمع كنيد.

5-اگر عدد بدست آمده بيشتر از 12 باشد منهای 12 كنيد.

عددی كه نهايتاً بدست می آيد تعيين كننده موضع ماه در برجهای دوازده گانه است. اگر اين عدد برابر 8 باشد نشان دهنده زمان قمر در عقرب است.


:: بازدید از این مطلب : 140
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ کتابخانه علی اکبر(ع) خوش آمدید. آدرس کتابخانه:مبارکه دیزیچه- محله وینچه مسئول کتابخانه:ایمان نصوحی شماره تماس:52457585
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کتابخانه علی اکبر(ع) وینچه و آدرس avpl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.